مادر
licenseمعنی کلمه مادر
معنی واژه مادر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ام، مام، مامان، ننه، والده | ||
متضاد | پدر، اب، ابوي 1- اصل، ريشه 2- باعث 3- اصل، منشا، جرثومه | ||
انگلیسی | mother, mum, mama, mater, matriarch, stepmother, mamma | ||
عربی | الأم | ||
ترکی | anne | ||
فرانسوی | mère | ||
آلمانی | mutter | ||
اسپانیایی | madre | ||
ایتالیایی | madre | ||
مرتبط | اصل، سر چشمه، سکوت، خاموشی، شخص خاموش، ساکت بودن، رئيسه خانواده، نامادری، زن پدر، پستان، ممه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مادر" در زبان فارسی به معنای زن و یا انسانی است که فرزندانی را به دنیا آورده یا آنها را بزرگ کرده است. این کلمه دارای قواعد خاصی از نظر نگارشی و دستوری است:
استفاده صحیح از کلمه "مادر" در نوشتار و گفتار میتواند به زیبایی و عمق معنایی متن شما کمک کند. | ||
واژه | مادر | ||
معادل ابجد | 245 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mādar | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: mātar] ‹مام، ماما، مار› | ||
مختصات | (دَ) | ||
آواشناسی | mAdar | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی مادر | ||
پخش صوت |
واژه از زبان هندی- فارسی- اروپای که همخانواده (هم معنی) واژه ماما یا مامان می باشد. این واژه هیچ ربطی به واژه عربی ام ندارد. کلمه "مادر" در زبان فارسی به معنای زن و یا انسانی است که فرزندانی را به دنیا آورده یا آنها را بزرگ کرده است. این کلمه دارای قواعد خاصی از نظر نگارشی و دستوری است: اشکال مختلف: علامت جمع: قید و صفت: آزمایشهای معنایی: تلفظ درست: نقش در جمله: استفاده صحیح از کلمه "مادر" در نوشتار و گفتار میتواند به زیبایی و عمق معنایی متن شما کمک کند.
مادر به معنی پستان مادر و مکیدن است، مه مه بمعنی خوراک در زبان کودکان که نشعت گرفته از واژه مادر است، بعبارت دیگر مادر به معنی حیوان پستاندار می باشد.
1- ام، مام، مامان، ننه، والده
پدر، اب، ابوي
1- اصل، ريشه
2- باعث
3- اصل، منشا، جرثومه
mother, mum, mama, mater, matriarch, stepmother, mamma
الأم
anne
mère
mutter
madre
madre
اصل، سر چشمه، سکوت، خاموشی، شخص خاموش، ساکت بودن، رئيسه خانواده، نامادری، زن پدر، پستان، ممه