از کار افتادن
license
98
1667
100
معنی کلمه از کار افتادن
معنی واژه از کار افتادن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | hogtie, conk, incapacitate, stop | ||
عربی | هوجتي | ||
مرتبط | عاجز ودرمانده کردن، چهار دست و پا را محکم بستن، ضعیف شدن، ناتوان ساختن، ناقابل ساختن، سلب صلاحیت کردن از، بی نیرو ساختن، محجور کردن، متوقف ساختن، ایستادن، توقف کردن، پر کردن، خوابیدن | ||
واژه | از کار افتادن | ||
معادل ابجد | 765 | ||
تعداد حروف | 11 | ||
مختصات | ( ~. اُ دَ) (مص ل .) | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی از کار افتادن | ||
پخش صوت |
خراب شُدن (دستگاه الکتریکی)، بی ثمر شُدن
hogtie, conk, incapacitate, stop
هوجتي
عاجز ودرمانده کردن، چهار دست و پا را محکم بستن، ضعیف شدن، ناتوان ساختن، ناقابل ساختن، سلب صلاحیت کردن از، بی نیرو ساختن، محجور کردن، متوقف ساختن، ایستادن، توقف کردن، پر کردن، خوابیدن