نشان
licenseمعنی کلمه نشان
معنی واژه نشان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشاني 2- آيه، اثر، رد، رگه 3- انگ، تمغا، داغ، نقش 4- آماج، تير، هدف 5- سراغ | ||
انگلیسی | show,mark,sign,marking,insignia,clue,badge,indication,trace,symbol,signal,emblem,medal,brand,shew,seal,token,hallmark,banner,attribute,symptom,impress,stamp,benchmark,caret,plaque,presage,tally,cicatrice,cicatrix,ensign,memento,slur,target,track,vestige,vexillum,chalk,aim,score,standard | ||
عربی | عرض، إظهار، معرض، مسرحية، مظهر، مشهد، حفلة، تفاخر، حفلة ساهرة، برنامج منوعات، صالون عرض، مظهر خارجي، مظهر خادع، حظ، فرصة، شهادة، ظهر، تظاهر، برهن، قدم، استعرض، قاد، أعلن، طهر، أدى دورا، بين، أشار، أكد، مثل، يعرض | ||
ترکی | imza | ||
فرانسوی | signe | ||
آلمانی | zeichen | ||
اسپانیایی | firmar | ||
ایتالیایی | cartello | ||
واژه | نشان | ||
معادل ابجد | 401 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نقش دستوری | اسم | ||
مختصات | (نِ) (اِ.) | ||
آواشناسی | neSAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی نشان | ||
پخش صوت |
نام دیگری ست برای هدف. نشانگیر به کمانداری گفته می شود که در این کار مهارت دارد. اشکانیان (پارتیان) در شمار بهترین کمانداران و نشانگیران سواره بحساب می آمدند. شکست رومی ها در جنک با اشکانیان (به رهبری سورنا ژنرال پارسی) مدیون مهارت ایشان بوده است. این کمانگیران با حیله خود را در حالت عقبگرد
در مقابل دشمن نشان می دادند . دشمن بدنبال ایشان حرکت می کرد ، غافل از مهارت بی نظیر اشکانیان در نشانگیری سواره با چرخش کامل روی اسب! در زبان انگلیسی اصطلاح Parting Shot بمعنی ایراد و نکته گیری ناگهانی در لحظه خروج از یک مناظره است که یادآور همین تاریخ در میان اروپاییان می باشد..!
1- آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشاني
2- آيه، اثر، رد، رگه
3- انگ، تمغا، داغ، نقش
4- آماج، تير، هدف
5- سراغ
show,mark,sign,marking,insignia,clue,badge,indication,trace,symbol,signal,emblem,medal,brand,shew,seal,token,hallmark,banner,attribute,symptom,impress,stamp,benchmark,caret,plaque,presage,tally,cicatrice,cicatrix,ensign,memento,slur,target,track,vestige,vexillum,chalk,aim,score,standard
عرض، إظهار، معرض، مسرحية، مظهر، مشهد، حفلة، تفاخر، حفلة ساهرة، برنامج منوعات، صالون عرض، مظهر خارجي، مظهر خادع، حظ، فرصة، شهادة، ظهر، تظاهر، برهن، قدم، استعرض، قاد، أعلن، طهر، أدى دورا، بين، أشار، أكد، مثل، يعرض
imza
signe
zeichen
firmar
cartello