جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ادبار. [ اِ ] (ع مص ) پشت بدادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن . (منتهی الارب ). سپس رفتن . || منهزم شدن در حرب . (مؤید الفضلاء). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن . (منتهی الارب ). در باد دبور شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بچهارشنبه سفر کردن . بسفر رفتن در روز چهارشنبه . (منتهی الارب ). || پشت ریش کردن ، چنانکه پالان . پشت ستور ریش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ). || دوتا شدن گوش ناقه بسوی پشت . (منتهی الارب ). || ریسمان چیزی چنان تابیدن که تابنده دست راست خود را بسوی بالا برد نه بسوی سینه ٔ خود. || مردن . سپری شدن . || پشت دادن دولت . (مؤید الفضلاء) (غیاث ). || (اِمص )بدبختی . عُسرت . عُسر. نحوست . قضای بد. برگشت کار. داهیه . سیه بختی . سیه روزی . تیره بختی . صدمة. بیدولتی . وبال . مقابل اقبال . مماله ٔ آن ادبیر است : ای ساخته بر دامن ادبار تنزل غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل . منجیک . چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت این یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت چون جای دگر نهاد میباید رخت نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت . (منسوب به عنصری ). امروز همی بینمتان بارگرفته وز بار گران ، جرم تن ادبار گرفته . منوچهری . چون ادبار آمد همه ٔ تدبیرها خطا میشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134). نعوذ باللّه چون ادبار آمد همه ٔ تدبیرها خطا میشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203). بوعلی رااین ناخوش نیامد که آثار ادبار میدید. (تاریخ بیهقی ص 203). افنیت عمرک ادباراً و اقبالاً. (تاریخ بیهقی ص 238). نعوذ باللّه من الادبار. (تاریخ بیهقی ص 205). اما ممقوت شد [ طغرل ] هم نزدیک وی [ مسعود ] و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید و گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 254). اقبال نصیب دوستانت ادبار نصیب دشمنان باد. مسعودسعد. می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ). بدسگالان تو از هر شادئی کوتاهدست مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز. سوزنی . قومی در هاویه ٔ کفران عصیان ولینعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4). ادبار نقض عهد و شومی غدر و مکر او در او رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 26). تقدیر آسمانی عصابه ٔ ادبار بروی او بازبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 342). افعال ایشان عصابه ٔ ادبار بر چشم همه بست .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274). شمس المعالی در آن میان روی خود بمن کرد و گفت بدان خواجه بنویس که الحرب سجال کار محاربت همواره در میان ملوک متفاوت بود و بر اقبال و ادبار دولت اعتماد نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 53). به نیشابور بنشست و خود را بمیخ ادبار بزمین فروبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 118). اندرآوردش بر قاضی کشان کاین خر ادبار را بر خر نشان . مولوی . || (اصطلاح احکام نجوم ) بودن کواکب است در بیوت زائل الوتد. ادبار، نزد منجمان عبارتست از بودن ستاره در زائل وتد،چنانکه بودن ستاره را در مائل وتد توسط نامند. چنانچه در کفایةالتعلیم ذکر شده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || «و من اللیل فسبحه و ادبارالنجوم ». (قرآن 49/52)؛ و پاره ای شب را پس تسبیح گو و پشت کردن ستاره ، امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت و عبداﷲعباس و جابر عبداﷲ انصاری و انس مالک که دو رکعت فجر است سنت نماز بامداد و از رسول صلی اﷲ علیه و آله وسلم روایت کردند که آن دو رکعت است و ثواب آن از همه ٔ دنیا بهتر است و در خبری دیگر: «خیر مما طلعت الشمس »؛ بهتر است از هرچه آفتاب برو تابد. ضحاک و ابن زید گفتند فریضه ٔ نماز بامداد است و مراد از نجوم ستارگانست یعنی عقیب غروبها و عقیبها عقیب آنگه ناپیدا خواهد شد بروشنائی روز. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 158 و 167). - ادبارالنجوم ؛ سنت بامداد دو رکعت نماز است پس از نماز شام . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 142). || (از ع ، ص ) در تداول فارسی ، دشنام گونه ایست : بس کسا که نان خورد دلشاد او مرگ او گردد بگیرد در گلو پس تو ای ادبار رو هم نان مخور تانیفتی همچو او در شور و شر. مولوی . 1- بدبختي، سيهروزي، شوربختي، فلاكت، مفلوكي، نكبت، نگونبختي، واپسي،
2- بداقبال، بياقبال، سيهروز، مدبر، نگونبخت post بعد، ما بعد، منصب، بريد، موقع، مركز، مخفر، عمود، قياس ورق، عملية حسابية، محطة تجارية، لصق، عين، أرسل بالبريد، لصق إعلان، علم، سافر على جناح السرعة، تابع، وضع في kibar poli höflich educado educato
بعد|ما بعد , منصب , بريد , موقع , مركز , مخفر , عمود , قياس ورق , عملية حسابية , محطة تجارية , لصق , عين , أرسل بالبريد , لصق إعلان , علم , سافر على جناح السرعة , تابع , وضع في
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "ادبار" در زبان فارسی به معنای "پشت کردن" یا "دور شدن" از چیزی است و در متون ادبی و رسمی استفاده میشود. در نوشتار و نگارش فارسی، رعایت قواعد زیر برای استفاده صحیح از این کلمه توصیه میشود:
جایگاه کلمه: کلمه "ادبار" معمولاً به عنوان اسم یا فعل در جملات به کار میرود. در جملات، میتواند به عنوان مفعول یا فاعل ظاهر شود.
تطابق با نوع جملات: بسته به معنای مورد نظر، این کلمه ممکن است با دیگر اسامی و صفات سنخیت داشته باشد. به عنوان مثال: "ادبار از محبت" یا "ادبار در برابر مشکلات".
استفاده از علامات نگارشی: اگر از "ادبار" در جملهای استفاده میکنید که بخواهید تأکید بیشتری بر آن بگذارید، میتوانید از ویرگول یا خط تیره برای تفکیک استفاده کنید. مانند: "محبت و ادبار - دو روی یک سکهاند".
توجه به مفهوم و سیاق: هنگام استفاده از کلمه "ادبار"، به سیاق و موضوع جمله توجه کنید تا از ابهام آن جلوگیری شود. این کلمه بیشتر در متون ادبی و فلسفی کاربرد دارد.
سبک و تنوع نوشتاری: اگر در حال نگارش متنی ادبی یا شبهادبی هستید، میتوانید با استفاده از کلمات هممعنی یا توضیحات بیشتر، مفهوم "ادبار" را گیراتر بیان کنید. مانند: "دوری و ادبار از عشق".
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "ادبار" به شکلی صحیح و مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "ادبار" در جمله آورده شده است:
پس از مدتی تلاش بینتیجه، او به ادبار و ناامیدی دچار شد.
ادبار روزگار باعث شد که بسیاری از خانهها و کاشانهها خالی و متروک شوند.
در زمانی که همه به سمت ادبار حرکت میکردند، او همچنان به امید آیندهای روشن امیدوار بود.
ادبار جامعه میتواند ناشی از بیتوجهی به مسائل کلیدی و اجتماعی باشد.
ادبار زندگی گاه به ما یادآوری میکند که باید همواره مبارزه کنیم و تسلیم نشویم.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!