جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ادیب . [ اَ ] (ع ص ) زیرک . || نگاهدارنده ٔ حدّ هر چیز. || فرهنگ ور. بافرهنگ . (مهذب الاسماء) . فرهنگی . دانشمند. هنرمند. خداوند ادب . ادب دارنده . دانای علوم ادب . سخن دان : این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع وی مؤکد شده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). آنکو عمید رفت ز خانه آنکو ادیب رفت بمکتب . مسعودسعد. ملاحظه ٔ ادب بسیار کردی که مردی سخت فاضل و ادیب بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 683). بوبکر هم فاضل و ادیب و نیکو خط و مدتی بدیوان ما بماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274). بومنصور فاضل و ادیب و نیکو خط بود. (تاریخ بیهقی ص 274). آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بود. (تاریخ بیهقی ص 382). || آموزنده ٔ ادب . فرهنگ آموز. ادب آموز. (نصاب ) : تا چنان شد که ادیب خویش راکه ویرا بسالمی گفتندی امیرمسعود گفت ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 106). گر شود بیمار دشمن با طبیب ور کند کودک عداوت با ادیب . مولوی . || دبیر. || رسم دان : جرعه بر خاک همی ریزیم از جام شراب جرعه بر خاک همی ریزند مردان ادیب . منوچهری . ج ، اُدَباء. - ادیب شدن ؛ اَدابة. (تاج المصادر بیهقی ). ادبشناس، بافرهنگ، دبير، سخندان، سخنسنج، سخنشناس، سخنفهم، شاعر، فرهنگپرور، فرهيخته، نويسنده literary, scholar, literate, belletrist, litterateur, bookman, literator, penman, adib أدبي، واسع الإطلاع، الأدبي yazar écrivain schriftsteller escritor scrittore ادبی، ادبیاتی، ادیبانه، کتابی، وابسته به ادبیات، محقق، پژوهشگر، دانشمند، دانش پژوه، دانشور، نویسنده شعر و اثارادبی زیبا، اهل تحقیق و تتبع، کتاب فروش، دانشمند نما، اهل قلم، نویسنده، منشی
کلمه "ادیب" در زبان فارسی به معنای فردی بافرهنگ، فرهیخته و اهل ادب است. در نوشتار و کاربرد این کلمه، نکات زیر میتواند مفید باشد:
نوشتار صحیح: کلمه "ادیب" به همین صورت و با املای صحیح نوشته میشود. دقت کنید که این کلمه را بهدرستی هجی کنید و از نویسههای اضافی یا غلط استفاده نکنید.
نقطهگذاری: در جملات، کلمه "ادیب" باید در بافت منطقی خود قرار گیرد و نقطهگذاری به موقع صورت گیرد. اگر در انتهای جمله قرار گیرد، با نقطه (.) مشخص میشود.
استفاده در جملات:
به عنوان اسم: "او یک ادیب معروف است."
در ترکیبها: "کتابهای ادبیات معاصر توسط ادیبان بزرگ نوشته شده است."
موارد مربوط به جمع: جمع "ادیب" به صورت "ادیبان" است و میتوان از آن در جملات استفاده کرد: "ادیبان این دوره به بررسی ادبیات کلاسیک پرداختهاند."
توصیف و توجیه: در صورت توصیف ادیب، میتوانید از صفات مناسب و مربوط به فرهنگ و ادب بهره ببرید: "او ادیب برجستهای است که آثارش تأثیر زیادی در ادبیات معاصر داشته است."
حفظ قافیه و وزن: اگر میخواهید از کلمه "ادیب" در شعر یا نثر ادبی استفاده کنید، به قافیه و وزن آن توجه داشته باشید تا با مضمون و ساختار کلی متن هماهنگ باشد.
این نکات میتوانند به شما کمک کنند تا کلمه "ادیب" را به درستی در نوشتههای خود به کار ببرید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در زیر چند جمله با کلمه "ادیب" آمده است:
ادیب بزرگ، مولانا جلالالدین رومی، با اشعارش الهامبخش بسیاری از نسلها بوده است.
آن ادیب معروف به خاطر نثر زیبا و دلنشینش، همیشه مورد توجه خوانندگان قرار میگرفت.
این کتاب اثر یکی از ادیبان معاصر است که در آن به نقد و بررسی ادبیات فارسی پرداخته است.
ادیبانی مانند سعدی و حافظ، نهتنها در ادبیات فارسی، بلکه در ادبیات جهان نیز شناختهشدهاند.
زندگینامه این ادیب نشاندهنده تلاشهای او در راستای احیای ادبیات کلاسیک ایران است.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید یا موضوع خاصی مد نظر شماست، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: ادبی، ادبیاتی، ادیبانه، کتابی، وابسته به ادبیات، محقق، پژوهشگر، دانشمند، دانش پژوه، دانشور، نویسنده شعر و اثارادبی زیبا، اهل تحقیق و تتبع، کتاب فروش، دانشمند نما، اهل قلم، نویسنده، منشی