جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مهذب بن ابی الملیح مماتی (544 - 606 هَ .ق .). یکی از رؤسای اعیان و نویسندگان بزرگ منزلت و ادباء بارع است . وی عهده دار اعمال دولت و ریاست دیوان گردید. دارای خاطری وقاد و تیز بود. او را در ادب تصانیف است . وفات اسعد در هجدهم جمادی الاولی سنه ٔ 606 هَ .ق . اتفاق افتاد. او از نصرانیان اسیوط است که بمصر آمدند و خدمت کردند و در کار خود پیش رفتند و بر ولایتها حکومت راندند و این اسعد از خاندانی است که در کتابت و نویسندگی عریق و اصیل بودند و اسعد چون مستولئی بر دیار مصر نافذ بود و برتر از او کسی نبود و حتی آنان که نام خلافت داشتند محجوب بودند و چیزی بر سکه و خطبه ایشان را نبود و بسیاری از کارهای خلیفه بدست ابن مماتی میرفت . یاقوت گوید: وزیر جلیل و صاحب بزرگ ، جمال الدین اکرم ، ابوالحسن علی بن یوسف شیبانی قفطی ، بشهر حلب ،مرا چنین روایت کرد: شنیدم که یکی از بازرگانان هندروی بمصر آورد و ماهئی مصنوع از عنبر مرصع بجواهر سخت نیکو همراه داشت . آنرا برای فروش ، ببدر جمالی عرضه کرد. جمالی ، آنرا بکمتر از آنچه بازرگان گفته بود خواست خریدن ، بازرگان نپذیرفت و آنرا بدو بازدادند. بازرگان آنرا از خانه ببرد، ابوالملیح او را گفت : این ماهی بمن نما. بازرگان چنین کرد. ابوالملیح گفت چه مبلغ از بهای آن کم کنی ؟ بازرگان گفت : آنرا بدرهمی کم از هزار دینار ندهم . ابوالملیح دست او بگرفت و هزار دینار از مال خود بداد و ماهی را مدتی پیش خود داشت تا روزی که دست بکار شراب زده بود، در مستی ندیمان را گفت میل بماهی کردم ، تابه و آتش آرید تا در حضرت خود آنرا بریان کنیم ، تابه ٔ آهنی و زغال بیاوردند و تابه بر آتش نهادند، مماتی آن ماهی عنبرین بیاورد و در تابه بیفکند. ماهی میگداخت و بوی آن پراکنده میشد، خانه ای بمصر نماند که بوی آن بدانجا نرسیده باشد. بدر جمالی نیز آن بوی دریافت ، پنداشت که حریقی در خزانه ٔ وی افتاده است . گنجوران را بفرمود تا خزانه هابگشودند و جستجو کردند، همه چیز بجای خویش درست یافتند و بدر را خبر دادند. بدر گفت : نیک بجوئید تا قصه چه باشد. بجستند و حقیقت را دریافتند و بدر را آگاه کردند. بدر آن کار بزرگ شمرد و گفت : این ، آن ترسا کرده است ؟ همانا اموال من بخورده و کار از دست من بگرفته تا توانسته است چنین کند و تا فردای آن روز این قصه به مماتی بازنگفت و چون دیگر روز مماتی درآمد، بدر خشمگین وی را گفت : ویحک من که پادشاه مصرم ماهی عنبرین را از گرانی نخرم و تو آن بخری و بدان بازنایستی و بریانش کنی و در ساعتی هزار دینار مصری نابود سازی ! چنین کاری را جز با نقل خزانه و اموال من انجام ندادی . مماتی بخدای سوگند خورد که این کار را جز برای محبت تو نکردم ، چه تو امروز پادشاهی و نیمی از دنیا ازآن تست و این ماهی را جز پادشاهی نتواند خرید. از آن بترسیدم که بازرگان آنرا نزد یکی از پادشاهان ببرد و بدو گوید که تو آنرا از گرانی نخریدی من خواستم که کار دیگرگون باشد و به او بفهمانم که تو آنرا از راه احتقار ترک کردی و پیش تو قدری نداشت و کاتبی نصرانی از کاتبان تو آنرا بخرید و بسوزانید، بدین سبب نام تو شایع گردد و پادشاهان قدر و منزلت تو بزرگ دانند. بدر، این کار او بپسندید و بفرمود که دو چندان قیمت ماهی باو دهند و بر رزق او نیز بیفزود. مماتی مردی کریم و ممدوح شعرا بود. ابوالصلت در کتاب الرسالة المصریة آرد که ابوطاهر اسماعیل بن محمد النشاع معروف به ابن مکنسة پیوسته ملازم وی بود و چون مماتی درگذشت او را باشعاری رثاء گفت که از آن جمله است : ماذا ارجی من حیا- تی بعد موت ابی الملیح ماکان بالنکس الدنیَ ی من الرجال و لا الشحیح کفر النصاری بعدما عذروا به دین المسیح . و شاید او را کشته باشند. و آنگاه که افضل بن امیرالجیوش بدر جمالی ، بعد از پدر خود بر سر کار آمد، ابن مکنسة برای مدح ، پیش او رفت . افضل او را گفت با مرگ ابوالملیح امید تو منقطع گردید، برای چه بدینجا آمدی ؟ و مدیح وی نپذیرفت و او را ناامید کرد. پدر او مهذب ملقب به خطیر بود و بر پشت کتابی از تصانیف ابن مماتی یافتم که مهذب ، پدر او، دیوان اقطاعات را اداره میکرد و بر دین نصاری بود و چون اسدالدین شیرکوه بدانست او را از کار برکنار کرد. سپس مهذب و فرزندان وی بدست اسدالدین اسلام آوردند و اسدالدین امور دیوان خود بخطیر سپرد و پس از مدتی از کار برکنار کرد. ابن الذروی گوید: لم یسلم الشیخ الخطیَ َر لرغبة فی دین احمد بل ظن ان محاله یبقی له الدیوان سرمد و الاَّن قد صرفوه عنَ َه فدینه فالعود احمد. و گوید: بخط ابن مماتی چنین دیدم : صح التمثل فی قدیَ َم الدهر ان العود احمد. و چون شیرکوه ، نصاری را بپوشیدن غیار و بر سر نهادن دستار بی عذبه (شمله ) امر کرد عماره ٔ یمنی گفت : یااسدالدین و من عدله یحفظ فینا سنة المصطفی کفی غیاراً شد اوساطنا فما الذی یوجب کشف القفا. روزی حدیث نحویان با اسعد بمیان آمد که هر یک عمری در این علم تباه کنند و از آن بسوی ادب از بلاغت و شعر و معرفت اخبار و آثار و تصحیح لغت و ضبط احادیث آن که مراد از نحو است ، قدمی برندارند. اسعد گفت : اینان ترازوسازانی را مانند که چیزی برای سنجش در ترازوی خود ندارند ودیگران از آنها گیرند و زر سرخ و گوهر رخشان بدان سنجند. یاقوت گوید این تمثیل بنظر من از تمثیلهای پسندیده است . اسعد پس از پدر متصدی دیوان جیش گردید و مدتی مدید عهده دار این کار بود و سپس در ایام صلاحیه وعزیزیه دیوان المال که اجل دواوین مصر است بدو سپرده شد. اسعد ملازم صحبت قاضی فاضل عبدالرحیم بن علی بیسانی بود و نزد وی منزلت یافت و قاضی او را نفقه ها داد. مماتی به اشاعه ٔ ذکر قاضی پرداخت و مردم را متوجه فضل او کرد و چند تصنیف بنام او پرداخت و این حال برقرار بود تا ملک عادل ابوبکربن ایوب مالک مصر شد و صفی عبیداﷲبن علی بن شکر وزیر و مدیر دولت او گردید، وچون از آنگاه که مماتی بر او ریاست میکرد، بعلت اهانتی که بدو روا داشته بود، کینه ٔ وی در دل داشت ، او را بخواست و همه ٔ دواوینی را که پیشتر نیز اداره میکرد باو واگذاشت و سالی تمام بدین منوال بگذشت و عبیداﷲ اسعد را توطئه ها ساختن گرفت و محالات بر او مقرر کرد و چون اسعد پاک دامن و جوانمرد بود، از عهده ٔ خواسته های او برنیامد، سپاهیان را بر او برانگیختند که وجوه اموال از وی مطالبه کنند و او را بیازارند و چنین کردند. و اسعد را بیازردند و شکایت از او به عبیداﷲ بردند و عبیداﷲ دست ایشان بر او بگشاد. ابراهیم بن یوسف شیبانی ملقب به مؤید از اسعد مماتی مرا روایت کرد و گفت از اسعد شنیدم که میگفت : روزی در هنگام مطالبه بدر خانه ٔ خود در مصر یازده بار ناسزا شنیدم و چون دیدند که مرا بمال راهی نیست ، گفتند چاره ای اندیش و این مال باقساط بپرداز. گفتم بمال دست رسی ندارم ،اما اگر رها گردم و مالک نفس خود شوم شاید بود از مردمی که از من ترس و بمن امید دارند بخواهم و از این راه چیزی بدست آرم و گرنه ، پس از آنچه از من ستدید،درهمی ندارم . آن مال بخش کردند که به اقساط بپردازم و مرا آزاد کردند و مدتی بر این بگذشت و چون پرداخت یکی از اقساط فرارسید پنهان شدم و قصد قرافه کردم ودر مقبره ٔ ماذرائیین مختفی شدم و یک سال تمام آنجا بسر بردم و کار بر من تنگ گردید و بقصد شام از آن جای بگریختم . در راه سواری بمن رسید و سلام کرد و مرا نامه ای بداد آنرا بگشودم از صفی بن شکر بود و در آن چنین آورده : «لاتحسب ان اختفأک عنی کان بحیث لاادری این انت و لا این مکانک فاعلم ان اخبارک کانت تأتینی یوماً یوماً و انک کنت فی قبور الماذرائیین بالقرافة منذ یوم کذا و اننی اجتزت هناک و اطلعت فرأیتک بعینی و انک لما خرجت هارباً عرفت خبرک و لو اردت ردک لفعلت و لو علمت انک قد بقی لک مال او حال لماترکتک و لم یکن ذنبک عندی مما یبلغ ان اتلف معه نفسک و انما کان مقصودی ان ادعک تعیش خائفاً فقیراً غریباً ممججاً فی البلاد فلاتظن انک هربت منی بمکیدة صحت لک علی فاذهب الی غیر دعة اﷲ». اسعد گفت : آن قاصد مرا بگذاشت و برفت و تا آنگاه که به حلب رسیدم مبهوت بودم . صاحب اکرم ، جمال الدین مرا روایت کرد که چون بسال 604 هَ .ق . مماتی بحلب وارد شد بخانه ٔ من فرودآمد و مدتی ببود، ملک الظاهر غازی بن صلاح الدین بن ایوب از حال وی باخبر گردید و او را گرامی داشت و روزانه یک دینار صوری و سه دینار کرایه ٔ خانه ، بر او مقرر کرد و هر سه ماه ، غیر از بِرّ و الطافی که پیوسته بدو میرسید، سی دینار دریافت میکرد و تا سال 606 هَ .ق . بیکار در خدمت او ببود و چون بمرد در بیرون حلب ، بمقام نزدیک قبر ابی بکر هروی مدفون گردید. و او را تصانیف بسیار است که در آنها قصد تأدّب دارد و آنها را بر بزرگان عرض کرده است و فائده ٔ علمی بر آنها مترتب نیست و تصانیف ثعالبی را ماند از آنجمله است : کتاب تلقین التفنن در فقه . کتاب سرّ الشعر. کتاب علم النثر. کتاب الشی ٔ بالشی ٔ یذکر، و آنرا بر قاضی عرض کرد، و چون هر قسمت آن به قسمت دیگر پیوسته است ، وی آن را سلاسل الذهب نامید. کتاب تهذیب الافعال ابن ظریف . کتاب قرقرة الدجاج در الفاظ ابن الحجاج . کتاب الفاشوش فی احکام قراقوش . کتاب لطائف الذخیرة ابن بسام . کتاب ملاذالافکار وملاذالاعتبار. کتاب سیرة صلاح الدین یوسف بن ایوب . کتاب اخایر الذخائر. کتاب کرم النجار فی حفظ الجار، که آنرا آنگاه که نزد ملک الظاهر بیامد، برای او تصنیف کرد. کتاب ترجمان الجمان . کتاب مذاهب المواهب . کتاب باعث الجلد عند حادث الولد. کتاب الحض ّ علی الرضی بالحظّ. کتاب زواهر السدف و جواهر الصدف . کتاب قرص العتاب . کتاب درة التاج . کتاب میسور النقد. کتاب المنحل . کتاب اعلام النصر. کتاب خصائص المعرفة فی المعمیات . علم الدین بن الحجاج در دیوان جیش ، همکار وقرین او بود و رقابت میان دو همکار برقرار بود و کتاب قرقرة الدجاج را، چنانکه گذشت ، در حق وی تألیف کرد و او را هجوها گفت ، از آنجمله است : حکی نهرین ما فی الار- ض من یحکیهما ابدا ففی افعاله ثورا و فی الفاظه بردا. و اسعد را نوادری است . اسعد در باب برفی که در ماه رجب سنه ٔ 605هَ .ق . در حلب بارید، گفته است : قد قلت لما رأیت الثلج منبسطاً علی الطریق الی ان ضل سالکها ما بیض اﷲ وجه الارض فی حلب الا لان غیاث الدین مالکها. و هم در این معنی گوید: لما رأت عینی الثلَ َج ساقطاً کالاقاحی و صار لیل الثری منَ َه ابیضاً کالصباح حسبت ذلک من ذو- ب درّ عقدالوشاح او من حباب الحمیا او من ثغورالملاح فما علی داخل النا- ر بعد ذا من جناح . و هم در این باب گوید: بسیف غیاث الدین غازی بن یوسف ابَ َن ایوب دام القتل و اتصل الفتح و شاهدته فی الدست و الثلج دونه فقلت سلیمان بن داود و الصرح . و همو در این معنی گوید: مذرأینا الصبح یزدا- ن و نزداد انفراشا و حسبنا نوره یط رد من خلف الفراشا نثر الثلج علینا یاسمینا و فراشا و رأی ان یرسل الاسَ َهم بالبرد فراشا فغدا الکافور فی عنَ َبرةالارض فراشا. و هم در این معنی گوید: لما رأت عینی الثلَ َج خلته الیاسمینا و قلت من عجب منَ َه اصبح الاَّس مینا و خلته من ثغورالَ َملاح للاَّثمینا فماارادوا من الدر- ر قط الا ثمینا. و نیز او راست در همان معنی : لما رأیت الثلج قد اضحت به الارض سما و انست الصبی الصبا و اذکرت جهنما خفت فمافتحت من تعاظم الخوف فما فان نمی صبری و هَ و ناقص فانما. و نیز در آن باب گوید: لما رأیت الثلج قد غطی الوهاد و القنن سألت اهل حلب هل تمطر السما اللبن . و نیز از اشعار اوست که از خط وی نقل شده : و حیاء ذاک الوجه بل و حیاته قسم یریک الحسن فی قسماته لارابطن ّ علی الغرام بثغره لافوز بالمرجو من حسناته و اجاهدن ّ عواذلی فی حبه بالمرهفات علی من لحظاته قد صیغ من ذهب و قلد جوهراً فلذاک لیس یجوز اخذ زکاته . و نیز او راست : یعاهدنی اَلاّیخون و ینکث و یحلف لی اَلاّیصدّ و یحنث و من اعجب الاشیاء انک ساکن بقلبی و انی عن مکانک ابحث و للحسن یا ﷲ طرف مذکر یتیه به عجباً و طرف مؤنث . و هم او راست : یا سالب الظبیة لحظاً و جید اجر لمن تهجر اجرالشهید متی رأی طرفک قتل امری ٔ باسهم اللحظ فقید الفقید. و یاقوت گوید: این دوبیت را در مجموعه ای بنام او یافتم : یا غصن اراک حاملا عود اراک حاشاک الی السواک یحتاج سواک قل لی انهاک عن مجیئک نهاک لو تم وفاک بست خدیک و فاک . اما یکی از ادبا آنها را بنام عماد اصفهانی کاتب یاد کرده و این اشعار که در غایت جودت است بگفته ٔ عماد ماننده تر است چه شعر ابن مماتی در نهایت انحطاط است . و نیز ابن مماتی راست : قد نهانا عن الغرام نهانا اذ هوانا الانذوق هوانا و هجرنا الحبیب خیفة ان یهَ َجر بداءً فیستمرّ عنانا و ترکناه للوری فکأنّا قد ادرناه بیننا دستکانا و انسنا من وحشة بفراق فافترقنا کماتری برضانا و سمعنا من العذول کلاما فانفنا من ضحکة لبکانا ای خیر یکون فی حب من فوْ- َوق سهماً من لحظه و رمانا نحن لو لم نکن هجرناه من قبَ َل لابدی صدوده و جفانا شیمة فی الملاح قد احسن الدهَ َر باعلامها بنا و اسانا و صباح المشیب یظهر ما کا- ن ظلام الشباب عنه ثنانا مامشینا الی الصبابة الا و خطانا معدودة من خطانا فادرها معسجدات کؤوساً مطلعات من الحباب جمانا. رجوع بمعجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 صص 244 - 256 و رجوع باعلام زرکلی ج 1ص 99 و رجوع به اسعدبن الخطیر شود. asad أسد esad assad asad asad asad
کلمه "اسعد" در زبان فارسی میتواند به صورتهای مختلفی استفاده شود، اما بهطور کلی، نکات نگارشی و قواعد مربوط به آن به شرح زیر است:
نگارش: "اسعد" به صورت صحیح با حرف "س" آغاز میشود و حرف "ع" در آن بهکار رفته است. در متون فارسی، اطمینان از درست نگاشتن حروف و حروف صدادار اهمیت دارد.
جنس کلمه: "اسعد" میتواند بهعنوان اسم مردانه یا نام علمی به کار رود. در اینجا، بهتر است با توجه به سیاق جملات و فضای متن، معنی و کاربرد آن مشخص شود.
نقطهگذاری: اگر "اسعد" در وسط جمله یا عبارت قرار دارد، باید به قواعد نقطهگذاری توجه شود. بهعنوان مثال، اگر نام شخصی باشد، معمولاً به دنبال آن کاما یا نقطه خواهد آمد.
معنی: ممکن است "اسعد" به معنی "خوشبخت" یا "شاد" باشد. این ارتباط معنایی نیز به کلمات و جملات بعد از آن بستگی دارد.
تلفظ: در هنگام نگارش یا بیان کلمه "اسعد"، توجه به تلفظ صحیح آن کمک میکند تا از ابهام جلوگیری شود.
اگر به جزئیات دیگری دربارهی این کلمه یا قواعد مرتبط با آن نیاز دارید، لطفاً بیشتر توضیح دهید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
اسعد همیشه در تلاش است تا به دوستانش کمک کند و آنها را خوشحال کند.
در روز تولدش، خانوادهاش تصمیم گرفتند یک جشن بزرگ برای اسعد بگیرند.
اسعد با شنیدن خبر موفقیتش، بسیار خوشحال و شگفتزده شد.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر