جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اسفنج .[ اِ ف َ / اِ ف ُ / اَ ف َ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی سپُنْژیا ) چیزی است شبیه به نمد کرم خورده و آنرا ابر مرده و ابر کهن گویند، وبعربی رغوةالحجامین و هرشفه خوانند. گویند حیوانی است دریائی بدان جهت که چون دست بر وی نهند خود را جمع کند و چون بمیرد موجه او را بساحل اندازد و بعضی گویند نباتی است دریائی . اگر در شراب ممزوج به آب گذارند آب آنرا بخود کشد و شراب را بگذارد و با خاکستر آن زخمی را که در ساعت زده باشند خشک بند کند و زود نیکو سازد. گرم و خشک است در اول و دویم . (برهان قاطع). بفارسی ابر مرده گویند و آن چیزی است که بر روی سنگهای کنار دریا متکوّن میشود. قسمی ازو که متخلخل و وسیعالثقب است و نرم و شبیه بنمد و پرسوراخ است ماده گویند و قسمی که باصلابت و با ثقبهای صغیر است نَرنامند. در اول گرم و در دوم خشک و مجفّف و محلّل و با قوه ٔ جاذبه و چون تازه ٔ او را با سرکه ممزوج یا شراب تر کرده بر جراحات تازه بگذارند التیام دهد و بالخاصیه قاطع نزف الدّم و با عسل مطبوخ و مطبوخ با آب جهت التیام زخمهای کهنه ، و خشک او مجفف قروح عمیقه وسوخته ٔ او جهت منع نزف الدم قوی تر و جهت رمد یابس و جلاء باصره ، و فتیله ٔ تازه ٔ او بتنهائی و با پنبه و کتان ، مفتح افواه عروق مضمومه و جراحات جاسیه و محرق مغسول او در ادویه ٔ عین نافعتر است و چون قطعه ٔ او را بقدری که توان فروبرد به خیاطه بسته بلع کنند و یک سر خیاطه را بدست نگاه دارند و لمحه ای صبر کنند که جذب رطوبات کرده بالیده گردد و بعد از آن خیاطه را بکشند تا از گلو او را بیرون آورد در اخراج زلو و خارکه در حلق مانده باشد بی عدیل است و سنگهایی که در جوف او بهم میرسد در تفتیت حصاة مجرّب . و چون خواهند که بجهت زینت اسفنج را سفید کنند باید قسم ماده ٔ او را با آب تر کرده و مکرر در آفتاب تند یا ماهتاب گذاشت . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). وی را ابر کهن گویند و ابر مرده گویند و گویند حیوان دریائیست بدان سبب که چون دست بر وی نهی خود را درکشد، وقتی که بمیرد آب وی رابر کنار اندازد و گویند نباتی دریائیست و این محقق است باقی خلاف است و بهترین وی آن است که تازه بود و طبیعت وی گرم است در اول و خشک در دویم . و منفعت وی آن است که چون بسوزانند و خاکستر وی در زخمی که در ساعت زده باشند خشک بند کنند نافع بود و اگر بیاشامندخون رفتن بازدارد و مجفف اورام بلغمی و ریشها بود واگر خاکستر وی بشویند جهت درد چشم سودمند بود و جلای تمام دهد. و شیخ الرئیس گوید: چون با زفت بسوزانند قطع نفث الدم کند و تازه ٔ وی مضر بود به احشاء و مصلح وی رب غوره بود با ریباس و از خواص اسفنج یکی آنست که اگر شراب با آب ممزوج بود وی را چون در آن اندازندآبها جمله برگیرد و اگر خواهند که همچنان مستعمل کنند به مقراض پاره کنند که بهاون بتوان کوفت و سبک و متخلخل باشد و بخانه ٔ زنبور ماند. بلغت عرب هرشفه گویند و پارسی نشکرد گازران . آنرا در آب می نهند و آب برمیگیرد و بجامه میمالند. (اختیارات بدیعی ). اسفنج ، بفتح همزه و فاء و سکون سین مهمله و نون ، ابر مرده باشد یعنی داروئی که چون در آب اندازند همه آب را بخورد و برچیند و ابر نیز گویند. کذا فی مؤید الفضلاء. (سروری ). اسفنج (انجیل متی 27: 48) ماده ای است حیوانی که در آبهای دریا بعمل می آید و مرکب از الیاف و رشته هائی است که بطور عجیب بهم بافته شده ، آنرا مسامات و خلل و فرج بسیار است که اشیاء مایعه را جذب می کندلهذا امکان دارد که در عوض پیاله و ظرفی برای شرب استعمال شود. اومیروس (هومر) که در حدود 850 ق .م . بود مینویسد که یونانیان اسفنج را برای شستن بدن و هم برای شستن میزها بعد از انقضای طعام استعمال میکردند. (قاموس کتاب مقدس ). بیرونی گوید: ان الصدف و الاسفنج یشبه المعادن بارواحها و النبات باجسادها. (الجماهر بیرونی ص 191). اسفنج ، و قد تحذف الهمزة و هو سحاب البحر و غمامه و یسمی الزبد الطری و هو رطوبات تنتسج فی جوانب البحر متخلخلة کثیرةالثقوب یبیضه الشمس و القمر اذا بل و وضع فیهما مراراً و قد یتحرک بماء فیه لاروح (؟) و الذکر منه صلب و هو حارّ فی الثانیة یابس فی اول الثالثة یحبس الدم و لو بلا حرق و یدمل بالشراب و محروقه أقوی و قطعة منه اذا ربطت بخیط و ابتلعت و فی الید طرف الخیط و اخرجت اخرجت ما ینشب فی الحلق من نحو العلق و الشوک و یقتل الفار اذا قرض صغاراً و دهن بزیت و ینفع من الابردة بالعسل و الشراب طلاء و رماده یقع فی الاکحال فیجفف و ینفع من الرمد الیابس و ما فی داخله من الاحجار یفتت الحصی مجرب . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 46). اسفنج بیخ و عروق درختی است که جراحات متعفنه را نفع دهد یا آن همان ابر مرده است که بر روی شکنهای کنار دریا متکون شود، متخلخل وبسیارسوراخ و آبرا بسیار بردارد و چون تازه ٔ او را بسرکه ممزوج با شراب تر کرده بر جراحات تازه بگذارنددر حال التیام دهد و مطبوخ بآب جهت زخمهای کهنه نافع است . (منتهی الارب ). اسفنج ، جسم بحری رخو متخلخل کاللبد. یقال انه حیوان یتحرک فی الماء یلتصق به [ کذا] و لایبرحه . (قانون ابوعلی چ تهران مقاله ٔ 2 از کتاب 2 ص 159 چهار سطر به آخر مانده ). اسفنج ، جسمی است رخو و متخلخل چون نمدی و از دریا خیزد و چون بر آب نهی آب بسیار به خود کشد و اصناف آن سپید و زرد کم رنگ و نیز سیاه باشد. اسفنجة. سفنج . اسفنج البحر . اسفنجة بحریة. (دزی ج 1 ص 22) (ابن البیطار). سحاب البحر. ابر. ابر دریائی . ابر مرده . (مؤید الفضلاء). ابر کهن . زبدالبحر. غیم . رغوةالحجامین . هرشفه . غمام . (برهان ). نشکرد گازران : چون زنده گیا زنده ٔ مرده ست بصورت با آنکه تنش مرده ٔ زنده ست چو اسفنج . سیف اسفرنگ . || (ص ) پژمرده .(شعوری ). و در جای دیگر به این معنی نیامده و ظاهراً از مجعولات شعوری است ، یا مصحف ابر مرده است . ابر، اسفنجه sponge إسفنج، المتطفل، المتسول، ممسحة، شىء كالأسفنج، عالة، عاش عالة على شخص، مسح، نال مالا بالتطفل، مسح بالأسفنج، اسفنجة sünger éponge schwamm esponja spugna انگل، طفیلی، ابر حمام
إسفنج|المتطفل , المتسول , ممسحة , شىء كالأسفنج , عالة , عاش عالة على شخص , مسح , نال مالا بالتطفل , مسح بالأسفنج , اسفنجة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "اسفنج" در زبان فارسی به معنای مادهای نرم و متخلخل است که معمولاً برای جذب مایعات استفاده میشود. در مورد قواعد نگارشی و نویسهگذاری این کلمه، به نکات زیر توجه کنید:
نوشتن کلمه: "اسفنج" باید به صورت کامل و بدون هرگونه تغییر نوشته شود. از تغییر شکلهای غیررسمی یا مختصر پرهیز شود.
تأکید بر تلفظ درست: در محاوره و نوشتار، به تلفظ صحیح "اسفنج" توجه داشته باشید تا به شیوههای نادرست و عامیانه آن پرهیز کنید.
جداسازی و ترکیب: "اسفنج" یک واژه مستقل است و باید به صورت جداگانه از دیگر کلمات نوشته شود، مگر اینکه در شکلهای ترکیبی با کلمات دیگر مورد استفاده قرار گیرد.
قیدهای وصفی: اگر بخواهید از این کلمه در جملهای توصیفی استفاده کنید، باید به نکات نگارشی توجه داشته باشید. مثلاً: "این اسفنج بسیار نرم است."
علامتگذاری: در جملات، استفاده از ویرگول و دیگر علامات نگارشی برای تفکیک بخشهای مختلف جمله بخوبی انجام شود.
مثال جمله: "من از اسفنج برای تمیز کردن میز استفاده میکنم."
به طور کلی، "اسفنج" یک واژه ساده و روشن در زبان فارسی است که به راحتی میتوان در جملات مختلف از آن استفاده کرد، به شرطی که به اصول نگارشی توجه شود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "اسفنج" در جملات آوردهام:
من از اسفنج برای تمیز کردن سطوح استفاده کردم.
اسفنجها میتوانند آب را به خوبی جذب کنند.
کودک برای بازی در حمام از اسفنجهای رنگارنگ استفاده میکند.
مادر همیشه به من میآموزد که از اسفنج تمیز و بهداشتی برای شستن ظرفها استفاده کنم.
اسفنج طبیعی بهتر از اسفنجهای صنعتی برای پوست است.
اگر نیاز به جملات بیشتر دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!