جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بجا. [ ب ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + جا) بموقع. متناسب . مناسب . بمورد. لائق . درخور. (آنندراج ). مقابل بی جا. مقابل نابجا : ما آبروی خویش به گوهر نمیدهیم بخل بجا به همت حاتم برابر است . صائب . کی ره بوسه به آن کنج دهن خواهد برد سرگرانی که ز من حرف بجا نشنیده ست . صائب . دیوان ما و خود را مفکن به روز محشر در عذر خشم بیجا، یک بوسه ٔ بجا ده . صائب . || برجای خود. بجای خود : خرد نیست او را نه دین و نه رای نه هوشش بجایست و نه دل بجای . فردوسی . || (حرف اضافه ٔ مرکب ) در محل ِ. در مقام ِ. در حق ِ. (آنندراج ) : مکن بجای بدان نیک از آنکه ظلم بود که نیک را بغلط جز بجای او بنهی . ناصرخسرو. نکوئی با بدان کردن چنانست که بد کردن بجای نیکمردان . سعدی . پدر بجای پسر هرگز این کرم نکند که دست جود تو با خاندان آدم کرد. سعدی . ای که جای تست در دل بر دلم رحمی کنی کرده باشی رحمتی و آنگه بجای خویشتن . سلمان . || در عوض . برابر. (آنندراج ). به ازاء. جایگزین . عوض : دل که تراست جایگه پاک ز غیر رفته ام هم تو بیا که هیچکس نیست مرا بجای تو. کاتبی . سپرده جای تو هرکس ز بزم بیرون رفت توئی بجای همه ، هیچکس بجای تو نیست . صائب . و رجوع به «جا» شود. eb[صفت بمورد، بموقع، درست، صحيح، صواب بيجا، ناصواب proper, right, timely, apropos, fitting, just, opportune, apposite, well-timed مناسب، ملائم، صحيح، أصولي، خاص، شريف، أخلاقي، أصيل، أصلي، حقيقي، مضبوط، قويم، موفق، لائق، وقور، طقس ديني خاص haklı olarak öyle À juste titre richtig so con razón giustamente, quindi مناسب، مخصوص، شایسته، بموقع، مطبوع، راست، درست، صحیح، درست کار، قائم، بهنگام، بمورد، عادل، منصفانه، منصف، بی طرف، در خور، خوش ایند، در وقت مناسب
کلمه "بجا" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و در قواعد نگارشی و استفاده از آن نکاتی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد:
معنی و استفاده: "بجا" به معنی "به جا" یا "مناسب" است. مثلاً در جملاتی مانند "این رفتار بجا نیست" به کار میرود.
نوشتار: شکل صحیح نوشتاری "بهجا" است، که شامل حرف "به" و واژه "جا" میشود. همچنین میتوان آن را بهصورت "بجا" جدا نوشت اما این نوشتار در زبان محاورهای بیشتر رایج است.
نقش دستوری: "بجا" معمولاً به عنوان قید به کار میرود و میتواند در صفات و جملات توصیفی ظاهر شود.
جایگاه در جمله: "بجا" معمولاً قبل از فعل یا صفتی که توصیف میکند، قرار میگیرد. مثلاً "این تصمیم بجاست".
استفاده از فعل "بودن": در برخی موارد ممکن است "بجا" به همراه فعل "بودن" بیاید. مثلاً "این کار بجا بود".
برای استفاده درست و مناسب از کلمه "بجا"، توجه به زمینه و معنای مورد نظر و همچنین رعایت قواعد نگارشی بسیار مهم است.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از کلمه "بجا" در جملات مختلف ارائه میدهم:
در موقعیتهای حساس باید تصمیمات بجا بگیریم.
استفاده از منابع طبیعی باید به صورت بجا و منطقی انجام شود.
او همیشه در انتخاب کلمات خود دقت میکند تا عبارتهای بجا را به کار ببرد.
برای موفقیت در کار تیمی، همکاری بجا و مؤثر بسیار حیاتی است.
انتخاب شرایط مناسب برای برگزاری جلسه، یکی از نشانههای یک مدیر بجا است.
امیدوارم این جملات کمک کننده باشند!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: مناسب، مخصوص، شایسته، بموقع، مطبوع، راست، درست، صحیح، درست کار، قائم، بهنگام، بمورد، عادل، منصفانه، منصف، بی طرف، در خور، خوش ایند، در وقت مناسب
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر