جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اما. [ اِم ْ ما ] (ع حرف ربط) حرف تردید است . (غیاث اللغات ). برای شک آید مانند اَو، جز اینکه در اَو ابتداء به تیقن باشد و در اما به شک : جائنی اما زید و اما عمرو. (از منتهی الارب ). || برای ابهام آید : اما یعذبهم و اما یتوب علیهم (قرآن 106/9)؛[ یا آنان را عذاب کند و یا بدیشان برگردد ]. (از منتهی الارب ). || برای تخییر : اما ان تلقی و اما ان نکون اول من القی (قرآن 65/20)؛ [ یا اینکه عصا را بیندازی و یا ما نخستین کسی باشیم که انداخت ]. (از منتهی الارب ). بکار بردن عدد و خاصیتهای او اندر بیرون آوردن چیزها اما به جمله کردن واما به پراکندن . (التفهیم ). هرگاه که بسوزد [ مجرای قضیب ] شیر زنان و روغن گل درچکانند اما شربت اسپغول دهند با روغن گل و شیر خر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حالی ار دارد [ کاغذ ] به تایی چند یا بد یا سره دستگیر آید مرا، اما عطا اما به وام . انوری . || برای اباحت : تعلم اما فقهاً و اما نحواً؛ [ بیاموز یا فقه یا نحو را ]. (از منتهی الارب ). || برای تفصیل : انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً (قرآن 3/76)؛ [ ما راه را به انسان نمودیم یا سپاس گزارد یا ناسپاس باشد ]. (از منتهی الارب ). الجاهل اما مُفرِطٌ و اما مُفَرِّطٌ؛ (نادان یا افراطکند یا تفریط). و از آن برخی عیدهاست که اندر آن شادی کنند و زینت پیدا آرند و گوناگون رسمها بنمایند، اما از پدران یافته و از دین یا از کیش برگرفته . (التفهیم ). آنرا که همه ٔ تن و همه ٔ رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون فزونی همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دفع کند، اما از رگ برون تراباند یا رگی را بشکافد یا بوجهی دیگر دفع کند چنانکه خون حیض و خون بواسیر و مانند آن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). المعمی ، این صنعت چنان باشد که شاعر نام معشوق بیارد اما بتصحیف ، اما بقلب ، اما بحساب ، اما به تشبیه ، اما بوجهی دیگر. (حدائق السحر وطواط). || بمعنی مطلق «یا» در این عبارت از اسکندرنامه : شاه اسکندر خود این همه دانست مقصود آن بود که بداند که این رسول هیچ داند، اما نه . (اسکندرنامه ٔ خطی متعلق به سعید نفیسی ). || برای شرط و جزاء و آن مرکب است از ان شرطیه و ماء زائده : اما تأتنی اکرمک ؛ اگر نزد من بیایی ترا گرامی میدارم . (از منتهی الارب ). و رجوع به غیاث اللغات و آنندراج و منتهی الارب واقرب الموارد و مغنی اللبیب شود. ليك، منتها، ولي، وليك، وليكن but, however, as regards, as respects لكن، إلا، ما عدا، إلا هو، غير، سوى ancak mais aber pero ma ولی، لیکن، مگر، هر چند، اگر چه، معهذا، هر قدر هم، نظر باینکه
کلمه "اما" در زبان فارسی به عنوان یک حرف ربط و قید معنادار استفاده میشود که به منظور ایجاد تضاد یا کنترادیکسیون بین دو جمله یا بخش مختلف متن به کار میرود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با "اما" اشاره میکنیم:
جدا کردن جملهها: معمولاً بعد از "اما" یک ویرگول قرار میگیرد تا جملههای پیش از و پس از آن از هم تفکیک شوند. به عنوان مثال:
او به مهمانی رفت، اما من نتوانستم بیایم.
استفاده در جملات منفی: "اما" میتواند در جملات منفی نیز به کار رود. مثلاً:
من دوست دارم سفر کنم، اما امسال شرایطش را ندارم.
پیش از "اما": معمولاً پیش از "اما" یک جمله کامل یا عبارتی وجود دارد که حاوی یک فکر یا مفهوم است. به این ترتیب، "اما" میتواند نقطه تلاقی دو مفهوم متضاد باشد.
انواع کاربرد: "اما" میتواند در موقعیتهای متفاوتی استفاده شود، مثلا برای ایجاد تعادل یا سختی در احوال:
او استعداد خوبی دارد، اما به سختی کار میکند.
جایگزینی کلمات: در برخی مواقع میتوان از کلمات دیگری مانند "لیکن"، "اما" و "با این حال" به جای یکدیگر استفاده کرد، ولی توجه داشته باشید که هر یک از این کلمات ممکن است بار معنایی متفاوتی داشته باشند.
عدم تکرار: استفاده مکرر از "اما" در یک متن میتواند باعث سردرگمی خواننده شود. بهتر است در متون نوشتاری، تنوع واژگان رعایت شود.
این نکات میتواند به بهبود و دقت نگارش شما کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "اما" در جمله آورده شده است:
من امروز خیلی خستهام، اما باید کارهای خانه را انجام دهم.
او از آب و هوا خوشش نمیآید، اما به سفر رفتن علاقهمند است.
ما هنوز پروژهمان را تمام نکردهایم، اما به زودی آن را ارائه خواهیم داد.
او تلاش کرد تا در امتحان موفق شود، اما نتوانست نمره خوبی بگیرد.
فیلم جالبی بود، اما پایان آن کمی ناامیدکننده بود.
اگر مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: ولی، لیکن، مگر، هر چند، اگر چه، معهذا، هر قدر هم، نظر باینکه