جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: امضاء. [ اِ ] (ع مص ) روان کردن و در گذرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بگذرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). روان گردانیدن . (آنندراج ). راندن . (فرهنگ فارسی معین ). روان گردانیدن فرمان . (غیاث اللغات ). اجرا کردن . عمل کردن : اگر آنچه مثال دادیم بزودی آنرا امضا نباشد... ناچار ما را باز باید گشت . (تاریخ بیهقی ). اگر رأی تو بر این مقرر است و عزیمت در امضای آن مصمم ، باری نیک برحذر باید بود. (کلیله و دمنه ). در امضای این کار مصیب نبودم . (کلیله و دمنه ). لابد از امضای این عزیمت پشیمان شود. (سندبادنامه ). آن لایقتر که به امضای عزایم در امور مهم و مهمات معظم تعجیل فرموده نشود. (سندبادنامه ). چون در امضای کاری متردد باشی آن طرف اختیار کن که بی آزارتر باشد. (گلستان سعدی ). - امضا کردن ؛ اجرا کردن . روان گردانیدن : هرچه من در خشم فرمان دهم تا سه روز آنراامضا نکنند. (تاریخ بیهقی ). معتمد بنده خط دهد بدانچه مواضعت بدان قرار گیرد تا بنده آن را امضا کند. (تاریخ بیهقی ). در ساعت امضا کرد [ خواجه احمد حسن ] (تاریخ بیهقی ). داده همه احکام ترا گردون گردن کرده همه فرمان ترا گیتی امضا. ؟ - امضا یافتن ؛ اجرا شدن بعمل آمدن . - امضای امر ؛ براندن کار. گذرانیدن کار. - به امضا پیوستن ؛ اجرا شدن : ایلچیان باز فرستاد که عزیمت رکضت و نیت نهضت به امضا پیوست . (جهانگشای جوینی ). - به امضا رسانیدن ؛ عمل کردن . اجرا کردن : وصایت امیر ماضی در متابعت رایت به امضا رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در رجب سال مذکور عزیمت مراجعت با خوارزم به امضا رسانید. (جهانگشای جوینی ). - به امضا رسیدن ؛ اجرا شدن روان گردیدن : تا این غایت هر کار که ازعزم ماضی او به امضا رسیده است و... (سندبادنامه ). || جایز داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). صحه گذاشتن . تصدیق کردن . - امضا فرمودن ؛ تصویب کردن . فرمان اجرای کاری را دادن : ما بدانچه تو کنی رضا دهیم و صوابدید ترا امضا فرماییم . (تاریخ بیهقی ). امیر جواب داد شفاعت خواجه را در باب ایشان امضا فرمودیم . (تاریخ بیهقی ). امیر نوشتکین خاصه را آزاد کرد و اوقاف وی را امضا فرمود و نامه ها را جواب نوشتند. (تاریخ بیهقی ). || (اِ) خط جواز و دستخط و رقم . (ناظم الاطباء) . علامتی که پای نامه یا سند گذارند. نام خود که در زیر ورقه نویسند. دستینه . (فرهنگ فارسی معین ). نام خود چون اقرار واعتراف و تصدیق در پایان قباله و سند و نامه و غیر آن نوشتن . - امضا کردن ؛ نوشتن نام خود در زیر نامه یا سند بعنوان اقرار و تصدیق . - امضا نمودن ؛ امضا کردن . - نمونه ٔ امضاء ؛ امضایی که اشخاص بعنوان نمونه در بانکها و مؤسسات مشابه کنند و آن ملاک امضای آن است . (فرهنگ فارسی معین ) . sign,signature,sigil,subscript إمضاء imza signature unterschrift firma firma
کلمه "امضاء" به معنای امضا یا نشانهای است که فردی برای تأیید یک سند یا مدرک قرار میدهد. در نگارش این کلمه و استفاده از آن، نکات زیر را مد نظر قرار دهید:
کتابت کلمه: کلمه "امضاء" با حروف عطف نوشته میشود و به شکل "امضا" نیز قابل قبول است، اما شکل "امضاء" به لحاظ کلاسیک و رسمیتر است.
تلفظ: این کلمه معمولاً به صورت "امضا" (با ز ئی که به صورت "الف" تلفظ میشود) تلفظ میشود.
نحوۀ استفاده: در جملات به صورت زیر به کار میرود:
"لطفاً زیر این سند امضاء کنید."
"امضاء شما بر این قرارداد الزامی است."
قیدهای مربوط به آن: میتوان از عبارات دیگری مانند "امضای رسمی"، "امضای آنلاین" و "امضای دیجیتال" نیز استفاده کرد که در contextهای مختلف معانی خاص خود را دارند.
پیوستگی با دیگر کلمات: معمولاً به همراه کلمات دیگری چون "سند" یا "قرارداد" به کار میرود.
با رعایت این نکات، میتوانید در نگارش و گفتار خود از کلمه "امضاء" به درستی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "امضاء" در جمله آورده شده است:
برای اعتبار بخشیدن به قرارداد، نیاز به امضاء طرفین داریم.
لطفاً فرم را پر کنید و در انتها امضاء خود را بگذارید.
هنگامی که کتاب را به دوستتان هدیه میدهید، میتوانید زیر آن امضاء کنید.
امضاء رئیس شرکت بر روی نامه رسمی ضروری است.
من همیشه بعد از خواندن اسناد، امضاء را میزنم تا تأیید کنم که از شرایط اطلاع دارم.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!