جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

baxš
section  |

بخش

معنی: بخش . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب . (ناظم الاطباء). حصه ٔ مردم و قسمت . برخ . بهر. بهره . (از شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (غیاث اللغات ). سهم . قسم . قسمت . رسد. جزء. پاره . بعض . قطعه . حصه . قسط. نصیب . نصیبه . شقص . حظ. تیر. لخت . بهر. بهره . (از یادداشتهای مؤلف ) :
ز آهو همان کش سپید است موی
چنین بودبخش تو ای نامجوی .
فردوسی .
همان بخش ایرج از ایران زمین
که دادش فریدون باآفرین .
فردوسی .
ز جیحون همی تا سر مرز تور
از آن بخش گیتی ز نزدیک و دور.
فردوسی .

این همی گوید بخش تو چه آمد بنمای
آن همی گوید قسم توچه آمد بشمر.
فرخی .
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی
هر بخش او همی چو جهانیست مستقیم
هر هندسی ازو چو سپهریست مستوی .
فرخی .
که زد پرگاراین گنبد که پرداخت
بهفت و دو و ده بخش مدور.
ناصرخسرو.
از آن وقت باز عادت شد که دو بخش مردان را بود و یک بخش زنان راو همچنین بود تا روز قیامت . (قصص الانبیاء ص 24). و ازآن پادشاهزادگان کی با او بودند هر قومی را سری کردو یک بخش خویشتن را جدا کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 80). هر سال آفتاب را بدوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز. (نوروزنامه ). کمان را از صورت بخشهاء فلک برداشته اند. (نوروزنامه ). و باز به تضعیف بررفته اند تا بشانزده ، هر خانه ای به سه بخش . (نوروزنامه ).
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر.
سوزنی .
انده دنیا مخور ای خواجه خیز
گر تو خوری بخش نظامی بریز.
نظامی .
|| (اِمص ) بخشش . (از ولف ). ماده ٔ مضارع به معنی اسم مصدر. جود :
جهانی سراسر بدو گشت شاد
چه نیکو بود شاه بابخش و داد.
فردوسی .
به بخش و به دانش به فر و هنر
نبد تا جهان بد چنو نامور.
فردوسی .
چنانی گوی بود فرخ نژاد
جوان و جهانجوی و با بخش و داد.
فردوسی .
روز بزم از بخش مال و روز رزم از نعل خنگ
روی دریا کوه و روی کوه چون دریا کند.
منوچهری .
|| بخت . (فرهنگ فارسی معین ). سرنوشت . تقدیر. (از ولف ). قسمت و قضا. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 104) :
مترسید از نیزه و تیر و تیغ
که از بخش ما نیست روی گریغ.
دقیقی .
به آوردگه رفت چون پیل مست
تو گفتی مگر طوس اسپهبد است
بدین سان همی گشت پیش سپاه
نبد آگه از بخش خورشید و ماه .
دقیقی .
چنین آمدم بخش از روزگار
تو جان و تن من بزنهار دار.
فردوسی .
همی خواست پیروزی و دستگاه
نبود آگه از بخش خورشید و ماه .
فردوسی .
ز بخش جهان آفرین بیش و کم
نباشد مپیمای برخیره دم .
فردوسی .
چنین است بخش سپهر روان
یکی زو توانا دگر ناتوان .
اسدی .
چنین گفت اثرطکه یکبار نیز
بکوشیم تا بخش یزدان چه چیز.
(گرشاسب نامه چ یغمایی ص 247).
مجو آز و از دل خردمند باش
به بخش خداوند خرسند باش .
(گرشاسب نامه ).
ز بخشیدن چه عجز آمد نگارنده ٔ دو گیتی را
که نقش از گوهران دانی و بخش از اختران بینی .
سنایی .
- امثال :
از بخش گزیر نیست .(از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 104).
|| موهبت (ایزدی ). (فرهنگ فارسی معین ). موهبت الهی . فر. (یادداشت مؤلف ) :
که با فر و برز است و بخش و خرد
همی راستی را خرد پرورد.
فردوسی .
|| (اِمص ) تقسیم . (یادداشت مؤلف ). قسمت کردن :
نبودش پسندیده بخش پدر
که دادش بکهتر پسر تخت زر.
فردوسی .
|| یکی از اعمال اربعه ٔ حساب ، تقسیم . رجوع به تقسیم شود. || (اِ) برج (خواه برج کبوتر، خواه برج قلعه و خواه برج فلک ). (از برهان قاطع). برج . کبوترخان . برج فلک . (ناظم الاطباء). برج فلکی . (یادداشت مؤلف ) :
چو پیدا شد آن چادر عاج گون
خور از بخش دوپیکر آمد برون .
فردوسی (از یادداشت مؤلف ).
|| ماهی که بعربی حوت گویند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (فرهنگ سروری ). || بخش ِ؛ بهرِ. برای ِ. در لهجه ٔ قزوینیان : بَخش ِ تو، بخش من و غیره ؛ برای تو، برای من و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || مجموعه ٔ کشتیهای جنگی که بفرماندهی یک نفر است . (واژه های فرهنگستان ) . || باب . فصل (در کتاب و جز آن ). (از یادداشت مؤلف ). || قسمت کوچکی از یک شهر: بخش ِ یک ِ تهران . (از فرهنگ فارسی معین ). || واحدی در تقسیمات اداری کشور و آن شامل چند دهستان است و هر شهرستان شامل چند بخش است . (فرهنگ فارسی معین ). || (نف مرخم ) بخشنده و عطاکننده و تقسیم کننده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود. (ناظم الاطباء).
ترکیب ها:
- آرام بخش . آرامش بخش . آرزوبخش :
بنالم کآرزوبخشی ندارم
بگریم کآشنارویی ندارم .
خاقانی .
آزادی بخش . آسایش بخش . اطمینان بخش . الهام بخش . امیدبخش . تاج بخش . تسلی بخش . تسلیت بخش . جان بخش . جرم بخش . جهان بخش . حیات بخش . خاتمه بخش . خطابخش . خلاص بخش .خواسته بخش . دادبخش . دوابخش . ذوق بخش . راحت بخش . رضایت بخش . روان بخش . روح بخش . روش بخش :
روش بخش پرگار جنبش پذیر.
نظامی .
روشنی بخش . رهایی بخش . زربخش . زینت بخش . زیان بخش . سربخش . سروربخش . سعادت بخش . سودبخش . شفابخش . ضیابخش . عطابخش . عَلَم بخش . عافیت بخش . فرح بخش . فیض بخش . فریادبخش . کام بخش . گناه بخش . گنج بخش . گنه بخش . گهربخش . لذت بخش . لقمه بخش . مال بخش . م
سرت بخش . ملک بخش . نجات بخش . نوربخش . نوش بخش :
قدح شکرافشان و می نوش بخش .
نظامی .
نیروبخش . هوش بخش :
دگر باره زد نسبت هوش بخش .
نظامی .
هیجان بخش . || (ن مف مرخم ) در ترکیباتی نظیر: خدابخش ، یزدان بخش ، معنی مفعولی دارد یعنی بخشیده ٔ خدا، بخشیده ٔ یزدان .
... ادامه
675 | 0
مترادف: 1- بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت 2- قطعه، ناحيه 3- باب، فصل، مبحث، مقوله 4- دپارتمان، شعبه 5- منطقه، ناحيه 6- تسهيم، تقسيم، سهم، قسمت 7- بند 8- حوت، ماهي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: baxš] ‹بخشه›
مختصات: (زبان شناسی )
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: baxS
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 902
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
section | part , sector , department , segment , portion , division , district , piece , county , region , item , branch , zone , sect , borough , distribution , quarter , parish , moiety , commune , parcel , leg , precinct , installment , subregion , heritage , canton , lot , squadron , fate , riding , wing of building , member , party , share , instalment , the part
ترکی
parça
فرانسوی
la partie
آلمانی
das teil
اسپانیایی
la parte
ایتالیایی
la parte
عربی
قسم | مقطع , باب , جزء , فرع , قطاع , بند , شعبة , شريحة , دائرة , تقاطع , حي , قطعة , تقسيم , فصيل , منطقة , فرق , فرع شعبة , إقليم , جزء من فصل , قطع , انقسم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بخش" در زبان فارسی، به معنای قسمتی از یک چیز یا حوزه‌ای خاص است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. کاربرد کلمه: "بخش" می‌تواند به معنای قسمت‌های مختلف یک موضوع، یک اداره، یا حتی در زمینه‌های علمی استفاده شود. مثلاً: "بخش ادبیات"، "بخش اقتصادی"، "بخش خدمات".

  2. ترکیب‌ها: کلمه "بخش" معمولاً با کلمات دیگر ترکیب می‌شود و معانی متفاوتی را به وجود می‌آورد. مثلاً:

    • "بخش خصوصی"
    • "بخش عمومی"
    • "بخشنامه"
  3. نحو: این کلمه معمولاً به عنوان اسم استعمال می‌شود و می‌تواند در جملات به عنوان فاعل، مفعول یا دیگر نقش‌های نحوی به کار رود:

    • فاعل: "بخش ادبیات دانشگاه، کلاس‌های متنوعی برگزار می‌کند."
    • مفعول: "مدیریت بخش مالی به تصمیم‌گیری‌های مهمی پرداخته است."
  4. نوشتار: در نگارش رسمی و غیررسمی به صورت کامل "بخش" نوشته می‌شود و از اختصارات یا شکل‌های محاوره‌ای پرهیز شود، مگر در موارد خاص.

  5. پیشوند و پسوند: می‌توان از پیشوندها و پسوندهای مختلف برای ساخت مشتقات آن استفاده کرد، مثلاً:

    • با پیشوند «میان»: "میان‌بخش"
    • با پسوند «ی»: "بخش‌نامه"
  6. توجه به جناس و تشابه واژه‌ها: کلمه "بخش" ممکن است در جملات مختلف با کلماتی که شبیه به آن هستند، گمراه‌کننده شود، بنابراین باید دقت کرد که معنی صحیح آن در هر زمینه مشخص شود.

  7. رعایت انسجام متن: هنگام استفاده از کلمه "بخش" بهتر است متن به گونه‌ای تدوین شود که انسجام و ارتباط معنایی بین جملات حفظ شود.

این نکات می‌تواند در نوشتن و استفاده از کلمه "بخش" در متون مختلف به شما کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال از استفاده کلمه "بخش" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. برای مطالعه بهتر، کتاب را به چند بخش تقسیم کردیم.
  2. در این پروژه، هر بخش مسئولیت خاصی دارد.
  3. این بخش از شهر به خاطر پارک‌های زیبا و آرامش‌بخش معروف است.
  4. معلم بخش‌هایی از درس را برای دانش‌آموزان توضیح داد.
  5. در بخش خدمات مشتریان، به سوالات مردم پاسخ داده می‌شود.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مدنظر دارید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: برش، مقطع، دایره، عضو، نقطه، قطاع، محله، قطاع دایره، ناحیه، حوزه، اداره گروه اموزشی، حلقه، نصیب، تقسیم، لشکر، تفرقه، اختلاف، بلوک، تکه، مهره، عدد، شهرستان، سرزمین، قلمرو، دیار، فقره، رقم، قطعه خبری، شاخه، انشعاب، رشته، فرع، کمربند، فرقه، مذهب، حزب، دسته، قصبه، دهکده، توزیع، پخش، اشاعه، تعمیم، ربع، یک چهارم، چارک، برزن، اهل محله، شهر، نصفه، عیال، نصف، نیم، قسمت مساوی، مزرعه اشتراکی، بسته، گره، جزئي از یك کل، پا، ساق پا، ساق، پایه، ران، محوطه، حدود، حد، مرز، قسط، یکی از تقسیمات اولیه ناحیه، ارثیه، ماترک، مال موروثی، میرای، اری، زاویه، قرعه، سرنوشت، دستهای از مردم، گروه هواپیما، تقدیر، قضا و قدر، بخت، نصیب و قسمت، سواری، گردش و مسافرت، لنگر گاه، کارمند، اندام، مهمانی، طرف، سور، سهمیه، خیش

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری