جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بخش کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقسیم کردن . (ناظم الاطباء). تقسیم . اقتسام . قسم . قسمة. (ترجمان القرآن جرجانی ). اقتسام . (تاج المصادر بیهقی ). تقسیم . قسم . توزیع. (دهار). توزیع کردن . بخش کردن . (یادداشت مؤلف ):الاستقسام ، بخش کردن خواستن . (المصادر زوزنی ) : ساعات و اوقات را بخش کرده بود زمانی بنماز و خواندن ، زمانی بنشاط و خوردن ، زمانی کار پادشاهی بازنگریدن . (تاریخ سیستان ). و هر مال و کراع و ملک کی آن را خداوندی پدید نبودی بر درویشان و مستحقان و مصالح ثغور قسمت و بخش کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 91). پس کیومرث این مدت را بدین گونه بدوانزده بخش کرد. (نوروزنامه ). [ معاویه ] شهرها جمله بر امیران بخش کردو عمرو عاص را مصر داد. (مجمل التواریخ و القصص ). اگر گنجی کنی بر عامیان بخش رسد هر کدخدایی را برنجی . سعدی (گلستان ). یکی را ازبندگان خاص کیسه ای درم داد تا بر زاهدان بخش کند. (گلستان ). بخش کن روز خویش و شب را نیز مگذران بر فسوس عمر عزیز. اوحدی . - امثال : جو دو خر را بخش نداند کرد ؛ بسیار ناکافی و بیکاره است . (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 591). در جنگ حلوا بخش نمی کنند ؛ ضرب و شتم در نزاع و خلاف ، طبیعی باشد. (از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 782). || پاره پاره کردن : و او را بزخمهای پیاپی وضربهای بی محابا بخش کردند و جان او را که حشاشه ٔ مکرمت بود بر باد دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || بخشیدن . عطیه کردن . عطا کردن : همه بخش کرد آنچه بد بر سپاه سراپرده و خیمه تخت و کلاه . فردوسی . چو بر گل گران بدره ها بخش کرد همه رنگ رخسارشان رخش کرد. شمسی (یوسف و زلیخا).
بقنطار زر بخش کردن ز گنج نباشد چو قیراطی از دسترنج . سعدی (بوستان ). || مقدر کردن . تقدیر کردن . نصیب دادن : از آن بخش کایزد بکرده ست پیش نه کم گردد از رنج روزی نه بیش . اسدی . جهاندار بخشی که کرده ست پیش از آن بخش کمتر نگردد نه بیش . اسدی . share, apportion, assign, divide, lot, minister, divided حصة، سهم، نصيب، جزء، قسمة، سهم مالي، شفرة المحراث، الخط المشترك، قطعة، شارك، تقاسم، حصص، قسم، قاسم، اشترك تسهیم کردن، سهم بردن، قیچی کردن، تخصیص دادن، تقسیم کردن، اختصاص دادن، واگذار کردن، تعیین کردن، گماشتن، ارجاع کردن، جدا کردن، قسمت کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سهم بندی کردن، تقسیم بندی کردن، جور کردن، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، عبادت کردن، پرستاری کردن