رشد کردن
licenseمعنی کلمه رشد کردن
معنی واژه رشد کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | grow, flourish, mature, wax | ||
عربی | زرع، نما، نبت، كبر، ازداد، زاد، نشأ، أنتج، راع، اشتد، تنمو | ||
مرتبط | بزرگ شدن، شدن، روییدن، کاشتن، بالیدن، نشو و نما کردن، زینت کاری کردن، شکفتن، برومند شدن، اباد شدن، سنگین کردن، منقضی شدن، کامل کردن، بحد بلوغ یا رشد رساندن، زیاد شدن، رو به بدر رفتن، استحاله یافتن | ||
واژه | رشد کردن | ||
معادل ابجد | 778 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی رشد کردن | ||
پخش صوت |
رشد کردن . [ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گوالیدن . نمو. ترقی .(یادداشت مؤلف ). نشو و نما. و رجوع به رُشد شود.
grow, flourish, mature, wax
زرع، نما، نبت، كبر، ازداد، زاد، نشأ، أنتج، راع، اشتد، تنمو
بزرگ شدن، شدن، روییدن، کاشتن، بالیدن، نشو و نما کردن، زینت کاری کردن، شکفتن، برومند شدن، اباد شدن، سنگین کردن، منقضی شدن، کامل کردن، بحد بلوغ یا رشد رساندن، زیاد شدن، رو به بدر رفتن، استحاله یافتن