جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
مجله موفقیت عرشیانی ها رو بخون و نظربده تا تو هم برنده بشی لینک ثبت نام


0
0
682
اطلاعات بیشتر واژه
واژه رد کردن
معادل ابجد 478
تعداد حروف 6
منبع لغت‌نامه دهخدا
نمایش تصویر رد کردن
پخش صوت

رد کردن . [ رَدد / رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگردانیدن . (آنندراج ). بازدادن . (فرهنگ فارسی معین ). عودت دادن . پس دادن . واپس دادن . (یادداشت مؤلف ). رجعت دادن و پس فرستادن و واپس دادن و برگردانیدن و بازفرستادن . (ناظم الاطباء).
- رد کردن سلام ؛ جواب سلام گفتن .
|| ادا. تأدیه کردن . پرداختن . (یادداشت مؤلف ). || قبول نکردن . جواب گفتن . جواب کردن : ادعا یا عقیده ٔ او را رد کرد؛یعنی قبول نکرد. وازدن . نپذیرفتن . مقابل قبول کردن .(یادداشت مؤلف ) : و از مروت نسزد که ما را اندر این رد کرده آید مقرر گردد که چون ما را بدین اجابت کرده اند بدانچه او التماس کند اجابت تمام فرمایم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212).
معذرت حجت مظلوم را
رد مکن یارب و بشنو دعاش .
ناصرخسرو.
رد مکن خشک جان من بپذیر
که برآورد خشک سال توایم .
خاقانی .
تا سخنهای کیان رد کرده ای
ماکیان را سرور خود کرده ای .
مولوی .
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست و دامان آل رسول .
(بوستان ).
به کردار بدشان مقید نکرد
بضاعات مزجاتشان رد نکرد.
(بوستان ).
گوینده را چه غم که نصیحت قبول نیست
گر نامه رد کنند گناه از رسول نیست .
سعدی .
ما رابجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول .
سعدی .
یارب قبول کن به بزرگی و لطف خویش
کآن را که رد کنی نبودهیچ ملتجا.
سعدی .
ای آنکه خاطر تو همه فکر بد کند
هر رطب و یابسی که شنیده ست رد کند.
اشرف (از آنندراج ).
|| دور کردن . راندن . مردود کردن . دفع کردن . (ناظم الاطباء) :
کهربای دین شده ستی دانه را رد کرده ای
کاه بربایی همی از دین بسان کهربا.
ناصرخسرو.
هم رد مکنش که رادمردان
حرمت دارند مادران را.
خاقانی .
ای که گفتی بد مکن خود بد مکن
گفته ٔ خود را تو از خود رد مکن .
سعدی .
|| بمجاز بر قی و استفراغ اطلاق کنند. (آنندراج ). || محو کردن . || فسخ کردن . (ناظم الاطباء). || گذرانیدن . کسی را از جایی عبور دادن . || مردود کردن . رفوزه کردن [ در امتحان ] . (فرهنگ فارسی معین ).
reject, throw down, refuse, deny, decline, refute, disprove, baulk, overrule, pass, spurn, ignore, disallow, veto, hand off, disown, rebut, pass up, disapprove, balk, confute, contradict, controvert, disaffirm, disavow, disclaim, discommend, disorient, gainsay, impugn, interdict, rebuff, repel, repudiate
رفض، نبذ، طرح، أبى، تقيأ، رذل، شخص منبوذ، يرفض
نپذیرفتن، امتناع کردن از، طرد کردن، نپسندیدن، قبول نکردن، مضایقه تفاله کردن، انکار کردن، حاشا کردن، منکر شدن، تکذیب کردن، تنزل کردن، شیب پیدا کردن، صرف کردن، خم شدن، اشتباه کسی را اثبات کردن، اثبات کذب چیزی را کردن، کنار گذاشتن، مسلط شدن بر، قبول شدن، گذراندن، پاس دادن، رد شدن، گذشتن، پشت پا زدن، لگد زدن، چشم پوشیدن، تجاهل کردن، نادیدهپنداشتن، بی اساس دانستن، برسمیت نشناختن، قائل نشدن، روا نداشتن، قدغن کردن، رای مخالف دادن، مالکیت چیزی را انکارکردن، از خود ندانستن، نشناختن، پس زدن، بر گرداندن، جواب متقابل دادن، صرف نظر کردن، ناپسند شمردن، تصویب نکردن، طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن، مجاب کردن، تناقض داشتن با، مخالف بودن با، مغایر بودن، سخن کسی را انکار کردن، هم ستیز کردن، نقض کردن، منکر ادعایی شدن، از خود سلب کردن، ترک دعوا کردن نسبت به، توصیه نکردن، با عدم توافق چیزی گفتن، بهم خوردن، ناجور شدن، غیرمتجانس شدن، اعتراض کردن، مورد اعتراض قرار دادن، اجازه ندادن، باز داشتن، محجور کردن، نهی کردن، جلو گیری کردن، عقب نشاندن، دفع کردن، جلوگیری کردن از، بیزار کردن


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی