جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
مجله موفقیت عرشیانی ها رو بخون و نظربده تا تو هم برنده بشی لینک ثبت نام


0
0
574
اطلاعات بیشتر واژه
واژه رفع کردن
معادل ابجد 624
تعداد حروف 7
منبع لغت‌نامه دهخدا
نمایش تصویر رفع کردن
پخش صوت

رفع کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن و افراشتن و برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . بالا بردن . || ترقی دادن . || برطرف کردن . زایل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نشاندن . برنشاندن . بر داشتن : رفع کردن عطش و دردسر؛ نشاندن و بر طرف کردن آن دو. (یادداشت مؤلف ).
- رفع کردن عطش ؛ نشاندن آن . فرونشاندن آن . (یادداشت مؤلف ).
|| برداشتن و جمع کردن ، چنانکه محصول را. (یادداشت مؤلف ). || تعیین کردن درآمد و عایدی . محاسبه و تعیین محصول بجهت میزان مالیات : یحیی هم در این ماه به مساحت ابتدا کرد و در محرم سنه ٔ اثنتی و تسعین [ و مأتین ] در خلافت و امارت عباس بن عمرو غنوی تمام کرد و مال آن به اندک چیزی کمتر از مساحت بشر رفع کرد. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 105). پس الیسع ابتدا کرد به مساحت قم تا مال آن بهشت هزارهزار درهم برسانید و رفع کرد و دونسخه ٔ ناطقه بدان بنوشت . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 103). مبلغمال وظیفه و خراج به کوره ٔ قم در سنه ٔ اثنین و ثمانین و مأتین که احمدبن فیروزان آن را به حضرت وزیر رفع کرد و بازنمود تا مهر کردند بعد از آنکه محمدبن موسی بر او رفع کرده بود. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 125). || رفع کردن قصه ؛ شکایت کردن . (یادداشت مؤلف ) : لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب و با جلدی زعری عظیم تا بغایتی که باک ندارند که برعامل به یک من کاه و یک بیضه رفع کنند. (چهارمقاله ). چون حال بدین انجامید شیعه این ماجرا را رفع کردند بر خواجه علی عالم و... (کتاب النقض ص 442). روزی این قسمت و این حالت بر یکی از عمال رفع کردند و به حضر باز نمودند. (از ترجمه ٔ تاریخ قم ص 165).
- رفع کردن قصه ؛ نوشتن به بزرگی برای دادخواهی یا تقاضای صلت و عطیتی . (یادداشت مؤلف ) : دو رکعت نماز بگزارد و قصه ٔ راز به حضرت بی نیاز رفع کرد. (سندبادنامه ص 232).
ز چاله پنج مه اندر گذشت و جرم من است
که قصه رفع نکردم چو کهتران خدوم .
سوزنی .
|| (اصطلاح ریاضی ) مقابل تجنیس کردن . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رفع درمعنی (اصطلاح ریاضی ) شود.
detoxify, remove, resolve, obviate, eliminate, assoil, solve, fix
أزال السم، أزال أثر السم، إزالة السموم
برداشتن، بردن، زدودن، برطرف کردن، برچیدن، تصمیم گرفتن، عزیمت کردن، مقرر داشتن، رای دادن، مرتفع کردن، رفع نیاز کردن، عدول کردن، حذف کردن، محو کردن، بیرون کردن، بخشیدن، تبرئه کردن، مغفرت کردن، روسفید کردن، ازاد کردن، حل کردن، فیصل دادن، فیصله کردن، گشادن، باز کردن


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی