جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بدر. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آقا. سرور. (از ذیل اقرب الموارد). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غلام مبادر. (از ذیل اقرب الموارد). || تمام از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طبق . || پوست بزغاله .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || همیان هزار یا ده هزار درهم یا همیان هفت هزار دینار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، بُدور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بدره شود. || ماه تمام زیرا که پیشی می گیرد آفتاب را در طلوع خود بر غروب آن یا بدان جهت که کامل وتمام است . (منتهی الارب ). ماه تمام . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). حالتی از نیمکره ٔ روشن ماه (چون همواره یک طرف ماه بوسیله ٔ اشعه ٔ خورشید روشن است ) که تمامی آن را اهل زمین رؤیت کنند. ماه شب چهارده . پرماه . گردماه . ماه دوهفته . (فرهنگ فارسی معین ). گردمه . تِم ّ. ماه پر. امتلأقمر . ماه خرگاهی . ماه خرگهی . (یادداشت مؤلف ) : چون او برفت اتابک و سلطان برفت نیز این شمس در کسوف شد آن بدر در غمام . خاقانی . دوشت همه شب چو بدر دیدم امشب همه چون سهات جویم . خاقانی . روز به مغرب شده چو مملکت او ماه چو بدر از حجاب شام برآمد. خاقانی . شبم روشن شده است و من ز خوبی ندانم بدر خوانم یا هلالت . خاقانی . هر یک کوکبی بود در سماء سیادت و بدری از افق سعادت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 179). چو بدر از جیب گردون سر بر آورد زمین عطف هلالی بر سرآورد. نظامی . آن مه نو را که تو دیدی هلال بدر نهش نام چو گیرد کمال . نظامی . قضا را درآمد یکی خشکسال که شد بدر سیمای مردم هلال . سعدی (بوستان ). گر دلم دیوانه شد در عشق تو عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست . سعدی . ز دور فلک بدر رویش هلال ز جور زمان سرو قدش خلال . سعدی (بوستان ). بوالعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو می نمایند بانگشت و تو خود بدر تمامی . سعدی (طیبات ). - بدرالظﱡلَم ؛ بدر تاریکیها. ماه تمام که در تاریکیها بدرخشد. (فرهنگ فارسی معین ، ج 4: ترکیبات خارجی ) : از بر اهل زمین وز بر تخت پدر هست چوشمس الضحی هست چوبدر الظلم . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 60). دیده قبله ز چراغی چه کند تاش محراب ز بدرالظلم است . خاقانی . - بدرالملک ؛ ماه تمام کشور. موجب رونق و روشنی مملکت . (فرهنگ فارسی معین ، ج 4: ترکیبات خارجی ). - || لقبی است رجال مملکت را. (فرهنگ فارسی معین ، ج 4: ترکیبات خارجی ). - بدر تمام شدن ؛ ماه تمام شدن . ماه دوهفته گشتن : دیگر چه توقع است از ایام چون بدر تمام شد هلالم . سعدی (طیبات ). - بدرسان ؛ بدرمانند. مانند ماه دوهفته : دف چون هلالی بدرسان گرد هلالش اختران هرسو دو اختر در قران جفتی چو جوزا داشته . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 383). - بدرشب ؛ شب ماه چهاردهم . (آنندراج ). شب چهاردهم و پانزدهم ماه قمری . (ناظم الاطباء). - بدر شفق مغرب ؛ کنایه از شراب است به اعتبار فرورفتن در لب و دهان معشوق . (انجمن آرا). - بدرشکل ؛ بشکل بدر. بصورت ماه تمام . دایره شکل : دف هلالی بدر شکل و در شکارستان او از حمل تا ثور و جدیش کاروان انگیخته . خاقانی . - بدر قدح و جام و دن ؛ کنایه از شراب است . (انجمن آرا). - بدر گشتن ؛ بدر تمام شدن . پرماه شدن . ماه دوهفته شدن : این همه تابش ز روی و رای او نشگفت از آنک بدر گردد مه چو با خورشید گردد ملتقا. سنایی . بر فلک چون بدر گردد کاستن گیرد فلک . امیرمعزی . - بدر منور ؛ ماه تمام نورانی . - || کنایه از روی زیبا و زیباروی : چنان بد رسم آن بدر منور که بر هرزه بدادی بدره ای زر. نظامی . - بدر منیر ؛ ماه تمام نورانی : عروس خاک اگر بدر منیر است بدست باد کن امرش که پیر است . نظامی . وگر بر وی نشستن ناگزیراست نه شب زیباتر از بدر منیر است . نظامی . - || کنایه از روی زیبا و زیباروی : فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر. سعدی . - بدروار ؛ مانند بدر. مانند ماه دوهفته : دیده نه ای روز بدر کان شه دین بدروار راند سپه در سپه سوی نشیب از عقاب . خاقانی . و رجوع به ماه وهلال و قمر و اهله ٔ ماه شود. ماهتمام، قرص كامل هلال full moon,harvest moon بدر كامل، اكتمال القمر bedir mauvais badr badr badr
کلمه "بدر" در فارسی معمولاً به عنوان اسم خاص برای اشاره به ماه کامل در شب چهاردهم و همچنین نام برخی از افراد استفاده میشود. برای نگارش صحیح این کلمه و استفاده از آن در متن، چند نکته مهم وجود دارد:
نویسهگزینی: کلمه "بدر" به عنوان اسم خاص، با حرف اول بزرگ نوشته میشود: "بدر".
مفاهیم مختلف: بستگی به متن دارد که آیا منظور اشاره به ماه است یا نام شخص؛ در هر دو صورت، معنای کلمه باید مشخص و روشن باشد.
قیدیکردن: اگر به عنوان صفت یا قید استفاده شود، باید در ترکیبهای مختلف به کار برده شود: مثلاً "ماه بدر" که به معنای ماه کامل است.
فاصلهگذاری: در موارد ترکیبی، مراقب فاصلهگذاری باشید تا فهم متن آسانتر شود.
همنوایی با دیگر واژهها: به هنگام استفاده از "بدر" در جملات، سعی کنید با دیگر واژهها به درستی هماهنگ شود: مثلاً "بدر در آسمان نورانی بود".
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "بدر" به شکل صحیح و زیبایی در نوشتار فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در زیر چند مثال برای استفاده از کلمه "بدر" در جملات آوردهام:
در شبهای تابستان، نور بدر ماه آسمان را روشن میکند.
ما به تماشای بدر کامل رفتیم و از زیبایی آن لذت بردیم.
او در شعرش به زیباییهای بدر اشاره کرده است.
در شبهای عید، بدر ماه به ویژه زیبا به نظر میرسد.
بچهها زیر نور بدر ماه داستانهای شبانه تعریف میکردند.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید یا میخواهید در زمینه خاصی کلمه "بدر" را بررسی کنید، بگویید تا کمک کنم!