جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: براق . [ ب ُ ] (اِ) اسب تیزرو. (فرهنگ فارسی معین ). مطلق اسب . (آنندراج ). مرکوب یا اسب اصیل : ز خاک ، شمس فلک ، زر کند که تا گردد ستام و گام و رکاب براق او زرکند. سوزنی . - براق برق تاز ؛ کنایه از اسب جلد دونده است . - براق جم ؛ کنایه از باد است که تخت سلیمان علیه السلام را میبرد. (برهان ) (انجمن آرا). باد. (شرفنامه ٔ منیری ) : ای باد هوا ای براق جم ای قاصد روم ای رسول چین . ابوالفرج (انجمن آرا). - || کنایه از اسب . (انجمن آرا). - براق چهارم فلک ؛ کنایه از آفتاب . (آنندراج ). - || کنایه از فلک هشتم هم گفته اند. - براق سلیمان ؛ کنایه از باد است . (انجمن آرا). - براق سیرت ؛ بسیرت براق ، تندسیر : و به اتفاق ، از پیش او گوری برخاست براق سیرت . (سندبادنامه ). تابان، درخشان، روشن، ساطع، شفاف، متلالي، مشعشع تار، تيره، كدر، مات shiny, sleek, glossy, shining, splendid, silvery, flossy, aglow, nitid, relucent, sheeny, silken, shine براق، بهيج، مشرق، لامع parlak brillant glänzend brillante brillante زرق و برق دار، پرنور، صیقلی، افتابی، صاف، نرم، چرب و نرم، خوش نما، جلا دار، تابناک، تابش دار، بارقه دار، پر زرق و برق، عالی، با شکوه، باجلال، غرا، سیمین، نقره فام، سفید، شبیه ابریشم خام، در حال اشتعال، مشتعل و فروزان، در حالت هیجان، منعکس کننده نور، متشعشع، نور افشان، ابریشمی، ابریشم پوش، حریری
کلمه "براق" در زبان فارسی به معنی درخشان و تابان است و میتواند به صورتهای مختلفی در جملات استفاده شود. در ادامه برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شدهاند:
استفاده در جملات:
"این سنگ براق است."
"چشمهایش براق و درخشان بودند."
نکات صرف و نحو:
"براق" میتواند به عنوان صفت استفاده شود و معمولاً قبل از اسم میآید: "کتاب براق."
همچنین میتواند به عنوان اسم نیز به کار رود: "آن براق من را یاد روزهای قدیم میاندازد."
قواعد نوشتاری:
حروف "ب" و "ر" و "ا" و "ق" در نوشتار جدا و بدون فاصله نوشته میشوند.
در نوشتن کلمات باید به تلفظ صحیح آنها توجه کرد تا از اشتباهات املایی جلوگیری شود.
ترکیب با دیگر کلمات:
"براق" میتواند با سایر کلمات ترکیب شود تا معانی جدیدی ایجاد کند، مانند "براقکننده" یا "براقشدن".
جملات توصیفی:
برای توصیف ویژگیها میتوان از جملات توصیفی استفاده کرد: "این خودرو با بدنه براق خود نظرها را جلب کرد."
تحلیل این کلمه و استفاده صحیح از آن در جملات میتواند به غنای نوشتار و گفتار فارسی کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "براق" در جملات مختلف آورده شده است:
چراغهای براق خیابان در شب نور زیادی پخش میکنند.
این جواهرات با سنگهای قیمتی براق طراحی شدهاند.
سطح ماشین جدید او به اندازهای براق است که میتواند آسمان را منعکس کند.
موهای او در نور خورشید براق و درخشان به نظر میرسید.
کفپوش براق اتاق نشیمن حس لوکسی به فضا میدهد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: زرق و برق دار، پرنور، صیقلی، افتابی، صاف، نرم، چرب و نرم، خوش نما، جلا دار، تابناک، تابش دار، بارقه دار، پر زرق و برق، عالی، با شکوه، باجلال، غرا، سیمین، نقره فام، سفید، شبیه ابریشم خام، در حال اشتعال، مشتعل و فروزان، در حالت هیجان، منعکس کننده نور، متشعشع، نور افشان، ابریشمی، ابریشم پوش، حریری