جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بریان . [ ب ِرْ ] (نف ، اِ) صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن . در حال برشتگی . برشته . (آنندراج ). کباب شده و پخته شده . (ناظم الاطباء). پخته بر آتش . حَنیذ.شِواء. شَوی ّ. مُحاش . مَشوی ّ. مَشویّة : ز دردش همه ساله گریان بدند چو بر آتش تیز بریان بدند. فردوسی . همی دانم که گر فربه شود سگ نه خامم خورد شاید زو نه بریان . ناصرخسرو. زَامر حق وَابکوا کثیراً خوانده ای چون سر بریان چه خندان مانده ای . مولوی . بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود شهپرّجبرئیل مگس راست آرزوی . سعدی . صاحب دعوت گفت ای یار زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان همی سازند. (گلستان ). صلیقة؛ گوشت بریان پخته . مدمشق ؛ گوشت بریان نیم پخته . (منتهی الارب ). - ماهی بریان ؛ ماهی برشته : وقت را از ماهی بریان چرخ روز نو را میهمان کردآفتاب . خاقانی . در حریم کعبه ٔ جان محرمان الیاس وار علم خضر و چشمه ٔ ماهی ّ بریان دیده اند. خاقانی . - مرغ بریان ؛ مرغ برشته و تف داده . خلاف آب پز : کجا ماه آذر بد و روز دی گه آتش و مرغ بریان و می . فردوسی . بیک تیر پرتاب بر، خوان نهاد برو برّه و مرغ بریان نهاد. فردوسی . چو تاریک شد میزبان رفت نرم یکی مرغ بریان بیاورد گرم . فردوسی . مرغ بریان به چشم مردم سیر کمتر از برگ ترّه بر خوان است . سعدی . || بوداده . سرخ کرده : محمص ، مقلو؛ گندم بریان . گندم برشته . (یادداشت دهخدا). طین مقلو؛ گِل بریان . (یادداشت دهخدا). یکی مغز بادام بریان گرم پنیر کهن ساز با نان نرم . فردوسی . || کباب . (ناظم الاطباء) : اگر یک شب به خوان خوانی مراو را مژده ور گردد بخوانی در بهشت عدن بر حلوا و بریانها. ناصرخسرو. چو بریان شد کباب خوانش این بود تنور و آتش و بریانش این بود. نظامی . - بریان الفقراء ؛ در تداول ، حسیبک . حسرةالملوک . حسیب بزغاله . (یادداشت دهخدا). رجوع به حسیبک شود. - بریان ِ مُحلاّ ؛ بریان با تره و پودنه و ترخان و نان و پیاز. (برهان ).آن کباب و بریان که با تروپ و تره و سبزی بخورند. (از شرفنامه ٔ منیری ) : وصف بریان محلا چه بگویم با تو در زمانی که بود سبزی و نانش بکنار. بسحاق اطعمه . || خوراکیی است مرکب از گوشت و پیاز چرخ کرده و ادویه که آنرا تفت دهند. (فرهنگ فارسی معین ).و رجوع به بریانی شود : قدری کوفته و بریان هست لیک پالوده ٔ تر بیشتر است . خاقانی . نقلست که مدت چهل سال او را بریان آرزو می کرد و بهای آن او را بدست نیامده بود. (تذکرةالاولیاء عطار). || بره ٔ بریان . بره که بریان کرده باشند: ساطور؛ کارد با دسته ٔ آهن که بدان بریان بکشند. (دهار). || به مجاز، در تب و تاب . در سوز و گداز. سوخته و گداخته : بجانش پر از بیم گریان بدم ز بیم جدائیش بریان بدم . فردوسی . گو تا من از تو دورم و دور از تو گشته ایم بریان بر آتش غم هجر تو چون کباب . مسعودسعد. از آتش حسرت بین بریان جگر دجله خود آب شنیدستی کآتش کندش بریان ؟ خاقانی . - دل بریان ؛ دل سوزان . دل در سوز و گداز : به سرایی درون شدم روزی با لبی خشک و با دلی بریان . فرخی . دیدی مرا به عید که چون بودم با چشم اشک ریز و دل بریان . فرخی . مرا بچشم بدین وقت پار طوفان بود ز چشم طوفان لیکن دلی ز غم بریان . فرخی . همی دوم به جهان اندر از پس روزی دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان . عسجدی . چوبازیگر همی رفتند خم داده میانک را بحلق اندر یکی حلقه بتن عریان بدل بریان . عسجدی . حاصل خاقانی از سودای تو چشم گریان و دل بریان بماند. خاقانی . 1- برشته، تفته، كباب، مسمن، بلال، تفتيده آبپز
1- ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز bryan برايان haşlamak rôti braten asar arrosto
کلمه "بریان" به معنی گوشت کبابی یا پخته شده است و در فارسی به شکلهای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
نوشتن صحیح: کلمه "بریان" به این شکل نوشته میشود و نباید به اشتباه به صورتهای دیگر مانند "بریان" یا "بریان" نوشته شود.
نوع واژه: "بریان" به عنوان یک اسم میتواند به مفهوم غذا یا نوعی پختوپز به کار رود.
حروف مصوت و صامت: در هنگام نوشتن این کلمه، توجه به حروف مصوت و صامت اهمیت دارد. حرف "ب" به عنوان یک صامت و "ی" و "ا" به عنوان حروف مصوت در این کلمه وجود دارند.
جمعبندی: برای جمع بستگی به نوع استفاده، ممکن است از واژههایی مانند "بریانیها" استفاده شود.
استفاده در جملات: این کلمه میتواند در جملات به راحتی به کار رود. به عنوان مثال: "من دیروز یک بریان خوشمزه خوردم."
نکات فرهنگی: همچنین در فرهنگ عامه، این کلمه ممکن است با غذاهای سنتی گره خورده باشد و در مراسمات خاص استفاده گردد.
اگر سوال خاصی درباره نحوه استفاده یا مفاهیم مرتبط با این کلمه دارید، لطفاً بفرمایید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "بریان" در جمله آورده شده است:
گوشت برشته شده به شکل درمیان، یکی از محبوبترین غذاهای ایرانی است که به آن "بریان" میگویند.
در مراسمات ویژه، برنج و برانی به همراه گوشتهای خوشمزه سرو میشود.
برای تهیه "بریان"، ابتدا گوشت را خوب با ادویهجات مزهدار کرده و سپس آن را روی آتش کباب میکنند.
وقتی صدای سرخ شدن "بریان" در آشپزخانه به گوش میرسد، همه اعضای خانواده به سمت آن جذب میشوند.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید یا موضوع خاصتری مدنظر دارید، لطفاً بفرمایید!