جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

beh
to  |

به

معنی: به . [ ب َ / ب ِ ] (حرف اضافه ) کلمه ٔ رابطه که مانند حرف بتنهایی استعمال نمی شود و همیشه برسر کلمات دیگر از قبیل اسم و فعل و غیره درمی آید و در این صورت غالباً «ها» را حذف کرده و متصل بکلمات می نویسند، مانند «بشما» و «به شما» و «بخانه » یا «به خانه » و «بروید» یا «به روید» و جز اینها و در این صورت در تلفظات کنونی مکسور استعمال می شود. اگرچه صاحبان فرهنگ ، بیشتر، مفتوح نوشته اند. (ناظم الاطباء). پهلوی «پت » ، ایرانی باستان «پتی » ، اوستائی «پئیتی » ، پارسی باستان «پتی » ، پازند «په » ، پهلوی تورفان «پده » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). حرف اضافه ٔ «به » بمعانی ذیل آید: بهمراه (که از آن بمصاحبت تعبیر کنند): به ادب سلام کرد. بسلامت عزیمت نمود. (فرهنگ فارسی معین ). || ظرفیت زمانی . (از فرهنگ فارسی معین ). در. اندر :
دهقان به سحرگاهان کز خانه برآید
نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید.
منوچهری (از فرهنگ فارسی معین ).
|| ظرفیت مکانی .(از فرهنگ فارسی معین ). در. اندر : من قوم خویش را گفتم تا به دهلیز بنشیند. (تاریخ بیهقی ).
ای که گویی به یمن بوی دل و رنگ وفاست
به خراسان طلبم کآن به خراسان یابم .
خاقانی (از فرهنگ فارسی معین ).
زبان بریده به کنجی نشسته صم و بکم
بِه ْ از کسی که نباشد زبانش اندر حکم .
سعدی .
|| کلمه ٔ قسم و سوگند و مانندرابطه ای ، هرگز بتنهایی استعمال نمی شود و همیشه بر سر اسم درمی آید، مانند به خدا و به پیغمبر، یعنی سوگند به خدا و سوگند به پیغمبر. و به جان خودت ؛ یعنی سوگند به جان خودت . (ناظم الاطباء). قسم . سوگند. (فرهنگ فارسی معین ) :
بگویی به دادار خورشید و ماه
به تیغ و به مهر و به تخت و کلاه .
فردوسی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| در بیان جنس چنانکه بجای آن «از جنس » توان گذاشت . (فرهنگ فارسی معین ) :
هیچکس را تو استوار مدار
کار خود کن کسی به یار مدار.
سنایی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| بمعنی طرف و سوی . (فرهنگ فارسی معین ) :
چو زین کرانه شه شرق دست برد به تیر
بر آن کرانه نماند از مخالفان دیار.
فرخی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| استعانت را رساند و در این صورت ، آنچه پس از وی آید افزار کار و عمل است . (فرهنگ فارسی معین ) :
به لشکر توان کرد این کارزار
به تنها چه برخیزد ازیک سوار.
فردوسی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| تعلیل را است و در این حال مابعد آن علت حکم است : به جرم خیانت به کیفر رسید. به گناه خود مأخوذ گردید. (فرهنگ فارسی معین ). || بر مقدار دلالت کند و مفید معنی تکرار باشد: به دامن در فشاند. به مشت زر داد. به خروار شکر پاشید. که معنی آنها دامن دامن ، مشت مشت و خروار خروار است . (فرهنگ فارسی معین ). || در آغاز و ابتدای سخن بکار رود. (فرهنگ فارسی معین ) :
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد.
فردوسی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| سازگاری . توافق . مطابق . (فرهنگ فارسی معین ) :
اگر جز به کام من آید جواب
من و گرز ومیدان افراسیاب .
فردوسی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| بر عوض و مقابله دلالت کند. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل . برابر :
میوه ٔ جان را که به جانی دهند
کی بود آبی که به نانی دهند.
نظامی .
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه ٔ پروین به دو جو.
حافظ (از فرهنگ فارسی معین ).
|| پیش . نزد : حجام را به قاضی بردند. (کلیله و دمنه ). || برای : مجمز دررسید با نامه ای بود به خط سلطان مسعود به برادر. (تاریخ بیهقی ). گویند دزدی شبی به خانه ٔ توانگری با یاران خود به دزدی رفت . (کلیله و دمنه ). || برای ترتیب آید: دم به دم . خانه به خانه . شهر به شهر. (فرهنگ فارسی معین ). || بمعنی «را»: به من گفت . به تو داد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به حرف «ب » در همین لغت نامه شود.
... ادامه
3545 | 0
مترادف: 1- خوب، نيكو، نيك 2- بهي، سفرجل
متضاد: بد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [پهلوی: vēh] [قدیمی]
مختصات: (بِ) [ په . ] (ص .)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: حرف اضافه
آواشناسی: be
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 7
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
to | in , on , into , at , against , quince , quincunx , ac- , ad- , Bah! , Oh!
ترکی
İle
فرانسوی
À
آلمانی
zu
اسپانیایی
a
ایتالیایی
a
عربی
ل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "به" در زبان فارسی دارای کاربردها و قواعد خاصی است که شامل موارد زیر می‌شود:

  1. حروف اضافه:

    • "به" به عنوان حرف اضافه برای نشان دادن جهت یا مقصد به کار می‌رود. مثلاً:
      • به خانه رفتم.
      • به مدرسه بروید.
  2. حالت توصیفی:

    • "به" در برخی جملات برای بیان حالت یا توصیف به کار می‌رود. مثلاً:
      • این کتاب به من کمک کرد.
  3. ارتباط با فعل:

    • "به" معمولاً با افعالی مانند "رفتن"، "دادن"، "نمودن" و "کردن" ترکیب می‌شود تا معنی کامل‌تری ارائه دهد. مثلاً:
      • به او کمک کردم.
      • به شما می‌گویم.
  4. استفاده در اصطلاحات و عبارات:

    • "به" در بسیاری از عبارات و اصطلاحات فارسی کاربرد دارد. مثلاً:
      • به خاطر (به دلایل)
      • به علاوه (علاوه بر)
  5. تفاوت با "در":

    • در مواردی که "به" به معنی "در" نیست، استفاده از "در" ممکن است نادرست باشد. مثلاً:
      • به کسی گفت (به جای در کسی گفت).
  6. نقش معنایی:
    • "به" می‌تواند نقشی معنایی داشته باشد که در جملات مختلف بسته به زمینه متفاوت است.

در نهایت، توجه به بافت جملات و نحوه‌ی استفاده "به" در آن‌ها برای درک کامل‌تر این کلمه ضروری است.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "به" در جمله آورده شده است:

  1. من به کتابخانه می‌روم.
  2. او به دوستم زنگ زد.
  3. ما به جشن تولد دعوت شدیم.
  4. این هدیه به تو تعلق دارد.
  5. معلم به سوالات دانش‌آموزان پاسخ داد.
  6. آنها به سفر به شمال برنامه‌ریزی کردند.
  7. من به موسیقی زیبا گوش می‌دهم.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا سوال خاصی دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: برای، در، در برابر، نزد، پیش، از، با، بر حسب، توی، در ظرف، بر، بر روی، روی، در روی، نسبت به، بسوی، در میان، بطرف، سر، در نتیجه، نزدیک، علیه، در مقابل، ضد، درخت به، شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور، ارایش پنج تایی گل یا برگ گیاه، علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر، اوه، ها، وه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری