جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بهم . [ ب ِ هََ ] (ق مرکب ) باهم . (شرفنامه ). باهم . همراه . (فرهنگ فارسی معین ). باهم و همراه یکدیگر و یکی با دیگری و یکی در میان دیگری . (ناظم الاطباء). باهم . جمعاً. با یکدیگر. فراهم . مجموع . گرد : همه طرایف اطراف با تو بینم گرد همه عجایب آفاق با تو هست بهم . منجیک . چو بینی مرا باسیاوش بهم ز شرم دو خسرو بمانی دژم . فردوسی . برآویختند آن دو جنگی بهم همان پهلوان و دگر پیلسم . فردوسی . سوی کاخ رفتند هر دو بهم فرنگیس برجست دل پر ز غم . فردوسی . کند به تیر پراکنده چون بنات النعش بهم شده سپهی را بگونه ٔ پروین . فرخی . همی روم سوی معشوق با بهار بهم مرا بدین سفر اندر چه انده است و چه غم . فرخی . آب و آتش بهم بیامیزد پالوایه ز خاک بگریزد. عنصری . همه کس به یک خوی و یک خواست نیست ده انگشت مردم بهم راست نیست . اسدی . از آسوده گردان خنجرگزار بهم حمله کردند چون سی هزار. اسدی . میوه های گرمسیری و سردسیری بهم باشد بسیار و مثل آن جایی دیگر نیست . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 130). گویند یکشب با شاپور بهم در جامه ٔ خواب خفته بود. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 62). و این سردی عارضی که سبب ابلهی و غفلت است سه گونه باشد یا سردی ساده باشد یا سردی و خشکی بهم باشد و یا سردی و تری بهم باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آتشی آمده بود غله های ایشان را با باغ بهم سوخته بود. (قصص الانبیاء). این جهان است خوب و زشت بهم و آن جهان دوزخ و بهشت بهم . سنایی . هر دو بهم بیامدند. (کلیله و دمنه ). در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش . نظامی (خسرو و شیرین ص 119). نخواهم نقش بی دولت نمودن من و دولت بهم خواهیم بودن . نظامی . جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهم اند. سعدی . در جام جهان چو تلخ و شیرین بهم است این از لب یار خواه و آن از لب جام . حافظ. || ترجمه ٔ نعم باشد. (برهان ) (آنندراج ). کلمه ٔ ایجاب یعنی بلی و آری . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) متحد و منطبق : و مجتمع در نظرات کواکب موافق و بهم نباشند. (التفهیم ص 221). || تنگدل و محزون . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمرکب ) خشم و قهر و غضب . (ناظم الاطباء). quince, quincunx, me سفرجل درخت به، به، شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور، ارایش پنج تایی گل یا برگ گیاه
کلمه "بهم" در زبان فارسی به دو شکل مختلف استفاده میشود و معانی متفاوتی دارد:
به هم: این ترکیب به معنای «با یکدیگر» یا «به صورت جمع» است. مثلاً: کتابها را به هم بچسبانید. در این حالت "به هم" به عنوان یک حرف اضافه و قید در جمله عمل میکند.
بهم: این شکل به عنوان یک قید به معنی «به من» یا «به سوی من» استفاده میشود و معمولاً در مکالمات غیررسمی یا محاورهای به کار میرود. مثلاً: به من بگو. در این حالت، "بهم" نوعی اختصار برای "به من" است.
نکات نگارشی:
اگر منظور «به هم» باشد، باید آن را به صورت جدا بنویسید.
اگر در نوشتار رسمی و ادبی هستید، بهتر است از «به من» به جای «بهم» استفاده کنید.
ساختار جملات و نحوه استفاده از "به هم" یا "بهم" بستگی به نوع جمله و مفهوم مورد نظر دارد.
در نگارش رسمیتر، حفظ دقت و وضوح در استفاده از این کلمات اهمیت بسیار دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
دیروز به من گفت که فردا به هم میرسیم و میتوانیم با هم به پارک برویم.
وقتی به هم نگاه کردیم، فهمیدیم که یک احساس خاص بین ما وجود دارد.
او همیشه به من کمک میکند و به همصحبتی با من علاقه دارد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: درخت به، به، شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور، ارایش پنج تایی گل یا برگ گیاه