جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بی وفا. [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وفا) که وفا ندارد. مقابل وفادار. مقابل باوفا. کسی که عهد و پیمان را بسر نبرد و دوستی را به آخر نرساند. (ناظم الاطباء). زنهارخوار. کسی که پای بند وفا نیست : با خردومند بی وفا بود این بخت خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت . رودکی . [ مردم ساردان ] مردمانی اند شوخروی ... و بی وفا و خونخواره . (حدود العالم ). بدان ای پسر کاین جهان بی وفاست پر از رنج و تیمار و درد و بلاست . فردوسی . سه روز اندرین کار بگریست زار از آن بی وفا گردش روزگار. فردوسی . میان برادر به دو نیم کرد چنان بی وفا ناسزاوار مرد. فردوسی . برفت یار بی وفا و شد چنین سرای او خراب چون وفای او. منوچهری . سفله جهان بی وفاست ای بخرد با تو کجابی وفا قرار کند. ناصرخسرو. که دنیا حریف دغا است و زمانه دوست بی وفاست . (قصص الانبیاء ص 241). یکعهد کن این دو بی وفا را یکدست کنی چهار پا را. نظامی . نیفتاد آن رفیق بی وفا را که بفرستد سلامی خشک ما را. نظامی . داد مراروزگار مالش دست جفا با که توانم نمود نالش از این بی وفا. خاقانی . جهان را ندیدم وفاداریی نخواهد کس از بی وفا یاریی . سعدی . من پیر سال و ماه نیم یار بی وفاست بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم . حافظ. || بی حقیقت . || غدار. (ناظم الاطباء). غدور. غادر. غدیر. غدارة؛ زن بی وفا. (منتهی الارب ). شوخ چشم : مرا اندرین کار یاری کنید بر این بی وفا کامکاری کنید. فردوسی . ولیکن چو بد ز اختر بی وفاست چه گویم که امروز روز بلاست . فردوسی . بدو گفت کاینک سر بی وفا مکافات سازم جفا را جفا. فردوسی . که کرد آنچه کردی تو ای بی وفا ببینی کنون زخم تیغ جفا. فردوسی . بدو دوک و پنبه فرستد نثار تفو بر چنین بی وفا شهریار. فردوسی . بی وفا هست دوخته به دونخ بدگهر هست هیزم دوزخ . عنصری . از ایشان غافل و طبع بی وفای روزگار از ایشان بی خبر. (سندبادنامه ص 121). چه نیکی طمع دارد آن بی وفا که باشد دعای بدش در قفا. سعدی . || ناسپاس . نمک بحرام . (ناظم الاطباء) : هرچه بمن رسیده بود... خوش گشت که این کافرنعمت بی وفا را فروگرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 69). و آن غلامان بی وفا را که آن ناجوانمردی کردند بسیار بنواختند و امیری ولایت و خرگاه دادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 643). || ناپایدار. (ناظم الاطباء). unfaithful, disloyal, faithless, untrue, fickle, variable, inconstant, recreant, fair-weather غير مخلص، خائن، غير دقيق، غير جدير بالإعتماد بی ایمان، سست پیمان، نقض ایمان، بدقول، ناسپاس، گول زن، خلاف واقع، غیر واقعی، ناراستین، نا درست، بی ثبات، دمدمی، متلون، لوس، متغیر، تغییر پذیر، بی قرار، پر از تنوعات، فانی، تسلیم شونده، دارای هوای صاف
کلمه "بیوفا" یک واژهی مرکب است که به معنای عدم وفا و عدم پایبندی به عهد و پیمان استفاده میشود. در نوشتار فارسی، برای رعایت قواعد نگارشی و دستوری، به نکات زیر توجه کنید:
هیچگاه بیوفا به صورت جدا نوشته نمیشود: این کلمه به صورت ترکیبی، یعنی "بیوفا" نوشته میشود. علامت "بی" به معنی عدم و نفی است.
نوشتن با حرف "ی": حرف "ی" در این کلمه به عنوان یک حرف ربط و پیوند بین دو بخش کلمه عمل میکند. "بی" به معنی "بدون" و "وفا" به معنی "پایبندی" است.
استفاده در جملات: این کلمه میتواند به عنوان صفت در جملات بیابید و معمولاً به افرادی اطلاق میشود که به تعهدات و پیمانهای خود پایبند نیستند. بهعنوان مثال: "او یک بیوفا بود و هرگز به وعدههایش عمل نکرد."
قواعد صرف و نحو: میتوان آن را به فرمهای مختلفی در جملات به کار برد. بهعنوان مثال: "بیوفا بودن او مرا خیلی ناراحت کرد." یا "رفتارهای بیوفای او قابل بخشش نیست."
تاکید و انشاء: در نوشتار ادبی، میتوانید برای تاکید بر بیوفایی، از جملات توصیفی و یا تشبیهات استفاده کنید. بهعنوان مثال: "دلرفیق بیوفا، همچون گل پرپرشدهایست که دیگر نمیتواند شکوفا شود."
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "بیوفا" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: بی ایمان، سست پیمان، نقض ایمان، بدقول، ناسپاس، گول زن، خلاف واقع، غیر واقعی، ناراستین، نا درست، بی ثبات، دمدمی، متلون، لوس، متغیر، تغییر پذیر، بی قرار، پر از تنوعات، فانی، تسلیم شونده، دارای هوای صاف
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر