جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bidād
injustice  |

بیداد

معنی: بیداد. (اِ مرکب ) ظلم و ستم . (برهان ) (انجمن آرا). تعدی و ظلم . (ناظم الاطباء). ظلم و ستم مرکب از بی و داد و بدین معنی با لفظکردن و کشیدن و شستن مستعمل است . (آنندراج ). ظلم . (شرفنامه ٔ منیری ). جور. بمعنی ظلم و ستم ، اگرچه قیاس میخواهد که بمعنی ظالم باشد و بهار عجم نوشته که بیداد بمعنی ظلم و ستم مرکب از: بید و لفظ «اد» که کلمه ٔ نسبت است و چون درخت بید بار ندارد لهذا ظلم را که عمل بیفایده است به درخت بید منسوب و مشابه کرده بیداد نام کردند. (غیاث ). اما این گفته براساسی نیست . جفا. مقابل داد و عدل . (یادداشت مؤلف ) :
گر این جنگ بیداد بینی همی
ز من ساوه را برگزینی همی .
فردوسی .
ورا کندرو خواندندی بنام
بکندی زدی پیش بیداد گام .
فردوسی .
داد و نیکوئی از تو دارم چشم
چون ز تو جور بینم و بیداد.
فرخی .
زلف او حاجب لبست و لبش
نپسندد بهیچکس بیداد.
فرخی .
منم آزاد و هرگز هیچ آزاد
چو بنده برنگیرد جور و بیداد.
(ویس و رامین ).
دلا گر عاشقی ناله بیاور
که بیداد هوا را نیست داور.
(ویس و رامین ).
زمانه نه بیداد داند نه داد.
اسدی .
از بس که شب و روز کشم بیدادت
چون موم شدم زان دل چون پولادت .
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
گر البته نگشتی گرد این در
ز تو بر جان تو جورست و بیداد.
ناصرخسرو.
هرگز نپسندد ز خلق بیداد
آنک این فلک او آفریده و اجرام .
ناصرخسرو (دیوان ص 266).
چه بود زین شنیعتر بیداد
لحن داود و کر مادرزاد.
سنایی .
فر انصاف و زیب شید یکی است
بیخ بیداد و شاخ بید یکی است .
سنایی .
از تو و بیداد تو ننالم کاول
دل بتو من دادم و گناه مرا بود.
خاقانی .
ملک گفتا نمیدانم گناهش
بگفتند آنکه بیداد است راهش .
نظامی .
اگرچه ناشکیبی ای پریزاد
نشاید خویشتن کشتن به بیداد.
نظامی .
جهان را کرده ای از نعمت آباد
خرابش چون توان کردن به بیداد.
نظامی .
سلیمان گفت نیست از باد بیداد
ولیکن پشه می نتواند استاد.
عطار.
آنچه کاری بدروی آن آن تست
ورنه این بیداد بر تو شد درست .
مولوی .
نه بیداد از او بهره مند آمدم
نه نیز از تو غیبت پسند آمدم .
سعدی .
نبینی در ایام او رنجه ای
که نالد ز بیداد سرپنجه ای .
سعدی .
- به بیداد کوشیدن ؛ کوشش در ظلم و جور کردن .
- به بیداد گشتن ؛ بظلم بدل شدن .
|| (ص مرکب ) که داد و عدل ندارد. فاقد عدل . ظالم . ستمگر. کسی که داد نمیکند و ظلم وستم مینماید و ظالم و ستمگر و متعدی است . (ناظم الاطباء). ظالم و ستمکار (از: بید + اده که کلمه ٔ نسبت است ) و چون درخت بید بار ندارد این مرکب را بمجاز مذکور استعمال کرده اند. (آنندراج ). اما این گفته براساسی نیست . جائر. بیدادگر :
بسلم و بتور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی .
دل هر دو بیداد شد پر نهیب
که اختر همی رفت سوی نشیب .
فردوسی .
بگوی آن دو بی شرم ناپاک را
دو بیداد بدمهر بی باک را.
فردوسی .
کنم زنده بردار بیداد را
که آزارد او مرد آزاد را.
فردوسی .
بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد
که مرد بیداد از بیم بد بودبیدار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
رها کن ظلم و عدل و داد بگزین
که باشد بی گمان بیداد بی دین .
ناصرخسرو.
ملک ویران و گنج آبادان
نبود جز طریق بیدادان .
سنائی .
نمردم تا بدیدم که ایزد تعالی بدین جهان داد من از بیدادان بداد. (تاریخ سیستان ).
داد میخواهم زبیدادی که گویی بردلش
نقش بیدادی همه بر سنگ خارا کرده اند.
هندوشاه نخجوانی .
- به بیداد؛ ظالمانه . ستمگرانه .
|| سخت دور. (یادداشت مؤلف ). || سخت دورتک که آواز بدان نتواند رسید از بسیار دوری : دره ٔ بیداد؛ بسیار عمیق . بی فریاد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بی فریاد شود. || (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) پنجم گام که در آن نت شاهد و چهارم آن نت ایست است از دستگاه همایون . (ایرانشهر ج 1 ص 889). لحنی و آوازی است . (یادداشت مؤلف ).
... ادامه
530 | 0
مترادف: اعتساف، بيحسابي، جور، ستم، ستمگري، ظلم
متضاد: داد، عدل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم)
مختصات: ( اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: bidAd
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 21
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
injustice | oppression , cruelty , outcry , raise
ترکی
yaygın
فرانسوی
rampant
آلمانی
zügellos
اسپانیایی
desenfrenado
ایتالیایی
dilagante
عربی
ظلم | جور , غبن , حيف , أذى , عمل ظالم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بیداد" در زبان فارسی به معنای ظلم و ستم است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. نویسه‌نگاری: کلمه "بیداد" به صورت صحیح با دو حرف "ی" و "د" نوشته می‌شود. توجه به حروف و اعراب کلمه در نوشتار صحیح مهم است.

  2. جایگاه در جمله: "بیداد" می‌تواند به عنوان اسم در جمله‌ها مورد استفاده قرار گیرد. مثلاً: "بیداد در جامعه پذیرفته نیست."

  3. صرف و نحو: "بیداد" یک اسم غیرقابل تصرف است و نمی‌توان آن را به شکل جمع یا مفرد تغییر داد. به جای آن می‌توان از واژه‌های مشابه یا مترادف برای تنوع در نوشتار استفاده کرد.

  4. استفاده در ادبیات: این کلمه در ادبیات فارسی و شعر نیز به وفور یافت می‌شود و می‌تواند بار معنایی عمیق‌تری را به متن اضافه کند.

  5. استفاده در نوشتار رسمی و غیررسمی: در نوشتار رسمی و ادبی، "بیداد" به‌عنوان واژه‌ای با بار معنایی سنگین و عمیق استفاده می‌شود. در نوشتار غیررسمی نیز به عنوان واژه‌ای عامیانه ممکن است به کار رود.

  6. ترکیب‌ها: این واژه می‌تواند در ترکیب‌های مختلف مورد استفاده قرار گیرد، مانند "بیداد زمان" یا "بیداد اجتماعی" که معنا و مفهوم خاص‌تری به متن می‌دهند.

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی و با دقت از کلمه "بیداد" در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "بیداد" آورده شده است:

  1. در داستان قدیمی، قهرمان با بیداد ستمگران مبارزه کرد تا عدالت را برقرار سازد.
  2. بیداد ظلم و فساد در جامعه باعث ناراحتی و نارضایتی مردم شده است.
  3. او بیداد سال‌های گذشته را فراموش نکرد و همواره برای عدالت تلاش می‌کرد.
  4. شعرهای این شاعر به توصیف بیداد و ناعدالتی در دوران خودش می‌پردازد.
  5. بیداد طبیعت، زمانی که طوفانی مهیب به راه می‌اندازد، همه را می‌ترساند.

امیدوارم این مثال‌ها مفید باشند!


واژگان مرتبط: بی عدالتی، بی انصافی، ستمگری، فشار، تعدی، خشونت، فریاد، حراج، غریو، داد

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری