جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

binā
seeing  |

بینا

معنی: بینا. (نف ) (از: بین ، ریشه ٔ مضارع «دیدن = بینیدن + َا، پسوند فاعلی ) صفت دائمی . بیننده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ). مقابل نابینا. مردم چشمدار. مردم بیننده . (یادداشت مؤلف ). دارای نیروی بینایی . بصیر. (ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء) :
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا.
رودکی .
بلندیش بینا همی دیر دید
سر کوه چون تیغ شمشیر دید.
فردوسی .
ستاره ست رخشان ز چرخ بلند
که بینا شمارش نداند که چند.
فردوسی .
یکی باره ای کرد گرداندرش
که بینا بدیده ندیدی برش .
فردوسی .
چه خواهد کور جز دو چشم بینا.
(ویس و رامین ).
ز دانائیست پنهان جان چنانک از چشم بینایی
ز نادانست پنهان جان چنانک از گوش کر الحان .
ناصرخسرو.
تا چشم و گوش یافته ای بنگر
تا بر شنوده است گوا بینا.
ناصرخسرو.
چنانکه دو مرددر چاهی افتند یکی بینا یکی نابینا. (کلیله و دمنه ).
پشت بر دیوار زندان روی بر بام فلک
چون فلک شد پرشکوفه نرگس بینای من .
خاقانی .
روضه ٔ ترکیب ترا حور ازوست
نرگس بینای ترا نور ازوست .
نظامی .
هرچه را خوب و کش و زیبا کنند
از برای دیده ٔ بینا کنند.
مولوی .
چون تو بینائی پی خر رو که جست
چند پالان دوزی ای پالان پرست .
مولوی .
- بینا شدن ؛ دیدن و نگریستن . (ناظم الاطباء) : پس یوسف پیراهن را از تن بیرون کرد و به برادران داد و گفت بر چشم پدر نهید تا بقدرت خدا بینا شود. (قصص الانبیاء ص 84).
هر که را از فضل یزدان چشم او بینا شود
گرچه باشد زیر دریا بر سر جوزا شود.
ناصرخسرو.
چونکه بینا شد ببوی جامه یوسف را پدرْش
زان سپس کز چشم نابینا ببود از بس محن .
ناصرخسرو.
چرا داماد خود را علاج نکنی گفت میترسم که بینا شود و دخترم را طلاق گوید. (گلستان ).
- بینا کردن ؛ قادر بدیدن کردن . (ترجمان القرآن ). تبصرة. (زوزنی ): تبصیر؛ بینا کردن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ) :
صد چو عالم در نظر پیدا کند
چونکه چشمت را بخود بینا کند.
مولوی .
که حاصل کند نیکبختی بزور
بسرمه که بینا کند چشم کور.
سعدی .
- بینا گشتن ؛ دیده ور شدن . قدرت دید یافتن :
بینا و زنده گشت زمین ایرا
باد صبا فسون مسیحا شد.
ناصرخسرو.
- چشم بینا . رجوع به همین ترکیب شود.
- دیده ٔ بینا . رجوع به همین ترکیب شود.
- نابینا . رجوع به همین ترکیب شود.
|| دیده و چشم را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بیننده . || دیده ور . (برهان ) (جهانگیری ) (هفت قلزم ). بمعنی دیده ور باشد یعنی صاحب بصیرت . (انجمن آرا) (آنندراج ). دیدور و آگاه و دوربین و تیزنظر. (ناظم الاطباء) :
بپرسید ازو شاه نوشیروان
که ای مرد بینا و روشن روان .
فردوسی .
کواکب را بچشم سر همیدیدم چو بیداران
بچشم دل نمیدیدم یکی بیدار بینایی .
ناصرخسرو.
اندر مثل من نکو نگه کن
گر چشم جهان بینت هست بینا.
ناصرخسرو.
کور آن باشد که او بینای نفس خود نشد
کآنکه او بینا بنفس خویشتن شد کور نیست .
معزی .
دور بیند هر که او را چشم دل بینا بود.
معزی .
چشم زرقا را کشیده کحل غیب
هم بنور غیب بینا دیده ام .
خاقانی .
بسا بینا که از زر کور گردد
بس آهن کو بزر بیزور گردد.
نظامی .
طالب حکمت شو ای مرد حکیم
تا ازو گردی تو بینا و علیم .
مولوی .
- بینادل ؛ روشن ضمیر و هوشیار و زیرک . (ناظم الاطباء). دل آگاه :
خردمند و بینادل آنرا شناس
که دارد ز دادار گیتی سپاس .
فردوسی .
بدانست بینادل و رای و راد
که دورند خاتون و خاقان ز داد.
فردوسی .
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون .
فردوسی .
ترا دردانه ٔ خرماست ای بینادل این بنده
که او بر سرت هر سالی همی خرما فروبارد.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 137).
بینادلان ز گفته ٔ من در بشاشتند
کوری آن گروه که جز در حزن نیند.
خاقانی .
- بینادل شدن ؛ استبصار. (زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر). بصیر. (زوزنی ). بصارة. (تاج المصادر).
- بینا شدن ؛ مجازاً، آگاه شدن . (ناظم الاطباء)
- بینا شدن بدل ؛ آگاه شدن :
بدل در چشم پنهان بین ازیشان آیدت پیدا
بدیشان ده دلت را تا بدل بینا شوی زیشان .
ناصرخسرو.
- بیناکردن ؛ بمجاز، آگاه کردن . (ناظم الاطباء). بصیر کردن :
ثناها همه ایزد پاک را
که دانا و بینا کند خاک را.
فردوسی .
راستی کن تا بدل چون چشم سر بینا شوی
راستی در دل ترا چشم دگر بینا کند.
ناصرخسرو.
کوری تو کنون بوقت نادانی
آموختنت کند بحق بینا.
ناصرخسرو.
بینا کن دل بآشنایی
روزآور شب بروشنایی .
نظامی .
... ادامه
748 | 0
مترادف: بصير، دانا، عالم، مبصر، بيننده، ديدهور ، مستبصر
متضاد: نادان نابينا، كور، اعمي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [مقابلِ کور]
مختصات: (ص فا.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: binA
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 63
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
seeing | discerning , perspicacious , visual
ترکی
kahin
فرانسوی
voyant
آلمانی
seher
اسپانیایی
vidente
ایتالیایی
veggente
عربی
رؤية | نظر , فهم , بصر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بینا" در زبان فارسی به معنای دیدن و بینایی است و به طور کلی به افراد یا چیزهایی اطلاق می‌شود که توانایی دیدن دارند. به لحاظ نگارشی و قاعده‌ای، موارد زیر را می‌توان برای استفاده صحیح از این کلمه در نظر گرفت:

  1. قید و صفت: "بینا" به عنوان صفت برای توصیف افرادی که بینایی دارند، استفاده می‌شود. مثلاً: "او فردی بیناست."

  2. استفاده در جملات منفی: در جملات منفی، می‌توان به صورت "دیده نمی‌شود" یا "نمی‌توان دید" استفاده کرد. مثلاً: "او بینا نیست."

  3. ترکیب با کلمات دیگر: "بینا" می‌تواند با کلمات دیگر ترکیب شود. مثلاً: "بینا و بینش‌دار" یا "بینا و شنوا."

  4. تفاوت با کلمات مشابه: توجه داشته باشید که "بینا" با "کور" (به معنی عدم بینایی) و "نابینا" (به معنی اینکه شخصی بینایی ندارد) تفاوت دارد و در جملات باید به درستی به کار رود.

  5. نکته‌های نوشتاری: هنگام نوشتن، لازم است که به جایگاه "بینا" در جمله توجه کنید تا معنی مورد نظر به درستی منتقل شود. مثلاً: "بینا هستم" یا "او بینا است" هر دو درست هستند، اما مفهوم دقیقاً یکسانی ندارند.

  6. جاع و جمع: وقتی از "بینا" به صورت جاع یا جمع استفاده می‌کنید، باید دقت کنید. به عنوان مثال: "بیناها" به معنای "افرادی با بینایی" است.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "بینا" به طور صحیح و موثری استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در زیر چند مثال برای کلمه "بینا" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. او یک آدم بینا است و همیشه توانایی درک مسائل پیچیده را دارد.
  2. در جامعه‌ای که همه بینا باشند، همکاری و همدلی بیشتری وجود دارد.
  3. برای یک بینا، فرایند یادگیری و کسب دانش هیچ‌گاه تمام نمی‌شود.
  4. بینا بودن به معنای تنها دیدن نیست، بلکه درک عمیق‌تری از جهان اطراف است.
  5. کلمات او نشان می‌دهند که در زندگی تجربه‌های زیادی داشته و فردی بینا است.

اگر مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: فهمیده، تیز هوش، زیرک

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری