جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پختن . [ پ ُ ت َ ] (مص ) (از پهلوی اف فونتن ) طبخ کردن . بآتش نرم کردن اعم از آنکه با آب گرم یا بر روی آتش یا بر روغن و چربو کنند. اهراء. (زوزنی ). || طبخ . چنانکه جامه و نسیجی را، انضاج : پختن دیگ ِ نیک خواهان را هرچه رخت سرا ست سوخته به . سعدی . - پختن (پنبه را...) ؛ از پنبه دانه جدا کردن . حلاجی کردن . فلخیدن . فلخمیدن . - پختن خِلط ؛ نضج آن . - پختن زر ؛ ذوب کردن وپاک ساختن آن در بوته : شست باید لفظ را تانعت او گوئی بدان پخت باید زر را تا تاج را درخور شود. عنصری . - پختن ریش ؛ نرم شدن آن بدان حدّ که چون نشتر زنند یا خود سرباز کند چرک و ریم آن به آسانی بیرون آید. - پختن شغل ؛ ترتیب دادن آن . روبراه کردن آن . ساختن . مهیاکردن : زاد همی ساز و شغل خویش همی پز چند پزی شغل نای و شغل چغانه . کسائی . و شاید پز و پزی در این شعر بر و بری باشد. - پختن میوه ؛ رسیدن آن . اُدُوّ. نُضج . یَنع. ایناع . نضج یافتن . - کسی را پختن ؛ وی را به افسون و فریب با خویش همداستان کردن . قانع و راضی کردن . - پختن (هوسی ) ؛ هوی و میلی بدل راه دادن : نه گرفتار آمدی بدست جوانی معجب خیره رای سرتیز، سبک پای که هر دم هوسی پزد. (گلستان ). || آزموده ساختن . سنجیده کردن . مجرّب کردن . حازم و عاقل گردانیدن : بگویم بدو آنچه گفتن سزد خرد خام گفتارها را پزد. فردوسی . مصدر دیگر پختن پَزِش است : پختم . پز : بزن دست بر سکنه ٔ من تکک تَک چنان چون ز غاره پزد مهربانو. (از لغت اسدی ). - دیگ پختن ؛ طبخ طعام . - امثال : آش مردان دیر پزد . (از کتاب امثال مختصر چ هند). آنقدر بپز که بتوانی خورد ؛ آن اندازه بدی مکن که کیفر آن تحمل نتوانی . و رجوع به پخته شود. cook, bake, anneal, decoct, scallop, shirr, concoct, grill طبخ، طها، تلاعب، وقع في ورطة، طاه، طاهي، طبيخ، يطبخ aşçı cuisiner kochen cocinar cucinare طبخ کردن، گرم کردن، سخت وسفت کردن، بادوام نمودن، حرارت زیاد دادن و بعد سرد کردن، جوشانیدن، گواریدن، حلزون گرفتن، دوختن، چین دادن، پارچه را باهم کوک زدن، درست کردن، جعل کردن، اختراع کردن، ترکیب کردن، بریان کردن، بریان شدن، روی سیخ یا انبر کباب کردن
طبخ|طها , تلاعب , وقع في ورطة , طاه , طاهي , طبيخ , يطبخ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه «پختن» در زبان فارسی فعل است و به معنای آمادهسازی غذا از طریق حرارت و تبدیل مواد اولیه به شکل نهایی استفاده میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه پرداخته شده است:
صرف فعل:
«پختن» فعل لازم و متعدی است.
صرف آن در زمانها و جملات مختلف به صورت زیر است:
زمان حال: میپزم، میپزی، میپزد، ...
زمان گذشته: پختم، پختی، پخت، ...
زمان آینده: خواهم پخت، خواهی پخت، ...
استفاده در جملات:
میتوان این فعل را در جملات مختلف به کار برد:
«من میخواهم برنج را بپزم.»
«او دیروز کباب پخت.»
قیدهای همراه:
شما میتوانید با این فعل قید زمان، مکان یا مفعول به کار ببرید:
«امروز برای مهمانان پلو میپزم.»
«در خانه پاستا میپزم.»
همنشینی با واژههای دیگر:
این فعل میتواند با اسمهای دیگر ترکیب شود تا معانی جدیدی ایجاد کند:
«پختن غذا»، «پختن نان»، «پختن کیک» و غیره.
نگارش صحیح:
توجه به نشانههای نگارشی و استفاده صحیح از ویرگول، نقطه و دیگر علائم در جملات ضروری است. به عنوان مثال:
«وقتی برنج را میپزم، همیشه کمی زعفران به آن اضافه میکنم.»
با رعایت این نکات، میتوانید به طور صحیح و مؤثر از فعل «پختن» در نگارش فارسی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
امروز تصمیم دارم یک کیک خوشمزه بپزم و آن را برای مهمانهایم سرو کنم.
پختن خورشت قرمه سبزی نیاز به زمان و حوصله دارد تا طعم آن بهتر شود.
او به آشپزی علاقهمند است و هر هفته در کلاسهای پختن غذا شرکت میکند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: طبخ کردن، گرم کردن، سخت وسفت کردن، بادوام نمودن، حرارت زیاد دادن و بعد سرد کردن، جوشانیدن، گواریدن، حلزون گرفتن، دوختن، چین دادن، پارچه را باهم کوک زدن، درست کردن، جعل کردن، اختراع کردن، ترکیب کردن، بریان کردن، بریان شدن، روی سیخ یا انبر کباب کردن