جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

parvāne
license  |

پروانه

معنی: پروانه . [ پ َرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) حیوانی گوشت خوار شبیه به یوز که در شمال افریقا زید.و گویند که پیشاپیش شیر رود و آواز کند تا جانوران آواز او شنیده خود را بر کنار کشند و شیر را با او الفتی عظیم است و پس مانده ٔ صید شیر خورد. فرانق . فرانک . فرانه . سیاه گوش . برید. قره قولاخ . تفه . عناق الارض . غنجل . پروانک :
شاها غضنفری تو و پروانه ٔ تو من
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است .
خاقانی .
پروانه وار بر پی شیران نهند پی
تا آید از کفلگه گوران کبابشان .
خاقانی .
|| دلیل . رهبر. || پیشرو لشکر. || حشره ای است پرنده ، سیاه رنگ ، بزرگتر از زنبور سرخ با پری دودی رنگ پهن و دراز که به تابستان پیرامون چراغ گردد و گاه به گرمای چراغ بسوزد. پروانه ٔ چراغ . چراغ واره . و او پرنده ای بود که خود را بر چراغ یاشمع زند و بسوزد و او را مگس چراغ خوانند. (حافظ اوبهی ). ام ّ طارق . فراش . فراشه . (زمخشری ). شب پره . خِرطیط. برنده :
بیاموز تا بد نباشدت روز
چو پروانه مر خویشتن را مسوز.
ابوشکور.
پر پروانه بسوزد با فروزنده چراغ
چون چخیدن با چراغ روشن زهرا کند.
منوچهری .
کی شود پروانه از آتش نفور
زانکه او را هست در آتش حضور.
عطار.
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت ...
سعدی .
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم .
حافظ.
چراغ روی ترا شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه .
حافظ.
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند.
حکیم شفائی .
یک شمع شبی هزار پروانه کشد. (از مجموعه ٔ امثال طبع هند).
شنیده ای که چه با شمع گفت پروانه
که در فراق ، تو سوزان تری بگو یا من .
(از وصاف ).
|| مجازاً، بمعنی نور چراغ و شمع. (از بهار عجم ) (از غیاث اللغات ). || فرمان پادشاهان . حکم نامه . حکم :
شمعی است چهره ٔ تو که هر شب ز نور خویش
پروانه ٔضیا به مه آسمان دهد.
ظهیر فاریابی .
نگردند پروانه ٔ شمع کس
که پروانه کس نخوانند بس .
نظامی .
و بسیار بودی که حسن به آنچ خواستی بی استطلاع رای علاءالدین از پیش خود پروانه دادی و حکمها کردی . (جهانگشای جوینی ). و پروانه فرستاد تا محتشم گردکوه و محتشم قلاع قهستان به بندگی آیند. (جهانگشای جوینی ).
پروانه ٔ او گر رسدم در طلب جان
چون شمع هماندم به دمی جان بسپارم .
حافظ.
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه ٔ کیست .
حافظ.
پروانه ٔ راحت بده ای شمع که امشب
از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم .
حافظ.
پروانجات جمع آن است و این از تصرف فارسی دانان متعرب است چنانکه فرمان که لفظ فارسی است جمع آن فرامین میارند. (از بهار عجم ) (از غیاث اللغات ). || اذن . جواز. اجازه . اجازه نامه . تذکره ٔ عبور و مرور. گذرنامه . بار :
گر نامه ای دهد نه به پروانه ٔ تو تیر
شغلش فروگشاده و دستش به بسته باد.
انوری .
آنانکه چو من بی پر و پروانه ٔ عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند.
خاقانی .
بمژده جان بصبا داد شمع هر نفسی
ز شمع روی تواش چون رسید پروانه .
حافظ.
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانه ٔ دخول .
سعدی .
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه ٔ مرادرسید ای محب خموش .
حافظ.
در شب هجران مرا پروانه ٔ وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع.
حافظ.
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سر دگر دارد.
|| برات . حواله : و هیچکس از مجلس شراب بی اجازت شهنشاه با وثاق نتوانستی شد و چون رفتی هر نقل و نبید که پیش او نهاده بودی با او بردندی و اگر گفتی به وثاق حریف دارم شراب سلاّر بی استطلاع درخور حریف نقل و نبید و گوسفند پروانه نبشتی و شراب داران حاصل کرده با او سپردندی . (تاریخ طبرستان ). || قاصد. پیک . برید. پروانچه . حامل خرائط و آنرا خادم نیز گویند. (مفاتیح العلوم ). || حاجب . || فرمان رساننده . || گلی است . || مَلَخک (هواپیما، کشتی ). || حشرات چهارباله به رنگهای گوناگون زیبا که از عصاره ٔ گل تغذیه کنند. و این معنی برای این کلمه پیش قدما معمول نبوده است و امروز آنها را شاه پَرَک (و به غلط شب پره ) نامند.
... ادامه
4438 | 0
مترادف: 1- اجازه، پته، جواز، حكم، فرمان، گواهي، مجوز 2- پره، ملخ 3- شبپره
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: parvānak، جمع: پروانگان]
مختصات: (پَ نِ) (اِ.)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: parvAne
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 264
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
license | permit , butterfly , propeller , moth , fan , licensure , permission , pass , governor , billet , paper , licence , the butterfly
ترکی
kelebek
فرانسوی
le papillon
آلمانی
der schmetterling
اسپانیایی
la mariposa
ایتالیایی
la farfalla
عربی
رخصة | ترخيص , رخصة قيادة , إذن , حرية , فجور , فسق , جواز رخصة , إنحراف عن الشكل , منحه رخصة رسمية , أجاز
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "پروانه" در زبان فارسی معانی و کاربردهایی متفاوت دارد و می‌تواند به عنوان اسم از دیدگاه قواعد نگارشی و محتوایی مورد توجه قرار گیرد. در ادامه به برخی از نکات قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با واژه "پروانه" اشاره می‌کنم:

  1. تقسیم‌بندی واژه:

    • پروانه می‌تواند به عنوان اسم خاص (مانند نام یک شخصیت یا موجود زنده) و اسم عام (به عنوان موجودی از خانواده بزرگان) به کار برود.
  2. نقش واژه:

    • پروانه به عنوان اسم فاعل نیز استفاده می‌شود، مثلاً "پروانه‌ای که در باغ پرواز می‌کند".
  3. نحو جمله:

    • واژه "پروانه" می‌تواند نقش‌های مختلفی در جملات ایفا کند. به عنوان مثال:
      • "پروانه در باغ گل‌های زیبا پرواز می‌کند." (نقش فاعل)
      • "من پروانه را در باغ دیدم." (نقش مفعول)
  4. جنس و شمار:

    • "پروانه" ماده‌ای مؤنث است و برای جمع کردن آن از "پروانه‌ها" استفاده می‌شود.
  5. قواعد املایی و نگارشی:

    • هنگام نوشتار کلمه "پروانه"، باید حروف آن به درستی و بدون حذف و اضافه نوشته شوند.
    • در نوشتن جمله، توجه به نقطه‌گذاری و ساختار کلی جمله اهمیت دارد.
  6. استفاده مجاز و نامجاز:

    • اسم پروانه باید دقیقاً در جملات استفاده شود و به دقت به کار برود. به عنوان مثال در داستان‌ها و اشعار نیز می‌توان به زیبایی از آن بهره برد.
  7. استفاده ادبی:
    • کلمه "پروانه" ممکن است در متون ادبی و شعر به عنوان نماد عشق، زیبایی و آزادی به کار رود.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "پروانه" به طور مؤثر و درست در نوشته‌های خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "پروانه" در جمله آمده است:

  1. پروانه‌ها به زیبایی در باغ می‌رقصند و گل‌ها را ملاقات می‌کنند.
  2. در تابستان، پروانه‌های رنگارنگ به سختی می‌توانند خود را از چشمان کودکان پنهان کنند.
  3. پروانه‌ها نماد آزادی و زیبایی هستند که در فرهنگ‌های مختلف مورد احترام قرار می‌گیرند.
  4. وقتی به باغ رسیدیم، دیدیم که چند پروانه بر روی گل‌ها نشسته‌اند.
  5. او با دقت پروانه‌های کاغذی را درست کرد و به جشن تولد دوستانش هدیه داد.

اگر جملات بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظرتان است، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: جواز شغل، پروانه هواپیما وکشتی وغیره، بید، حشرات موذی، پنکه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، هیکل، اذن، رخصت، دستور، مرخصی، عبور، گذر، گذرگاه، رد، راه، فرماندار، حاکم، حکمران، سایس، طرفدار، ورقه جیره، یادداشت مختصر، اجازه نامه، مقاله، کاغذ، روزنامه، ورقه، ورق کاغذ

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری