disperse |

پریشان شدن

معنی: پریشان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده گشتن . متفرق و متشتت شدن . تقسﱡم . تَفَّرق . افشان شدن . بباد داده شدن . تذعذع . تَبَدﱡد. تَحَتْرُف . برقَشَه . اصداع . تصدّع :
مگر که نار کفیده است چشم دشمن تو
کز او مدام پریشان شده ست دانه ٔ نار.
فرخی .
حکیما ز بهر تو شد در طبایع
جواهر نه از بهر ایشان پریشان .
ناصرخسرو.
|| تنگدست و گدا شدن . بدبخت شدن . مضطرب شدن . التدام . || مضطرب شدن .لمط.

... ادامه

537 | 0

نمایش تصویر

اطلاعات بیشتر واژه

آواشناسی:

منبع: لغت‌نامه دهخدا

معادل ابجد: 917

شمارگان هجا:

دیگر زبان ها

انگلیسی

disperse | distressed

عربی

تشتت | نثر , فرق , شتت , بدد , قزح

واژگان مرتبط: پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان کردن، پریشان شدن

فرم ورود

آدرس بخش انتخاب شده

رویداد ها - امتیازات

زیر مجموعه ها

سوالات متداول