جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'āzār
hurt  |

آزار

معنی: آزار.(اِمص ، اِ) اَذا. ایذاء. اذیت . اذاة. رنج که دهند. رنجگی . عذاب . شکنجه . عقوبت . آسیب . گزند :
آزار بیش بینی زین گردون
گر تو بهر بهانه بیازاری .
رودکی .
دل گسسته داری از بانگ بلند
رنجگی باشدْت و آزار [ و ] گزند.
رودکی .
پسندش نیامد همی کار من
بکوشد برنج و به آزار من .
فردوسی .
نیامدْش با مغز گفتار اوی
سرش تیزتر شد به آزار اوی ...
فردوسی .
ز بس زشت گفتار و کردار اوی
ز بیدادی و درد و آزار اوی ...
فردوسی .
پشوتن بدو گفت کاین است راه
بدین باش و آزار مردان مخواه .
فردوسی .
بدانست کاین جادوئی کار اوست
بدو بد رسیدن ز آزار اوست .
فردوسی .
وگر سر بپیچم ز گفتار اوی
هراسان شود دل ز آزار اوی .
فردوسی .
ور بدرّی شکم و بندم از بندم
نرسد ذره ای آزار بفرزندم .
منوچهری .
من نیز از این پس تان ننمایم آزار.
منوچهری .
سوگندان خورد... که ترا هیچ آزار از جهت من نباشد و با تو خیانت نکنم . (تاریخ سیستان ).
امروز آزار کس مجوی که فردا
هم ز تو بی شک بجان تو رسد آزار.
ناصرخسرو.
چون که بجوئی همی آزار من
گر نپسندی ز من آزار خویش ؟
ناصرخسرو.
جانش از آزار آن جهان برهد
هرکه ز دین گرد جان حصار کند.
ناصرخسرو.
جز که آزار و خیانت نشناسند ازیرا
ببدی فعل چو ماران و چو موشان بشمارند.
ناصرخسرو.
بنالد همی پیش گل زار بلبل
که از زاغ آزار بسیار دارد.
ناصرخسرو.
غیبت مکن و مجوی کس را آزار
هم وعده ٔ آن جهان منم باده بیار.
خیام .
گرْت خوی شیر و زور پیل و سم مار نیست
همچو مورو پشه و روباه کم آزار باش .
سنائی .
|| کین . کینه . عداوت . بغض . بغضاء. دلتنگی . آزردگی . ملال . ملالت خاطر. || رنجیدگی .رنجش . شکرآب :
دل من پرآزار از آن بدسگال
نبد دست من چیر بر بدهمال .
ابوشکور.
ز من خسرو آزار دارد همی
دلش از رهی بار دارد همی .
فردوسی .
ترا و مرا رنج بسیار داد
روان وی از ما بی آزار باد.
فردوسی .
بهنگام بدرود کردنْش گفت
که آزار داری ز من در نهفت
گرت هست با شاه ایران بگوی
نباید ترا زین سخن رنگ و بوی .
فردوسی .
ز ره چون بدرگاه شد بار یافت
دل تاجور را بی آزار یافت .
فردوسی .
غمین گشت [ کاوس ] و سودابه را خوار کرد
دل خویشتن زو پر آزار کرد.
فردوسی .
تو نیز همه روز در اندیشه ٔ آنی
کآن چیز کنی کز تو نگیرد دلش آزار.
فرخی .
و خلف بن اللیث از عمرو[ بن لیث ] به آزار رفته بود و بدرگاه خلیفت شده . (تاریخ سیستان ). شاه محمود که پسر مهتر ملک معظم نصیر الحق و الدین است و چند گاه پدر بدیدار جهان آرای او شد و او در خدمت پدر متفق اللفظ والمعنی ملازم تا چنان اوفتاد که بجهت جمعی از عشایر و قبایل مادر، در میان او و پدر آزاری ظاهر گشت و چشم زخم افتاد و شاه معظم رکن الدین محمود بخشم رفت . (تاریخ سیستان ). گفت بدرود باش ای دوست نیک که بروزگار دراز در یک جا بوده ایم و از یکدیگر آزار نداریم . (تاریخ بیهقی ). کسانی که خواجه از ایشان آزاری داشت نیک بشکوهیدند. (تاریخ بیهقی ). ابن الزیات را بکشت بسبب آزاری که از وی داشت بعهد برادرش واثق . (مجمل التواریخ ). اگر در دل او آزاری باقی است ناگاه خیانتی اندیشد. (کلیله و دمنه ).
که سلام ما بقاضی بر کنون
بازگو آزار ما زین مرد دون .
مولوی .
حکما گفته اند هرکه را رنجی بدل رسانیدی ...از پاداش آن نیز ایمن مباش که پیکان از جراحت بدر آید و آزار در دل بماند. (گلستان ).
اگر آزاری از من داری که مرا از آن آگاهی نیست بازگوی . (آثارالوزراء عقیلی ). || اندوه . غم . تیمار :
کنون روزگاری بدین برگذشت
دل ما پر آزار و تیمار گشت .
فردوسی .
نسوزد دلت بر چنین کارها
بدین درد و تیمار و آزارها.
فردوسی .
کنون بشنو از من تو ای رادمرد
یکی داستانی پر آزار و درد.
فردوسی .
زمانه نخواهم به آزارتان .
فردوسی .
|| تعب . مشقت . ماندگی :
چو آسوده شد باره ٔ هر دو مرد
ز آزار جنگ و ز ننگ و نبرد.
فردوسی .
|| تألم . توَجّع. رنجیدگی :
بنزد کهان و بنزد مهان
به آزار موری نیرزد جهان .
فردوسی .
چو رامین دید کو را دل بیازرد
نگر تا پوزش آزار چون کرد.
(ویس و رامین ).
|| بیماری .مرض . ناخوشی . داء. درد. عاهت : آزار جوع . || بیماری ، چون جنون و هاری : مگر آزار داری ! || ضرب . کوب . صدمه . || آفت جراحت . || زحمت .
- امثال :
بکش آزار کسان و مکن آزار کسی .
هاتف .
بهشت آنجاست کآزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد.
(مصاحب ).
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست .
حافظ.
هرچه نه آزار نه گناه . (خواجه عبداﷲ انصاری ).
|| (نف مرخم ) مخفف آزارنده ، در مانند: جان آزار، خاطرآزار، دل آزار، زیردست آزار، کم آزار، گوش آزار، مردم آزار، همسایه آزار. || (ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف آزارده یا آزرده ، چون در زودآزار، به معنی زودرنج :
زودبیز و تند و زودآزار باشد هر شهی
خواجه باری زودبیز و تند و زودآزارنیست .
فرخی .
... ادامه
705 | 0
مترادف: 1- آسيب، بلا، صدمه، گزند 2- تعدي، جفا، جور، ستم، ظلم 3- اذيت، تعذيب، زجر، شكنجه، عذاب 4- تعب، سختي، محنت، مرارت، مشقت 5- تاذي، مزاحمت 6- رنج، رنجه، عنا
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [پهلوی: āzār] ‹آزیر›
مختصات: ( اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'AzAr
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 209
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
hurt | harassment , persecution , nuisance , vexation , trouble , disservice , annoyance , excruciation , hindrance , torment , trade , train
ترکی
taciz
فرانسوی
harcèlement
آلمانی
belästigung
اسپانیایی
acoso
ایتالیایی
molestie
عربی
جرح | ضرر , إساءة , ضربة , طعنة , آذى , ألم , ضر , ساء , أضعف , عاق , سبب ألما جسديا , مجروح , يؤذي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

واژه "آزار" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد و به همین دلیل قواعد نگارشی و نحوی خاصی برای آن وجود دارد. در ادامه به برخی از این موارد اشاره می‌کنم:

  1. معنی: آزار به معنای درد و رنج، اذیت و ناامیدی است. می‌تواند به معنای فیزیکی یا روحی باشد.

  2. استفاده در جملات:

    • فعل: آزار دادن (برای مثال: او به دیگران آزار می‌زند.)
    • اسم: آزار (برای مثال: او از آزار دیگران دل‌پریش است.)
  3. ترکیب‌های مرتبط:

    • عباراتی مانند "آزار جسمی" و "آزار روانی" به نوع خاصی از آزار اشاره دارند.
    • این کلمه همچنین می‌تواند در ترکیب‌های منفی استفاده شود، مانند "آزاردهنده".
  4. قواعد نگارشی:

    • کلمه "آزار" همیشه با حرف "الف" شروع می‌شود و درست است که با حروف دیگر نوشته نشود.
    • در نوشتن متن، باید مراقب شدت و نوع ابراز آزار در جمله باشید تا احساسات منتقل شده درست فهمیده شود.
  5. نکات زبان‌شناختی:
    • این کلمه در زبان‌های دیگر نیز معادلاتی دارد اما معنای آن می‌تواند بسته به زبان و فرهنگ متفاوت باشد.

با رعایت این نکات، می‌توان به درستی از کلمه "آزار" در نگارش و مکالمه فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال از کلمه "آزار" در جملات آمده است:

  1. او همیشه به خاطر حرف‌هایش باعث آزار دیگران می‌شود.
  2. آزار حیوانات از نظر اخلاقی ناپسند و غیرقابل قبول است.
  3. پلیس موظف است از آزار و اذیت شهروندان جلوگیری کند.
  4. آزار روحی ناشی از برخی روابط نابهنجار می‌تواند تأثیرات طولانی‌مدتی بر فرد داشته باشد.
  5. او به جمع‌آوری امضا برای ارائه به دولت درباره قوانین سخت‌گیرانه آزار مهاجران پرداخت.

اگر مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری