پهن
licenseمعنی کلمه پهن
معنی واژه پهن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پخش، پهناور، عريض، فراخ، گسترده، گشاد، مسطح، وسيع | ||
متضاد | كمعرض | ||
انگلیسی | broad, wide, flat, flattened, large, platy, plain, patulous, muck | ||
عربی | عريض، فسيح، بين، بذيء، متحرر، رئيسي، واضح، مطلق العنان، رحب الأفق، واسع | ||
ترکی | geniş | ||
فرانسوی | large | ||
آلمانی | breit | ||
اسپانیایی | ancho | ||
ایتالیایی | largo | ||
مرتبط | عریض، وسیع، زیاد، تخت، صاف، هموار، یک دست، بزرگ، درشت، فراوان، حجیم، شبیه بشقاب، ساده، واضح، عادی، باز، گشاده، گشوده، منبسط، کود، سرگین، کثافت، غضب، کود تازه | ||
واژه | پهن | ||
معادل ابجد | 57 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | pahn | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: pahan] | ||
مختصات | (پِ هِ) (اِ.) | ||
آواشناسی | pahn | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی پهن | ||
پخش صوت |
پهن . [ پ ِ هَِ ] (اِ) فضله ٔ اسب و استر و خر. روث . سرگین اسب و خر و استر. سرگین سم داران . آزاله (در تداول مردم قزوین ).
- امثال :
پهن بارش نمیکنند ؛ آبرو و اعتبار و ارزش ندارد.
پهن پا میزند ؛ سخت بیکاره و ولگرد است . رجوع به پهن پا زدن شود.
- تخته پهن ؛ پهن خشک گسترده زیر حیوانات بارکش و سواری ده در طویله خوابیدن او را.
پخش، پهناور، عريض، فراخ، گسترده، گشاد، مسطح، وسيع
كمعرض
broad, wide, flat, flattened, large, platy, plain, patulous, muck
عريض، فسيح، بين، بذيء، متحرر، رئيسي، واضح، مطلق العنان، رحب الأفق، واسع
geniş
large
breit
ancho
largo
عریض، وسیع، زیاد، تخت، صاف، هموار، یک دست، بزرگ، درشت، فراوان، حجیم، شبیه بشقاب، ساده، واضح، عادی، باز، گشاده، گشوده، منبسط، کود، سرگین، کثافت، غضب، کود تازه