جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پیشوا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) هادی . قائد. لمة. قدوة. قدة. امام . (مهذب الاسماء). اسوة. (منتهی الارب ). مقتدی . (دهار). مقتفی ؛ پیشرو (صحاح الفرس ). سرآهنگ . سرهنگ . رهبر. سر. زعیم . (مهذب الاسماء) (دهار). بزرگ گروه . راهنمای جماعت . مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو. (انجمن آرای ناصری ) : حرمت نگه داری همی ، حری بجای آری همی واجب چنین بینی همی ، ای پیشوای پیش بین . فرخی . بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو که رهنمای وجودست و پیشوای عدم . مسعودسعد. ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست . مسعودسعد. گر همی حق بود چو تو باید شاعران را که پیشوا باشد. مسعودسعد. گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست . خاقانی . دست و زبانش چرا نداد بریدن محتسب شرع و پیشوای صفاهان . خاقانی . پیشوای علما جامه ٔ من نزپی بیشی و پیشی پوشد. خاقانی . پیش مهدی به پیشگاه هدی عدل را پیشوا فرستادی . خاقانی . برنامده سپیده ٔ صبح ازل هنوز کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا. خاقانی . دعای خالص من پس رو مراد تو باد که به زیاد توام نیست پیشوای دعا. خاقانی . هست طریق غریب اینکه من آورده ام اهل سخن را سزد گفته ٔ من پیشوا. خاقانی . بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا. خاقانی . پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا. مجیر بیلقانی . گفت کای پیشوای دیو و پری چون هنر خوب و چون خرد هنری . نظامی . خیالت پیشوای خواب وخوردم غبارت توتیای چشم دردم . نظامی . همه گر پس رو و گر پیشواییم در این حیرت برابر می نماییم . عطار. سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین ... نام شخصی بود صاحب ذکاء. (جهانگشای جوینی ). شنید این سخن پیشوای ادب بتندی برآشفت و گفت ای عجب . سعدی . امام رسل پیشوای سبیل امین خدا مهبط جبرئیل . سعدی . پیشوای دو جهان قافله سالار وجود کوست مقصود ز یاسین و مراد ازطه . هندوشاه نخجوانی . وابسته از عناصر و افلاک و انجمی و آنگه بعقل می همه را گشته پیشوا. سراج الدین قمری . صیر؛ پیشوای جهودان . (منتهی الارب ). اسقف ، سُقف ، سُقف ؛ پیشوای ترسایان . - پیشوا رفتن ؛ استقبال کردن ، پیشواز رفتن . پیشباز رفتن : بکوی عاشقی شرطست راه عقل نارفتن چو درد عشق پیش آید بصد جان پیشوا رفتن . خاقانی . شعار عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو غمش را پیروی کردن بلا را پیشوا رفتن . سلمان ساوجی (از آنندراج ). - پیشوای فرستادگان ؛ کنایه از حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی اﷲ علیه وسلم . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 123). || (اِ مرکب ) نوعی از جامه که زنان پوشند. (برهان ). مقابل بغل بند. (فرهنگ نظام ). پیشواز. امام، حاكم، راهبر، راهنما، رئيس، رهبر، زعيم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسلهجنبان، شيخ، عميد، قايد، قدوه، كامل، كلانتر، ليدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقيب leader, rector, imam, bellwether, fugleman, headman, pendragon, pontiff, primate زعيم، قائد، رئيس، المرشد، مرشد، مدير، عازف رئيسي، مقال رئيسي، العداء الأول، الفرس المقدم، الهادي Önder chef führer líder capo فرمانده، راس، رئيس دانشگاه، کشیش بخش، پیش اهنگ گله، گوسفند زنگولهدار، پیشرو، قائد، سرمشق، پیش اهنگ، سر عمله، فرمانده کل قوا، دیکتاتور، پاپ، کاهن بزرگ، کشیش بزرگ، راسته پستانداران نخستین پایه، کشیش ارشد
زعيم|قائد , رئيس , المرشد , مرشد , مدير , عازف رئيسي , مقال رئيسي , العداء الأول , الفرس المقدم , الهادي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "پیشوا" در زبان فارسی به معنای رهبر، پیشوای دینی یا اجتماعی و کسی است که در یک جامعه یا گروه رهبری و هدایت میکند. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته وجود دارد:
نقطهگذاری: اگر "پیشوا" در جملهای به کار میرود، باید توجه داشت که در پایان جمله یا بعد از آن، نقطهگذاری صحیح انجام شود. به عنوان مثال: "او پیشوای جامعه است."
سازگاری با دیگر کلمات: هنگام استفاده از "پیشوا"، باید دقت کرد که با کلمات دیگر در جمله همخوانی داشته باشد. به عنوان مثال: "پیشوای مذهبی" یا "پیشوای سیاسی" میتواند معانی خاصی را منتقل کند.
نوع فعل: بسته به اینکه "پیشوا" به چه کسی اشاره دارد، فعلهای مربوط به آن باید به درستی انتخاب شوند. مثلاً: "پیشوای ما همیشه ما را راهنمایی میکند."
جنس و شمار: این کلمه مؤنث یا مذکر نیست و به یک رهبر اشاره دارد که میتواند شامل هر دو جنس باشد. در صورت نیاز به مشخص کردن جنس، میتوان به جای "پیشوا"، از عباراتی مانند "پیشوای مرد" یا "پیشوای زن" استفاده کرد.
به کارگیری در متون رسمی یا ادبی: در متون ادبی یا رسمی، میتوان از کلمه "پیشوا" برای توصیف شخصیتهای مهم استفاده کرد. در این زمینه، گاهی ممکن است به صورت مجاز (افراد با نفوذ در فرهنگی یا اجتماعی) نیز به کار رود.
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "پیشوا" به شیوهای مؤثر و صحیح در نگارش فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "پیشوا" در جمله آورده شده است:
مردم به پیشوای خود ایمان دارند و او را در تصمیمگیریهای مهم دنبال میکنند.
پیشوای مذهبی آنها همواره در پی ایجاد فضای صلح و همبستگی در جامعه است.
در دوران باستان، پیشوایان سیاسی نقش مهمی در اداره حکومتها داشتند.
او به عنوان پیشوای گروه، همواره سعی میکند تا راهحلهای مؤثری برای مشکلات پیدا کند.
پیشوای دینی در خطبههای خود به ارشاد مردم و راهنمایی آنها میپردازد.
اگر به جملات بیشتری نیاز دارید یا به موضوع خاصی اشاره کردهاید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: فرمانده، راس، رئيس دانشگاه، کشیش بخش، پیش اهنگ گله، گوسفند زنگولهدار، پیشرو، قائد، سرمشق، پیش اهنگ، سر عمله، فرمانده کل قوا، دیکتاتور، پاپ، کاهن بزرگ، کشیش بزرگ، راسته پستانداران نخستین پایه، کشیش ارشد
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر