جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پیمانه . [ پ َ/ پ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هرچه بدان چیزی پیمایند. چیزی که غله و جز آن بدان کیل کنند. ظرفی که بدان چیزها پیمایند. (برهان ). منا. صاع . صواع . کیله . معیار. عدل .مکیل . مکیله . مقلد. (منتهی الارب ). صوع . مده . کیل . مکیال . قفیز. (دهار). صاحب انجمن آرا آرد: پیمانه بسبب تفاوت امکنه و ازمنه متفاوت است و تغییرپذیر ولیکن در عرب به این ترتیب مضبوط است : مکوک ، پیمانه ای است که آن سه کیلجه و کیلجه یک من و هفت ثمن من و من دورطل است و رطل دوازده اوقیه و اوقیه یک استار و دو ثلث استار و استار چهار مثقال و نیم و یک مثقال یک درهم و سه سبع درهم و درهم شش دانق و دانق دو قیراط ودو طسوج و طسوج دو حبه است و حبه سدس ثمن درهم که جزوی است از چهل و هشت جزو درهم - انتهی : آنچه بخروار ترا داده اند با تو نه پیمانه بجا نه قفیز. کسائی . گر ترا دسترس فزونستی زر بپیمانه می ببخشی و من . فرخی . کم بینک پیمانه و ترازو هر گز نشود پاک ز آب زمزم . ناصرخسرو. پیمانه ٔ این چرخ را همه نام معروف به امروز و دی و فردا. ناصرخسرو. خرد پیمانه ٔ انصاف اگر یک بار بردارد بپیمایدمر آن چیزی که دهقان زیر سردارد. ناصرخسرو. جز سخته و پیموده مخر چیز که نیکوست کردن ستد و داد به پیمانه و میزان . ناصرخسرو. و پیمانه راست داشتن ترازو. (مجمل التواریخ و القصص ). قلم بیگانه بود از دست گوهر بار او لیکن قدم پیمانه ٔ نطق جهان پیمای او آمد. خاقانی . پیمود نیارم بنفس خرمن اندوه با داغ تو پیمانه ز خرمن چه نویسد. خاقانی . گل پیمانه در دستش ز خجلت غنچه میگردد به عارض تا فتاد از تاب می گلهای خندانش . خاقانی . مانده ترازوی تو بی سنگ ودُر کیل تهی گشته و پیمانه پُر. نظامی . غریبی گرت ماست پیش آورد دو پیمانه آب است و یک کمچه دوغ . سعدی . بکوی گدایان درش خانه بود زرش همچو گندم بپیمانه بود. سعدی . سندری ؛ پیمانه ٔ بزرگ . سندره ؛ نوعی از پیمانه ٔ بزرگ . سدیس ؛ نوعی از پیمانه . قباع ؛ پیمانه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). قسطاس ؛ پیمانه ٔ بزرگ . (دهار). من ؛ پیمانه ای است . مکوک ؛ پیمانه ای که در آن یک و نیم صاع گنجد. کرّ؛ پیمانه ٔ خواربار که مر اهل عراق راست . جمم ؛ آنچه بر سر پیمانه باشد بعد پری . جمام ؛ پرکردن پیمانه را تا سر. پیمانه ٔ سر برآورده بعد پُری . مدی ؛ پیمانه ٔ شامیان و مصریان . جمجمه ؛ نوعی از پیمانه است . جم ّ؛ پر کردن پیمانه را تا سر. جراف ؛ نوعی از پیمانه . کیل غُذارم ؛ پیمانه ٔ تخمینی . غور پیمانه ای است مقدار دوازده سخ ، مراهل خوارزم را. غراف ؛ پیمانه ای است بزرگ . قسط پیمانه ای که نیمه ٔ صاع باشد. مختوم ؛ پیمانه ٔ صاع . خطر؛ پیمانه ٔ کلان برای غله . (منتهی الارب ). || جام . پیاله ٔ باده خوری . رطل . (دهار). مدة. (منتهی الارب ). قدح شرابخواری . (برهان ). ناطل . (زمخشری ) (منتهی الارب ). آوند شراب : گر جور کرد یار دگر بار سوی او میخواره وار از سر پیمانه ها شدم . ناصرخسرو. عاقل شیردلی باده مگیر حیض خرگوش به پیمانه مخور. خاقانی . گفت دو پیمانه کمتر ای عمو تا روی آزاده چون من کو به کو. عطار. بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم . سعدی . زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد. حافظ. مرا به دور لب دوست هست پیمانی که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه . حافظ. صاحب انجمن آرا گوید که از شعر ذیل اوحدی بر می آید که پیمانه بزرگتر از قدح باشد : عاشقان دردکش را دردی میخانه ده از قدح کاری نیاید بعد ازین پیمانه ده . اوحدی . دردق ؛ پیمانه ای است می را. سقایه ؛ دورق ؛ پیمانه ٔ شراب . فیهج ؛ پیمانه ٔ من . (منتهی الارب ). || مجازاً، خود شراب . (فرهنگ نظام ) : سخنوران ز سخن پیش تو فرومانند چنان کسی که به پیمانه خورده باشد بنگ . فرخی . آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت . || نزد صوفیه چیزی را گویند که در وی مشاهده ٔ انوار غیبی کنند و ادراک معانی یعنی دل عارف . (کشاف اصطلاحات الفنون ). 1- جام، ساغر، صراحي، صراحي، قدح
2- اندازه، كيل، كيله، معيار module,measure,gauge,modulus,bushel,yardstick,mete وحدة قياس، وحدة ذات قيمة، وحدة ölçüm mesure messen medida misurare
کلمه "پیمانه" در زبان فارسی به معنای اندازهگیری مایعات یا جامدات استفاده میشود و به طور کلی در متنی که به نگارش فارسی مینگرد، باید به برخی نکات توجه کرد:
نحوه نوشتن:
کلمه "پیمانه" به همین صورت و با املای صحیح نوشته میشود.
تلفظ:
تلفظ صحیح این کلمه به شکل "pey-mâ-ne" است و توجه به این نکته میتواند در بهبود گفتار نیز مؤثر باشد.
استفاده درست:
این کلمه معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود و میتواند به تنهایی یا در ترکیب با دیگر واژهها به کار رود (مثلاً: پیمانه شکر، پیمانه آب).
پیوستگی معنایی:
در جملات از "پیمانه" به منظور اشاره به اندازهگیری فردی یا میزان مشخصی از یک ماده استفاده میشود.
قواعد نگارشی:
اگر "پیمانه" در ابتدا یا پایان یک جمله باشد، باید به قواعد عمومی نگارش جملات (نقطهگذاری، ابتدایی و انتهایی جملات) توجه کرد.
استفاده مجازی:
"پیمانه" گاهی به صورت مجازی به کار میرود، مانند "پیمانه عشق" یا "پیمانه صبر" که به معنای اندازهگیری عواطف است.
با رعایت این نکات، میتوانید به بهبود نگارش و استفاده از کلمه "پیمانه" در جملات و متون خود بپردازید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "پیمانه" در جمله آورده شده است:
برای تهیهی این خورشت، به دو پیمانه برنج نیاز داریم.
لطفاً قبل از شروع به کار، تمامی پیمانهها را بررسی کن تا مطمئن شویم که درست اندازهگیری کردهایم.
در این دستور پخت، از یک پیمانه شکر و نیم پیمانه نمک استفاده میشود.
او برای اندازهگیری دقیق مواد اولیه، از پیمانههای مختلف استفاده کرد.
پیمانهاش را پر از آب کرد و مشغول آبیاری گلها شد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر