جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'āsān
easy  |

آسان

معنی: آسان . (ص ، ق ) خوار. سهل . هَین . یَسیر. اَهوَن . مُیسر. میسور. مقابل دشوار، سخت ، صعب ، دشخوار، مشکل . نض :
بدان آنگهی زال اندیشه کرد
وز اندیشه آسانترش گشت درد.
فردوسی .
ندیدم جهاندار بخشنده ای
بگاه و کیان بر درخشنده ای
همی این سخن بر دل آسان نبود
جز از خامشی هیچ درمان نبود
همی داشتم تا کی آید پدید
جوادی که جودش نخواهد کلید.
فردوسی .
کنون چاره این دام را چون کنم
که آسان سر از بند بیرون کنم ؟
فردوسی .
ور این رنج آسان کنم بر دلم
از اندیشه ٔ شاه دل بگسلم .
فردوسی .
گر ایدون که با من تو پیمان کنی
نپیچی و اندیشه آسان کنی .
فردوسی .
بزد نیزه و برگرفتش ز زین
بینداخت آسان بروی زمین .
فردوسی .
برآویخت با طوس چون پیل مست
کمندی ببازو، عمودی بدست
کمربندبگرفت او را [ طوس را ] ز زین
برآورد آسان و زد بر زمین .
فردوسی .
ز دانندگان گر بپوشیم راز
شود کار آسان بما بر دراز.
فردوسی .
همی باش و دل را مکن هیچ تنگ
که آسان شود مر ترا کار جنگ .
فردوسی .
کند [ خدا ] بر تو آسان همه کار سخت
ازوئی دل افروز و پیروزبخت .
فردوسی .
اگر سعد با تاج شاهان بدی
مرا رزم و بزم وی آسان بدی .
فردوسی .
همی پیلتن را بخواهی شکست
هماناکِت آسان نیاید بدست .
فردوسی .
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی
دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار.
منوچهری .
این چنین آسان فرزند نزاده ست کسی
که نه دردی بگرفتش متواتر نه تبی .
منوچهری .
گفت ترا دشوار باشددویدن از پس من برنشین تا ترا آسان تر باشد. (تاریخ سیستان ). هرگاه اصل به دست آید کار فرع آسان باشد. (تاریخ بیهقی ). چون آسان گرفته آید آسان گردد. (تاریخ بیهقی ).
غمی نیست کآن دل هراسان کند
که آن را نه خرسندی آسان کند.
اسدی .
بهو گفت با بسته دشمن به پیش
سخن گفتن آسان بود کم و بیش .
اسدی .
میان عالم علوی و سفلی
باستادن نه کاری هست آسان .
ناصرخسرو.
اگر سهلست و آسان بر تو بر من
کشیدن ْ بار و پالان نیست آسان .
ناصرخسرو.
خیزم بفضل و رحمت یزدان حق
دشوار دهر بر دلم آسان کنم .
ناصرخسرو.
گرچه صعبست عمل ، از قبل بوی بهشت
جمله آسان شود ای پور پدر بر تو صعاب .
ناصرخسرو.
نیست دشوار جهان بدتر از آسانش
چون همی بگذرد آسانش و دشوارش .
ناصرخسرو.
بترس سخت ز سختی چو کار آسان شد
که چرخ زود کند سخت کار آسان را.
ناصرخسرو.
و مر دهقانان و کشاورزان را بدین وقت [ درسرطان ] حق بیت المال دادن آسان بود. (نوروزنامه ). بدو [ بمرجع ] باید پیوست ... آنگاه ... انابت مفید نباشد نه راه بازگشتن مهیا... و نه طریق توبت آسان . (کلیله و دمنه ). کسب از جائی که همت بتوفیق آسمانی آراسته باشد آسان دست دهد. (کلیله و دمنه ). تا بر خوانندگان استفادت و اقتباس آسانتر باشد. (کلیله و دمنه ).
هر روز بمیر صد ره و زنده بباش
کآسان نبود ترا بیکبار بمرد.
عطار.
هر کرا در عقل نقصان اوفتاد
کار او فی الجمله آسان اوفتاد.
عطار.
به آسان برنمیگیرم دل از لعل لبت آری
مگس آسان بشهد افتد ولی دشوار برخیزد.
جمالی شیرازی .
|| بی تعب . بی رنج :
تو رنجی و آسان دگر کس خورد
سوی گور و تابوت تو ننگرد.
فردوسی .
یکی چیز گرد آرد از هر دری
کشد رنج و آسان خورد دیگری .
فردوسی .
- آسان داشتن ؛ استسهال . تهوین .
- آسان شدن ؛ تیسر. (دهار). هون . (ادیب نطنزی ) (زوزنی ). یُسر. تسهل . تساهل . استیسار.
- آسان فراگرفتن ، آسان گرفتن ؛ تجوز. تساهل . سهل انگاشتن . مساهله . مسامحه . سهل انگاری کردن . استیسار. ترخص . (دهار). بچیزی نداشتن . خوار شمردن . خرد پنداشتن . اهمیت ندادن :
کمان دار دل را، زبانت چو تیر
تو این داستان من آسان مگیر.
فردوسی .
ز بغداد راه خراسان گرفت
همه رنجها بر دل آسان گرفت .
فردوسی .
چنین کارها بر دل آسان مگیر
یکی رای زن با خردمند پیر.
فردوسی .
چنین گفت پس کای گرامی دبیر
تو کاری چنین بر دل آسان مگیر.
فردوسی .
چنین گفت پس شاه با اردشیر
که کار جهان بر دل آسان مگیر
بدان ای برادر که بیداد شاه
پی پادشاهی ندارد نگاه .
فردوسی .
اول چراغ بودی آهسته شمع گشتی
آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی .
سعدی .
- آسان فراگرفتن با کسی ؛ میاسره . (زوزنی ).
- آسان فراگرفتن با یکدیگر ؛ تسامح . (زوزنی ).
- آسان فراگرفتن چیزی را ؛ ترخص . (زوزنی ).
- آسان فراگرفتن در معامله ؛ اغماض . تغمیض .
- آسان کردن ؛ تسمیح . تسهیل . (دهار). تیسیر. (زوزنی ). تسریح . تهوین . (مجمل اللغة). تخفیض .
|| مُرفّه . خوش :
چو دانش تنش را نگهبان بود
همه زندگانیش آسان بود.
فردوسی .
همه شبهای دیگر آسان باش .
نظامی .
- امثال :
آسان گذران کار جهان گذران را .
آسان گردد بر آنچه همت بستی .
بر آسمان شدن آسان بود بپای براق .
ظهیر فاریابی .
بنظاره بر، جنگ آسان بود .
اسدی .
چون معانی جمع گردد شاعری آسان بود .
عنصری .
که آسان زید مرد آسان گذار .
نظامی .
مشکلی نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود .
؟
هرچه آسان یافتی آسان دهی .
مولوی .
- آئین و آسان ؛ آئین و سان :
که خرد و بزرگ و زن و مرد پاک
بگویند و از کس ندارند باک
همه بر سر کار و سامان خویش
بجویند آئین [ و ] آسان خویش .
شمسی (یوسف و زلیخا).
... ادامه
1088 | 0
مترادف: 1- ساده، سهل 2- ميسر 3- بيرنج، راحت
متضاد: بغرنج، دشوار، سخت، شاق، غامض، متعسر، مشكل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [پهلوی: āsān، مقابلِ دشوار]
مختصات: (ص . ق .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: 'AsAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 112
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
easy | potty , facile , straightforward , easygoing , light , degage , duck soup , light-handed
ترکی
kolay
فرانسوی
facile
آلمانی
einfach
اسپانیایی
fácil
ایتالیایی
facile
عربی
سهل | هين , مريح , سلس , رخي , طبعا , بهدوء
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "آسان" در زبان فارسی به معنی ساده، راحت و بدون پیچیدگی است. در استفاده از این کلمه و نوشتار مرتبط با آن، برخی از قواعد و نکات نگارشی و گرامری وجود دارد که می‌تواند به نگارش درست کمک کند:

  1. عملکرد وصفی: "آسان" یک صفت است و می‌تواند به تنهایی یا به عنوان صفت توصیفی همراه با یک اسم به کار برود. به عنوان مثال:

    • این کتاب آسان است.
    • سوالات آسان هستند.
  2. نحوه ساخت جملات: در جملاتی که از "آسان" استفاده می‌کنید، می‌توانید از عبارات مقایسه‌ای نیز استفاده کنید:

    • این سوال نسبت به سوال قبلی آسان‌تر است.
  3. همسانی با دیگر صفات: هنگام استفاده از "آسان" در جملات، دقت کنید که سایر صفات نیز از نظر جنس و عدد هماهنگ باشند:

    • این تمرین‌های آسان به شما کمک می‌کنند.
  4. استفاده در جملات فعل‌دار: در جملات فعلی، می‌توانید "آسان" را به عنوان مفعول یا صفت توصیفی اضافه کنید:

    • یادگیری این زبان برای من آسان بود.
  5. فعل حال استمراری: برای بیان استمرار یک وضعیت، می‌توانید ترکیب "آسان بودن" را به کار ببرید:

    • درس‌های این ترم به‌طور کلی آسان هستند.
  6. نحو و ساختار جملات: همیشه دقت کنید که ساختار جمله شما منطقی و ارتباط بین اجزای آن برقرار باشد:
    • او در حل این مسائل آسان توانایی بالایی دارد.

با رعایت این نکات، می‌توانید در نگارش و بیان خود از کلمه "آسان" به درستی استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند جمله با کلمه "آسان" آورده شده است:

  1. یادگیری زبان جدید برای بعضی‌ها آسان است.
  2. حل این معما بسیار آسان به نظر می‌رسد.
  3. او یک راه‌حل آسان برای مشکل ما یافت.
  4. استفاده از این نرم‌افزار بسیار آسان است.
  5. این دستور پخت خیلی آسان و سریع آماده می‌شود.

اگر نیاز به جملات بیشتری دارید، در خدمت هستم!


واژگان مرتبط: اسان، سبک، ملایم، بی زحمت، احمقانه، جزئي، ناچیز، باسانی قابل اجرا، سهل الحصول، سر راست، راست، مستقیم، درست، رک، بی پرده، بی قید، اسان گیر، روشن، سبک وزن، کم، خفیف، اندک، ازاد، بیمانع، مقتدر، سبک دست، ماهر، تردست

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری