جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: جذع . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن عمرو. غسانی است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نام مردی است . (اقرب الموارد). و اشاره به این مثل عرب است که خذ من جذع ما اعطاک ؛ یعنی بگیر از جذع آنچه داده است ترا. (شرح قاموس ). و فی المثل : خذمن جذع ما اعطاک . و این مثل در غنیمت شمردن عطای بخیل گویند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و اصل این مثل این است که غسان میداد بپادشاه سلیح هر سال دو دینار از هر مردی و بود پادشاه سلیح ، سبطةبن المنذر سلیحی ، پس آمد سبطه و میخواست از غسان دو دینار را پس [ جذع ] داخل شد بمنزل و خانه ٔ سبطة، پس بیرون آمد در حالی که گیرنده بود بخود شمشیر سبطة را پس زده بود به آن شمشیر سبطة را تا سترده شده بود و گفت که «خذ من جذع ما اعطاک ». یا اینکه اصل مثل آن است که داد جذع شمشیر خود را به رهن ببعضی از پادشاهان ، پس نگرفت آن پادشاه شمشیر را و گفت بکن در فلان از مادرت . پس زد به آن شمشیر پادشاه را و کشت پس گفت که «خذمن جذع ما اعطاک ». و زده میشود این مثل در غنیمت شمردن آنچه میبخشد زفت و بخیل . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). و مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: سلیح بن حلوان پادشاه عرب شام بود، چون دید که غسانیان در جوار اوجای گرفتند خراجی بر ایشان نهاد، و هر سالی سبیطبن ثعلبه را بفرستادی و خراج همی ستدی پس سبیط سالی بخراج خواستن آمد، و مهتر غسانیان را نام ثعلبه بود از وی مهلت خواست و تنگ دستی پیش آورد، سبیط گفت اگر خراج بدهید و الاّ زن و فرزند شما برده کنم . ثعلبه مردی حلیم بود گفتا اگر خواهی که وجه خراج زود حاصل شود سوی برادرم رو جذع بن عمرو، و او مردی شجاع بود سبیط برفت و او را همچنان تقاضا نمود، پس شمشیری بیرون آوردغلافش بزر اندر گرفته ، گفت [ این شمشیر ] بپای مزد توشاید، تا من خراج جمع کنم . گفت بلی ، جذع گفت بگیر، سبیط [ نیام ] شمشیر بگرفت و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت : «خذ من جذع ما اعطاک ». و این سخن مثل گشت در عرب . (مجمل التواریخ والقِصص ص 173). trunk صُندُوق gövde tronc stamm trompa tronco
کلمه "جذع" در زبان فارسی به معنای تنه یا ساقه درخت است و معمولاً در متون ادبی و غیرادبی مورد استفاده قرار میگیرد. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه پرداخته میشود:
استفاده درست:
"جذع" به عنوان اسم میتواند به طور مستقل یا به عنوان جزء یک ترکیب توصیفی به کار رود.
به عنوان مثال: "جذع درخت" یا "جذع نخل".
اعرابگذاری:
کلمه "جذع" به صورت "جذع" نوشته میشود و در برخی متون ممکن است برای توضیح معنای آن به اعرابگذاری نیاز باشد (جَذْع).
تطابق در جمع:
جمع "جذع" به صورت "جذوع" است. بنابراین در جملات جمع میتوان از این شکل استفاده کرد.
مثال: "جذوع درختان در فصل پاییز ریخته است."
نکات نگارشی:
باید توجه داشت که "جذع" در متنهای ادبی ممکن است با دیگر کلمات ترکیب شود و در این حالت باید از قواعد همنوایی و همنشینی استفاده کرد.
مثال: "جذع بلبل" یا "جذع سرخس".
جایگاه در جمله:
همانند دیگر اسمها، "جذع" میتواند به عنوان فاعل، مفعول یا تکمیلکننده در جمله قرار گیرد.
مثال: "جذع درختان باران را جذب میکند."
با رعایت این نکات، میتوان به شکل مناسبی از کلمه "جذع" در متنهای مختلف استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
جذع درختان در فصل پاییز به رنگهای زیبای طلایی و قرمز در میآید.
او با استفاده از چوب جذع درخت، یک میز دستساز زیبا درست کرد.
جذع بسیاری از درختان در جنگل به دلیل طوفانهای شدید آسیب دیده است.