جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: جور. [ ج َ ] (ع مص ) ستم کردن در حکم . || میل کردن از راستی در راه . || زنهار خواستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): جارَ؛ زنهار خواست . (منتهی الارب ). || (اِ) ستم . (برهان ) (مهذب الاسماء). مرادف جفا. (آنندراج ). و با لفظ کشیدن و بردن و کردن و رفتن مستعمل . (آنندراج ). - جورآباد : ای که جورآباد شمشیرت به اقطاع من است سایه ٔ دستی که ایامم به کام دشمن است . اثیر. - جور آزمودن : یکی گفت جورآزمودی و درد دگر گرد سودای باطل مگرد. سعدی . - جور آمدن ؛ ستم و تعدی آمدن : هر جور که از تو بر من آید ازگردش روزگار دارم . سعدی . - جور بردن ؛ ستم کشیدن : بگفت ای پسر تلخی مردنم به از جور روی ترش بردنم . سعدی . سخت است پس از جاه ، تحکم بردن خو کرده بناز جور مردم بردن . سعدی . - جورپذیر ؛ ستم پذیر. مظلوم : جورپذیران عنایت گذار عیب نویسان شکایت شمار. نظامی . - جورپیشه ؛ ظالم . ستمکار. (آنندراج ) : نکند جورپیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی . سعدی . - جور دیدن ؛ جور کشیدن : هر آن طفل کو جور آموزگار نه بیند، جفا بیند از روزگار. سعدی . - جورسازی : جهانسوزی بد است و جورسازی ترا به گر رعیت را نوازی . نظامی . - جور کردن ؛ ستم کردن . ظلم کردن : آسمان کیست که خواهد بکسی جور کند آنقدر بیهده گردد که سرش دور کند. صفی قلی . - جور کسی را کشیدن ؛ در تداول ، بجای او تحمل و تقبل امری صعب و ناگوار کردن است . - جورکش ؛ ستمکش . - جورکشیدن ؛ ستم کشیدن . تحمل ظلم و تعدی کردن : درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای نه جور اره کشیدی و نی جفای تبر. سعدی . از تو دل برنکنم تا دل وجانم باشد میکشم جور تو تا جهد و توانم باشد. سعدی . - امثال : جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت . حافظ. جور استاد به ز مهر پدر . سعدی . (بر سر لوح او نوشته بزر...). || تعب . رنج : اگر جور شکم نبودی هیچ مرغی در دام صیاد نیفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی . (گلستان ). || (اصطلاح عرفان ) جور بازداشتن سالک است از سیر در عروج . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || ستمکار و مایل از راستی و راه . (منتهی الارب ). جائر و ستمکار. (اقرب الموارد). 1- بيداد، جفا، ستم، ظلم
2- خط لب جام ناجور kind, sort, tyranny, oppression, brand, genre, ilk, class, genus, compatible, identical, accordant, concordant, identic, match نوع، طبيعة، ضرب، صنف، طيبة، كريم، باب، صفة أساسية، لطيف، حنون، ودي، شفوق، مؤدب، عطوف tür gentil art amable tipo نوع، گونه، جنس، قسم، طرز، طبقه، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت استبدادی، حکومت ستمگرانه، فشار، بیداد، تعدی، مارک، نشان، انگ، داغ، دسته، خانواده، کلاس، رده، گروه، سرده، سازگار، همساز، موافق، دمساز، یکسان، همان، مساوی، عینی، منطبق با، مطابق، خوش اهنگ، قبول کننده، هم اهنگ، هم نوا
کلمه "جور" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای متفاوتی داشته باشد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
معانی
جور (به معنای نوع یا شکل): مانند "این جور لباسها را دوست دارم."
جور (به معنای حرکت و سازگاری): مانند "هر دو باید جور هم باشند."
جور (به معنای کثیف): مانند "این اتاق خیلی جور است."
نکات نگارشی
فاصلهگذاری: در جملههای فارسی باید به فاصلهگذاری مناسب توجه کرد. برای مثال: "او جور جالبی از لباس را انتخاب کرده است."
تضاد و تشبیه: اگر "جور" در زمینهای به کار رود که نیاز به مقایسه یا تضاد دارد، باید با واژههای مناسب آن را همراه کرد. مانند: "این جور و آن جور دو نوع متفاوت هستند."
تلفظ: در نوشتههای غیررسمی، ممکن است به شکل "جر" یا "جور" تلفظ شود. اما در نوشتار رسمی باید از شکل صحیح "جور" استفاده کرد.
ترکیبات وصفی: هنگام استفاده از "جور" در ترکیبات وصفی، مانند "جور زیبا" یا "جور مدرن"، باید به نظم واژهها توجه کرد.
توجه به موارد معنایی: هنگام استفاده از کلمه "جور"، باید به بافت کلام و معنای مورد نظر توجه شود تا سوءتفهمی ایجاد نشود.
اگر سوال خاصی درباره استفاده یا جملهسازی با کلمه "جور" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در زیر چند مثال برای کلمه "جور" در جملات مختلف آورده شده است:
جور لباسهای او همیشه با هم هماهنگ است.
ممکن است روزهای خوبی و بدی در زندگی جور شوند.
این جور زندگی کردن برای او بسیار سخت بود.
از رنگهای مختلف جورابهایم نمیتوانم انتخاب کنم.
این جور از رفتار او برای من غیرقابل قبول است.
اگر مثالهای بیشتری میخواهید یا به نوع خاصی از جمله احتیاج دارید، لطفاً بفرمائید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: نوع، گونه، جنس، قسم، طرز، طبقه، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت استبدادی، حکومت ستمگرانه، فشار، بیداد، تعدی، مارک، نشان، انگ، داغ، دسته، خانواده، کلاس، رده، گروه، سرده، سازگار، همساز، موافق، دمساز، یکسان، همان، مساوی، عینی، منطبق با، مطابق، خوش اهنگ، قبول کننده، هم اهنگ، هم نوا
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر