جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

čire
dominant  |

چیره

معنی: چیره .[ رَ / رِ ] (ص ) چیر. مستولی . مسلط. (از برهان ). غالب . (غیاث اللغات ). پیروز. مظفر. فیروز. (از ناظم الاطباء). قاهر. این کلمه با افعال بودن و آمدن و شدن وکردن و غیره صرف شود. (یادداشت مؤلف ) :
دل من پرآزار از آن بدسگال
نبد دست من چیره بربدهمال .
بوشکور.
کجا اشک و خشم است و کین و نیاز
به پنجم که گردد بر او چیره آز
تو گر چیره باشی بر این پنج دیو
پدید آیدت راه کیهان خدیو.
فردوسی .
ز مهمان چنان شاد گشتم که شاه
به جنگ اندرون چیره بیند سپاه .
فردوسی .
اگر لشکر ما پذیره شوند
سواران بدخواه چیره شوند.
فردوسی .
شاعر که مدح گوی چنین مهتری بود
بر طبع چیره باشد و بر شعر کامگار.
فرخی .
ز دشمنان زبردست چیره خانه ٔ خویش
نگاهداشت نیارد به حیله و نیرنگ .
فرخی .
آخر چیره نبود جز که خداوند حق
آخر بیگانه را دست نبد بر عجم .
منوچهری .
چو بر دل چیره گردد مهر جانان
به از دوری نباشد هیچ درمان .
(ویس و رامین ).
آن کس که آرزوی وی بتمامی چیره تواند شد چنان که همه سوی آرزو گراید و چشم خردش نابینا ماند. (تاریخ بیهقی ). چون به خادم رسیدم به حالی بودم عرق بر من نشسته و دم بر من چیره شده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 173). می ترسیم که اینجا خللی بزرگ افتد چون لشکر در گفتگو آمد مخالفان چیره شوند نباید که کار به جای بد رسد. (تاریخ بیهقی ص 589).
توان گفت بد با زبان دلیر
زبان چیره گردد چو شد دست چیر.
اسدی .
چو چیره شوی خون دشمن مریز
مکن خیره با زیردستان ستیز.
اسدی .
رسانید مژده به شاه دلیر
که بر اژدها چیر شد نره شیر.
اسدی .
دست و قولت دست و قول دیو باشد زین قیاس
ور نباشی تونباشد دیو چیره سوی ما.
ناصرخسرو.
قومی که تا نیافت از ایشان خرد نصیب
هرگز نشد سپاه هدی چیره بر ضلال .
ناصرخسرو.
بسا کسا که همی گفت شیر چیره منم
کنون ز بیم تو بیچاره تر ز روباهست .
معزی .
سپاه زنگ (تاریکی شب ) به غیبت او(شاه ستارگان ، خورشید) بر لشکر روم (روز) چیره گشت (کلیله و دمنه ). در خدمت او طایفه ٔ نابکار و همه در خیانت و درازدستی چیره و دلیر. (کلیله و دمنه ).
نزدیک بود چشم زخمی رسد و کفار چیره شوند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
دشمن از آن گل که فسون خوان بداد
ترس بر او چیره شد و جان بداد.
نظامی .
چنان کآدمیزاد را زآن نوا
به رقص و طرب چیره گشتی هوا.
نظامی .
یا منم دیوانه و خیره شده
دیو بر من غالب و چیره شده .
مولوی .
کاشتران قربان همی کردند تا
چیره گردد تیغشان بر مصطفی .
مولوی .
- چیره تر ؛ مسلطتر. غالب تر :
گناه چیره تر از عفو میر زشت بود
که عفو میر فزون از گناه بسیارست .
بوشکور.
به گیتی زآب و آتش چیره تر نیست
دو جانند و دو سلطان توانگر.
دقیقی .
نباید زبان از هنر چیره تر
دروغ از هنر نشمرد دادگر.
فردوسی .
خصمان چیره تر شدند. (تاریخ بیهقی 634).
|| دلاور. (از برهان ). شجاع . (غیاث اللغات ). قوی . توانا. دلیر. قادر. || پیش دستی . || زیرک . هوشیار. || گستاخ . بی ادب . درشت خوی . || حصه . بهره . نصیب . || مهیا. آراسته . ساخته . پسنده . آماده . سیجیده . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). احتمال میرود که معنی اخیر از تحریف کلمه ٔ «چیده » به صورت «چیره » حاصل شده باشد. || (اِ) انجام . آخر. (ناظم الاطباء).
... ادامه
1012 | 0
مترادف: پيروز، غالب، چير، فاتح، فايق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولي، مسلط، منتصر
متضاد: مقهور
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) ‹چیر›
مختصات: (رِ) (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: Cire
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 218
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
dominant | victorious , bold
ترکی
usta
فرانسوی
maître
آلمانی
meister
اسپانیایی
maestro
ایتالیایی
maestro
عربی
يتقن
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "چیره" در زبان فارسی به معنای غالب، مسلط یا برنده است و در متون مختلف می‌تواند به کار رود. در استفاده از این کلمه، رعایت نکات نگارشی و قواعد فارسی اهمیت دارد. در ادامه به برخی از نکات و موارد کاربردی اشاره می‌کنم:

  1. جایگاه کلمه: "چیره" معمولاً به عنوان صفت در کنار اسم‌ها به کار می‌رود. مثلاً: "درخت چیره"، "مرد چیره".

  2. مفرد و جمع: در فارسی، صفت‌ها معمولاً تنوعی از نظر جمع و مفرد دارند. "چیره" در حالت مفرد است و جمع آن "چیرگان" می‌تواند باشد. با این حال، در موارد خاص ممکن است صفت به صورت ساده و بدون تغییر برای جمع نیز به کار رود.

  3. نکات نحوی: وقتی "چیره" به عنوان صفت به کار می‌رود، در جمله به ویژگی یا خصوصیت شخص یا شیء اشاره می‌کند. اطمینان حاصل کنید که این صفت با اسم از نظر جنس و عدد تطابق داشته باشد.

  4. استعاره: "چیره" می‌تواند به شکل استعاره‌ای نیز در متون ادبی به کار رود. مثلاً در ادبیات می‌توان به عنوان نماد قدرت یا تسلط کسی بر شرایط یا وقایع استفاده کرد.

  5. مفاهیم مرتبط: در صورت نیاز می‌توانید از کلمات هم‌معنا و مرتبط نیز استفاده کنید، مانند "غالب"، "مسلط" و "برتر".

با رعایت این نکات و قواعد، می‌توانید از کلمه "چیره" به درستی و به‌موقع در نوشتار خود بهره‌برداری کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "چیره" در جملات آورده شده است:

  1. در مسابقه‌ی شطرنج، بازیکن جوان توانست بر حریف خود چیره شود و مقام نخست را کسب کند.
  2. باران‌های سیل‌آسا باعث شد که آب بر روستا چیره شود و خسارات زیادی به بار آورد.
  3. استاد با دانش و تجربه‌ی خود بر مسائل پیچیده چیره است و به راحتی می‌تواند راه‌حل‌هایی ارائه دهد.
  4. حضور فرهنگ‌های مختلف در این شهر باعث شده که هیچ فرهنگ خاصی به شدت چیره نباشد و تنوع فرهنگی حفظ شود.
  5. با تمرین و تلاش مستمر، او بر ترس‌های خود چیره شد و توانست در مصاحبه‌ی شغلی موفق باشد.

اگر نیاز به جملات بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری