جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

master  |

چیره دست

معنی: چیره دست . [ رَ / رِ دَ ] (ص مرکب ) چیردست . ماهر. زبردست . توانا. قادر. حاذق :
بیامد یکی موبد چیره دست
مر آن ماهرخ را به می کرد مست .
فردوسی .
نقاش چیره دست است آن ناخدای ترس
عنقاندیده صورت عنقا کند همی .
؟ (از کلیله ).
این کارهای من که گره در گره شده ست
بگشادمی یکایک اگر چیره دستمی .
خاقانی .
به فرمان او زرگر چیره دست
طلی های زر بر سر نقره بست .
نظامی .
نداند چو رومی کسی نقش بست
گه صِقل چینی بود چیره دست .
نظامی .
پریرخ ز درمان آن چیره دست
از آن تاب و آن تب به یکباره رست .
نظامی .
|| غالب . مسلط. (از غیاث اللغات ). سرفائق :
بدیشان بود گستهم چیره دست
به خنجر ببرد سر هر دو پست .
فردوسی .
خسرو پیروزبختی شهریار چیره دست
فتح و نصرت بر یمین و بخت و دولت بر یسار.
فرخی .
ازایرانیان کس نشد چیره دست
که بر ما ز پیلان ما بد شکست .
اسدی (گرشاسب نامه ).
از آن پس نریمان چو شد چیره دست
پس از رزم در بزم شادی نشست .
اسدی (گرشاسب نامه ).
سکندر شود بر جهان چیره دست
به دارای دارا درآرد شکست .
نظامی .
فرومایگان را کند چیره دست .
نظامی .
- بر کسی یا چیزی چیره دست شدن ؛ بر کسی یا چیزی غالب آمدن . مسلط شدن . دست یافتن :
کسی کو به تنها سپاهی شکست
بدین چاره شد بر عدو چیره دست .
نظامی .
- به کسی یا چیزی چیره دست گشتن ؛ بر او تسلط یافتن . غلبه یافتن .دست یافتن .
|| قوی . نیرومند :
نباید که دشمن شود چیره دست
رها یابد از بند آن پیل مست .
عطایی (برزونامه ).
|| دلیر. دلاور. (ناظم الاطباء) :
همی داردش (فرزند را) تا شود چیره دست
بیاموزدش خوردن و برنشست .
دقیقی .
چنین گفت رستم گو نیکبخت
که جانم فدای شه و تاج و تخت
بگفت این و بر رخش رخشان نشست
برِ خسرو آمد یل چیره دست .
فردوسی .
به عموریه بود شه را نشست
چو بشنید کآمد یکی چیره دست .
فردوسی .
دگر ره سپهبد یل چیره دست
بپرسید کای پیر یزدان پرست .
اسدی (گرشاسب نامه ).
کجا توانم جستن که تیزپایانند
چه چاره دانم کردن که چیره دستانند.
مسعودسعد.
که این نامه ز اسکندر چیره دست
به خاقان که بادا سکندرپرست .
نظامی .
گر این چاره سازی به دست آوریم
برآن چیره دستان شکست آوریم .
نظامی .
|| هنرمند. پیشه ور. || تیزدست . چالاک دست . جلدکار. (ناظم الاطباء). || کنایه از سرکش است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بدخواه . بداندیش . (ناظم الاطباء).
... ادامه
1583 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب:
مختصات: ( ~. دَ) (ص مر.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 682
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
master | adroit , dexterous , dextrous
عربی
رئيسي | ماجستير , سيد , السيد , ربان , خبير , فنان , مدرس , رب العمل , ولي الأمر , رئيس مؤسسة , حاكم , خط رئيسي , منتصر , المتغلب , تخصص , تغلب , سيطر , كبح , روض , برع في , يتقن
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

در زبان فارسی، کلمه "چیره‌دست" به معنای ماهر و توانمند در انجام کارها به‌کار می‌رود. این کلمه از دو جزء "چیره" (به معنای صاحب تسلط و مهارت) و "دست" (که در اینجا به معنای کار و عمل است) تشکیل شده است. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، به موارد زیر توجه کنید:

  1. فاصله‌گذاری: "چیره‌دست" به صورت یک کلمه نوشته می‌شود و نیازی به فاصله بین اجزاء آن نیست. همچنین لازم است که بین بخش‌های آن یک "تیره" (-) گذاشته شود.

  2. نوع کلمات: این کلمه غالباً به عنوان صفت به کار می‌رود و معمولاً به افرادی اطلاق می‌شود که در زمینه‌ای خاص مهارت دارند.

  3. جنس و عدد: این کلمه به صورت موصف از نظر جنس و عدد تغییر نمی‌کند. به عبارت دیگر، می‌توان از آن برای توصیف افراد در هر دو جنس و همچنین در قالب مفرد و جمع استفاده کرد، مثل: "او چیره‌دست است" و "آن‌ها چیره‌دست‌اند".

  4. استفاده در جملات: می‌توان این کلمه را به راحتی در جملات مختلف به‌کار برد. به عنوان مثال:

    • "این هنرمند چیره‌دست است."
    • "او در آشپزی چیره‌دست می‌باشد."
  5. تعابیر و معانی: در متون ادبی و غیرادبی، "چیره‌دست" می‌تواند به عنوان توصیف خلاقیت، توانایی یا فنی خاص به‌کار رود.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه "چیره‌دست" به‌درستی و به طور مؤثر استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او در نقاشی چیره دست است و همیشه آثارش تحسین‌برانگیز بوده‌اند.
  2. معلم ورزش، با روش‌های آموزشی‌اش، به دانش‌آموزان کمک می‌کند تا در حرکات ورزشی چیره دست شوند.
  3. در مسابقه شطرنج، بازیکن چیره دست توانست حریف خود را با استراتژی‌های هوشمندانه‌اش شکست دهد.

واژگان مرتبط: برجسته، زرنگ، زبر دست، زیرک، ماهر، چابک، سریع، چالاک، استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری