جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: حسم . [ ح َ ] (ع مص ) بریدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ). قطع. || گسستن . بگسلیدن . - حسم عرق ؛ بریدن رگ به آهن داغ تا خون بند شود. (منتهی الارب ). - حسم کسی از چیزی ؛ بازداشتن از آن . - حسم ماده ٔ خلاف ؛ فصل مابه الاختلاف : این آیت فرستاد برای حسم ماده ٔ تعجب ایشان .(تفسیر ابوالفتوح رازی ). چون ناصرالدین از ایشان خبر یافت ، امیر سیف الدوله نیشابور نگذاشت و بکفایت کارو حسم ماده ٔ ایشان متکفل شد و بر پی ایشان برفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). - حسم مرض ؛ بریدن بیماری را بدوا. بیخ برکردن . || پیوسته داغ کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). داغ کردن . (ترجمان عادل ). || بریدن و بازایستادن خون و جز آن . بند آمدن . sense,feeling,sensation,presentiment,energy حسم hasm hasm hasm hasm hasm
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر