جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خ . (حرف ) حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جُمَّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نماینده ٔ عدد نه و در حساب ترتیبی عربی نماینده ٔ هفت است . و آن از حروف روادف و از حروف خاکی است . (برهان قاطع در کلمه ٔ هفت حرف خاکی ). و از حروف مائیه است . و یکی از شش حرف حلق است و هم از حروف مکسور و از حروف مستعلیه و استعلاست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف استعلاء). و از حروف مصمته است و در کتب حدیث رمز است بخاری صاحب صحیح را. و رمز است از مؤخر مقابل «م » که رمز است از مقدم و علامت مریخ است در علم نجوم و احکام و رمز است نسخه را و تصغیر آن در عربی «خییه » [ خ ُ ی َ ی ْ ی َ ] است . ابدالها: حرف «خ » در فارسی دری و لهجه های آن ، گاه : > به «ج » بدل شود: اسپاناخ = اسپاناج > به «ز» بدل شود: میختن = میزیدن همچنین در صرف برخی افعال نیز به «ز» بدل شود، مانند: بیاموز از آموختن . بیامیز از آمیختن . بیاویز از آویختن . بیفراز از افراختن . بیفروز از افروختن . بینداز از انداختن . بباز از باختن . ببیز از بیختن . بپز از پختن . بپرداز از پرداختن . بتاز از تاختن . بدوز از دوختن . بریز ازریختن . بساز از ساختن . بسپوز از سپوختن . بسوز از سوختن . بگداز از گداختن . بگریز از گریختن بنواز از نواختن . و غیره ... > به «س » بدل شود: نشاختن = نشاستن > بدل ِ «ش » آید: افراختن = افراشتن فراخه = فراشه . فراخیدن = فراشیدن > بدل از «غ » آید: شخار = شغار (در تداول گناباد خراسان ). آمیختن =آمیغیدن (آمیغ، آمیغه ، آمیغی ). اطخم = ادغم لخشیدن = لغزیدن تیخ = تیغ ستیخ = ستیغ ریخ = ریغ ریخو = ریغو خاک = غاک چرخ = چرغ الفختن = الفغدن > به «ف » بدل شود: فرخور = فرفور ناخ = ناف درخشان = درفشان > به «ک » بدل شود: نارخوک = نارکوک خم = کم خرنا = کرنا خمان = کمان خمند = کمند > = به «ن » بدل شود: نشاختن = نشاندن > به «و» بدل شود: دشخوار = دشوار نشخوار = نشوار خوش = وش لخت = لوت > بدل ِ «هَ » آید: خسته = هسته (خسته ٔ خرما = هسته ٔ خرما). خجیر = هجیر خستو = هستو خاک = هاک خلالوش = هلالوش خیری = هیری بخماخ = بمباه حرف «خ » در عربی ، گاه : > به «ح » بدل شود: بخثره = بحثره طماخر = طماحر طمخریر = طمحریر نفخ = نفح طلخیف = طلحیف لتخان = لتحان > بدل از «غ » آید: خنه = غنه حرف «خ » در تعریب ، گاه : > بدل به «ق » شود: زنخ = زقن > به «ح » بدل شود: خُنب = حُب ّ خشم = حشم > به «ک » بدل شود: خسرو = کسری st شارع kh kh kh kh kh
حرف "خ" یکی از حروف الفبای فارسی است و در نوشتار و گفتار زبان فارسی کاربردهای متعددی دارد. در زیر به برخی از نکات قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این حرف اشاره میکنیم:
مدت و شکل نوشتاری:
حرف "خ" به شکل "خ" در ابتدای کلمه، "خ" در میانه کلمه و "خ" در پایان کلمه نوشته میشود و در هر حالت باید به شکل صحیح و درست نوشته شود.
تلفظ:
حرف "خ" صدایی خشن دارد و در زبان فارسی معمولاً در کلمات خارجی که به فارسی وارد شدهاند نیز همین شکل تلفظ میشود.
کاربرد در کلمات:
"خ" میتواند در آغاز، میانه یا پایان کلمات قرار گیرد. به عنوان مثال:
آغاز: خدا
میانه: درخت
پایان: رخ
کلمات همقافیه و همریشه:
تنها در کلمات مربوط به خود، "خ" ممکن است با حروف دیگر همقافیه یا همریشه باشد.
نکات نگارشی:
در نوشتار رسمی و ادبی، باید توجه کرد که فاصلهگذاریها و ترکیب کلمات به درستی رعایت شود. بهطور مثال، در نگارش جملات، فاصلهی صحیح بین کلمات و نشانههای نگارشی باید رعایت شود.
خطای نوشتاری:
توجه به اشتباهات رایج در نوشتن کلمات که دارای حرف "خ" هستند، ضروری است. به عنوان مثال، اشتباه در نوشتن "خود" به جای "کود" یا "خرم" به جای "کرم".
استفاده از "خ" در زبانشناسی:
در زبانشناسی بازیابی معانی و استفاده صحیح از کلمه "خ" برای ایجاد کلمات جدید یا عبارات زیبا بسیار مهم است.
این نکات مقدماتی در مورد حرف "خ" در زبان فارسی هستند و توجه به آنها کمک میکند تا نوشتار و گفتار بهتری داشته باشیم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خ" در جملات مختلف آوردهام:
خودت را آماده کن.
خوابم نمیبرد.
خوشحالم که تو را میبینم.
خودرو از جاده منحرف شد.
خیابان شلوغ بود.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظر دارید، لطفاً بفرمایید!