جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'āš[e]nā
familiar  |

آشنا

معنی: آشنا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ) آشنای . معروف . مأنوس . مألوف . گستاخ . نزدیک . اُلفت گرفته . مستأنس بتعارف . پیوسته . بسته . شناسا. شناسنده . مقابل بیگانه ، ناآشنا، غریب :
تا دل من در هوای نیکوان شد آشنا
در سرشک دیده گردانم چو مرد آشنا.
رودکی .
غریبی گرچه باشد پادشائی
بگریدچون ببیند آشنائی .
(ویس و رامین ).
بخدمت همی آمدم سوی تو
مگر با سعادت شوم آشنا.
لامعی .
بر سخن حجت مگزین سخن
زآنکه خرد با سخنش آشناست .
ناصرخسرو.
با علم اگر آشنا شوی تو
با زهد بیابی آشنائی .
ناصرخسرو.
گرافلاک جمله لطیفند پس
بگو گر خرد با دلت آشناست ...
ناصرخسرو.
دانی که چون شدم چو ز دیوان گریختم
ناگاه با فریشتگان آشنا شدم .
ناصرخسرو.
انده چرا برم چو تحمل ببایدم
روی از که بایدم که کسی نیست آشنا؟
مسعودسعد.
سایه با ذات آشنا باشد
سایه از ذات کی جداباشد؟
سنائی .
و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند... و سخاوت را با خود آشنا گرداند. (کلیله و دمنه ).
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
در بحر لهو باد و طرب آشنای تو.
سوزنی .
با علم آشنا شو و از آب بر سر آی
کز آب بر سر آمدن از علم آشناست .
کمال اسماعیل .
چو تو با علم آشنا گشتی
بگذری زآب نیز بی کشتی .
اوحدی .
بدریای جودت کند آشنا
چه بیگانه مردم چه شهرآشنا.
ابراهیم فاروقی .
- امثال :
آواز او مرا آشنا می آید ؛ چنان مینماید که صاحب آن را می شناسم .
فعل آن آشنا آمدن و آشنا شدن و آشنا کردن و آشنا گردانیدن است .
|| خویش . قریب :
با نبی بود آشنا بیگانه چون شد بولهب
وز حبش بیگانه آمد آشنا چون شد بلال ؟
معزی .
|| دوست . یار:
چون آشنات باشد ابلیس مکرپیشه
با زرق و مکر یابی ناچار آشنائی .
ناصرخسرو.
بنشست و نرم نرم همی گفت زارزار
با آشنا چنین نکند هیچ آشنا.
معزی .
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد.
حافظ.
خلقم اگر آشنای خود میخواهند
الحق سپر بلای خود میخواهند.
فدائی لاهیجی .
ترک و حدیث دوستی قصه ٔ آب و آتش است
گرگ بگله آشنا می شود این نمیشود.
؟
|| آنکه او ترا شناسد و تو او را شناسی و هنوز دوستی و انسی در میان شما نیست . دوست نو. یار نو. || معرّف . معدّل . مزکّی :
اگر پیش تو بگذارم گوایان
بیارم با گوایان آشنایان
دو چشم سیل بارم آشنایش
دو مرد آشنا بادو گوایش
بزر اندوده بینی دو گوایم
بخون آلوده بینی آشنایم .
(ویس و رامین ).
|| عارف به کاری .
- آب آشنا؛ عارف بکار آب بازی :
کسی کاندر آب است و آب آشناست
از او گرچه آتش بترسد رواست .
ابوشکور.
|| موافق . سازگار. سازوار. ملایم :
هر دو در تابخانه ای رفتیم
که نبود آشنا هوای رواق .
انوری .
- آشنا شدن با کسی ؛ بار اول او را دیدن و با او گفتگوکردن و بیکدیگر خود را شناسانیدن .
- آشنا شدن بعلمی یا صنعتی ؛ اندکی فراگرفتن آن . آموختن آن نه بکمال .
- آشنا کردن ؛ معرفی کردن کسی را بدیگری .
- || نزدیک کردن نه بدان حد که بُرَد (کارد، شمشیر و امثال آن ): خنجر را بگلوی او آشنا کرد. شمشیر را به گردن اوآشنا کرد.
- امثال :
آشنا داند زبان آشنا .
با کسی آشنا نمی گردم
چون شدم آشنا، نمی گردم .
؟
عیسات دوست به که حواریت آشنا .
که ناید هرگز از گرگ آشنائی .
ناصرخسرو.
... ادامه
2929 | 0
مترادف: 1- انيس، خودي، خويش، دوست، شناخت، مالوف، مانوس، مونس، يار 2- شناسا، شناسنده، عارف 3- اخت، خودماني 4- آگاه، بلد، مسبوق، وارد
متضاد: 1- بيگانه 2- بيگانه، جاهل 3- بيگانه، غير
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [پهلوی: āšnāk، مقابلِ بیگانه، جمع: آشنایان]
مختصات: (شْ یا ش ِ) [ په . ] (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: 'ASnA
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 352
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
familiar
ترکی
aşina
فرانسوی
familier
آلمانی
vertraut
اسپانیایی
familiar
ایتالیایی
familiare
عربی
مألوف
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "آشنا" در زبان فارسی به معنای کسی یا چیزی است که فرد با آن آشنایی دارد. قواعد زبانی و نگارشی مرتبط با این کلمه عبارتند از:

  1. نحوهٔ استفاده:

    • "آشنا" به عنوان اسم و صفت به کار می‌رود. به عنوان مثال، "او یک فرد آشنا است." یا "من با این موضوع آشنا هستم."
  2. تطابق:

    • در زمان استفاده از "آشنا" به عنوان صفت، باید با اسم مورد نظر تطابق داشته باشد. مثلاً: "دوست آشنا" (مفرد مذكر) و "دوست آشنایم" (مفرد مؤنث).
  3. قید:

    • "آشنا" می‌تواند با قیدهایی مانند "خیلی"، "بسیار" و غیره ترکیب شود. به عنوان مثال: "خیلی آشناست" یا "بسیار آشنا به مسائل علمی".
  4. صرف زبانی:

    • در فارسی، می‌توان از "آشنا" به عنوان یک صفت برای توصیف ویژگی‌های افراد یا چیزها استفاده کرد، بدون نیاز به تغییر شکل: "او آشنا با فرهنگ ایرانی است."
  5. جنسیت:

    • "آشنا" در فارسی غیرجنسیت است و می‌تواند به افراد مذكر یا مؤنث اشاره کند، به این معنی که برای هر دو جنس قابل استفاده است.
  6. جملات تفضیلی:

    • می‌توان از "آشنا" در جملات تفضیلی استفاده کرد. به عنوان مثال: "او آشنا‌تر از من است."
  7. نگارش رسمی و غیررسمی:
    • در نوشته‌های رسمی و اداری بهتر است از کلمه "آشنا" به صورت دقیق و صحیح استفاده کنید، مثلاً در یک نامه: "با عرض احترام، به اطلاع شما می‌رسانم که با موضوع موردنظر آشنا هستم."

با رعایت این نکات و قواعد، می‌توان به درستی از کلمه "آشنا" در زبان فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "آشنا" در جملات آورده شده است:

  1. من با او از دوران کودکی آشنا هستم.
  2. این موسیقی برایم بسیار آشنا به نظر می‌رسد.
  3. در این شهر، مردم بسیار مهربان و آشنا هستند.
  4. کتابی که می‌خوانم، داستانی آشنا و جذاب دارد.
  5. او را در یک مراسم دوستانه آشنا شدم.

اگر به جملات بیشتری نیاز دارید، بفرمایید!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری