جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xāl
mole  |

خال

معنی: خال . (ع اِ) برادر مادر. (از برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه جرجانی ص 45) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). به هندی مامون گویند. (غیاث اللغات ). کاکویه . دائی . آبو. آبی . ج ، اَخوال ، اَخوَلة، خُولَة، خُول ، خالان :
بد او پور شاه سمنگان زمین
همان خال سهراب باآفرین
که خوانی تو آن مرد را خال خویش
بدو تازه دانی مه و سال خویش .
فردوسی .
چه گوئی ز گستهم یل خال شاه
توانگر سپهبد سری با سپاه .
فردوسی .
چو بشنید هرمز که خسرو برفت
هم اندر زمان کس فرستاد تفت
که گستهم و بندوی را کرده بند
بزندان کشیدند ناسودمند
که این هردو خالان خسرو بدند
بمردانگی در جهان نو بدند.
فردوسی .
همتش آب و معالی ام و بیداری ولد
حکمتش عم و جلالت خال وهشیاری ختن .
منوچهری .
این امام بوصادق تبانی رحمةاﷲ علیه که امروز به غزنی است و خال وی بود بوصالح که حال او باز نمودم ... (تاریخ بیهقی ).
همواره پشت و یار من پوینده بر هنجار من
خاراشکن رهوار من شبدیزخال و رخش عم .
لامعی .
مال و ملک از زهد و از طاعت گزین
علم عم باید ترا پرهیز خال .
ناصرخسرو.
فضل و ادب مرد مهین نسبت اویست
شاید که نپرسی ز پدر و ز عم و خالش .
ناصرخسرو.
دیدی که نه عم بودی و نه خال کسی را
او کرد ترا عم و همو کرد ترا خال .
ناصرخسرو.
از خال و عم بناحق بستانی
وانگه به عمرو و خالد بسپاری .
ناصرخسرو.
اپرویز این عزم درست گردانید و او را دو خال بودند. یکی بندویه نام بود و دیگر بسطام نام . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ).
آن که مرد دها و تلبیس است
او نه خال و نه عم که ابلیس است .
سنائی .
آنکه عم تواند و خال تواند
همه در قصد جان و مال تواند.
سنائی .
منصوربن عباس از عبداﷲبن الفضل هاشمی از خال خود سلیمان نوفلی از... (تاریخ قم ص 206). مجدالدوله خال خویش را رستم بن مرزبان با سه هزار مرد بمدد او فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 229).
کز نقدکنان حال مجنون
پیری سره بود خال مجنون .
نظامی .
|| مرد بی زن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || جنسی از برد یمانی که بیشتر عربان جامه کنند. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمی برد که زمینه ٔ سرخ دارد با خطوطی سیاه . || کوهچه ٔ متفرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || لازم گیرنده ٔ چیزی . || لگام اسب . || مرد ضعیف دل و ضعیف جسم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شتر سیاه بزرگ را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شتر ضخیم . || اسب ضخیم و فربه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جای بی انیس . || ظن و توهم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مرد فارغ از علاقه و حب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ابری که خلاف نکند باریدن را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خلافت و سزاواری باران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یقال : ما احسن خالها؛ ای خلافتها للمطر. (منتهی الارب ). || ابر بی باران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ابری که در آن باریدن گمان رود. (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ). || برق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سهم و تیر. (ناظم الاطباء). || ایلچی و رسول . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ابرام و لجاجت . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || مرد نیک تیمارکننده ٔ مال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یقال : هو خال مال ؛ نیک متعهد و تیماردارنده ٔ مال است . (منتهی الارب ). || مالک : انا خال هذا الفرس ؛ یعنی مالک این اسبم . (منتهی الارب ). || جامه ٔ نرم با نعومت . || جامه ای که بدان مرده را پوشند. || جوانمرد و سخی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کبر و بزرگ منشی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) . || چشمه . (ناظم الاطباء). || جفت و زوج . (ناظم الاطباء). || فحل سیاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مرغ حلال گوشتی شبیه به کلاغ . (ناظم الاطباء). || عَلَم . (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || علم لشکر که بدست والی باشد. (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). || اثر خیر. (شرفنامه ٔ منیری ). نشان خیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد پاک از تهمت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مردنیک خیال کننده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || یکنوع گیاه شکوفه دار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (ص ) سیاه . (ناظم الاطباء).
... ادامه
564 | 0
مترادف: 1- نقطهسياه، نقطه 2- لكه 3- نقش (ورقبازي) 4- خالو، دائي، دايي
متضاد: 1- عم، عمو 2- خاله
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی]
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: xAl
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 631
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
mole | spot , freckle , blotch , dot , beauty spot , mote , speckle , fleck , pip , speck , stigma , mother's mark , the mole
ترکی
bir köstebek
فرانسوی
une taupe
آلمانی
ein maulwurf
اسپانیایی
un lunar
ایتالیایی
una talpa
عربی
الخلد | شامة , خال , حاجز الامواج , مرفأ , حيوان اكل الحشرات , الجنين الكاذب , خلد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خال" در زبان فارسی می‌تواند به معانی و کاربردهای مختلفی اشاره داشته باشد. در اینجا به برخی قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه پرداخته می‌شود:

  1. معانی کلمه:

    • "خال" به معنی نقطه یا لکه‌ای است که بر روی پوست بدن به وجود می‌آید و به طور طبیعی می‌تواند رنگی متفاوت (معمولاً تیره‌تر) از پوست باشد.
    • همچنین در زبان محاوره ممکن است به معنای نقص یا عیب کوچک نیز به کار رود.
  2. نوشتار صحیح:

    • کلمه "خال" به صورت صحیح نوشته می‌شود و نیازی به تغییر یا ویرایش ندارد.
  3. استفاده در جملات:

    • "خال‌های صورتم در تابستان بیشتر مشخص می‌شوند."
    • "او یک خال بزرگ بر روی گونه‌اش دارد."
  4. قواعد صرف و نحو:

    • "خال" یک اسم غیرقابل شمارش است و در جمله به عنوان اسم ظاهر می‌شود.
    • در صورت نیاز می‌توان به این کلمه صفت، قید یا حروف اضافه اضافه کرد.
  5. نکات نگارشی:
    • در نگارش متن‌های رسمی و علمی، باید توجه کرد که کلمه "خال" در متن به درستی و در محل مناسب خود استفاده شود.
    • در موارد توصیفی می‌توان از صفات برای توصیف ویژگی‌های خال استفاده کرد (مثلاً "خال قهوه‌ای"، "خال بزرگ").

این نکات می‌تواند به درک بهتر و استفاده صحیح از کلمه "خال" در زبان فارسی کمک کند. اگر سوال خاص‌تری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری است، خوشحال می‌شوم کمک کنم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند جمله با کلمه "خال" آورده شده است:

  1. او یک خال زیبا بر روی گونه‌اش دارد که بسیار جذاب است.
  2. خال‌های سیاه رنگ بر روی پوست او، داستان‌های جالبی را روایت می‌کنند.
  3. مادرش همیشه به او می‌گوید که خال‌هایش نشانه‌های خاصی از زیبایی هستند.
  4. در این نقاشی، هنرمند با دقت تمام خال‌های مختلف را به تصویر کشیده است.
  5. وقتی به آسمان نگاه می‌کنم، ستاره‌ها مانند خال‌های درخشان بر روی زمینه سیاه شب به نظر می‌رسند.

اگر سوال دیگری دارید یا به جملات بیشتری نیاز دارید، بگذارید بدانم!


واژگان مرتبط: خال سیاه، خال گوشتی، کور موش، لکه، محل، مکان، لحظه، کک مک، لک صورت، دمل، جوش چرک دار، کورک، رنگ محو، خال کوچک، خال زیبایی، ریزه، خرده، اتم، دره، لکه کوچک، رنگ، نوع، قسم، اختلال مزاج، سیفلیس، سیفیلیس، دانه یا تخم میوه هایی مثل سیب، ذره، لکه یا خال میوه، لک، کلاله، داغ ننگ، لکه ننگ، داغ، خال مادر زادی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری