جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xef[f]
amadou  |

خف

معنی: خف .[ خ َ / خ ُ ] (اِ) نوعی از آتشگیر است و آن گیاهی باشد نرم که زود آتش از چخماق در آن افتد و آنرا بعربی مرخ گویند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || رکو و پنبه ٔ سوخته را گویندکه بجهت آتشگیره مهیا سازند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). پده . پود. قَو. قاو. بود.بد. حرّاق . پیفه . (یادداشت بخط مؤلف ) :
آن سپهبد که زخم خنجر او
خف کند بر سر عدو مغفر.
فرخی .
مبارز را سر و تن پیش خسرو
چو بگراید عنان خنگ ویکران
یکی خوی گردد اندر زیر خوده
یکی خف گردد اندر زیر خفتان .
عنصری .
کزو بتکده گشت هامون چو کف
به آتش همه سوخته همچو خف .
عنصری .
لاله مشکین دل و عقیقین طرف است
چون آتشی اندر اوفتاده بخف است .
منوچهری .
خصمت بود بجنگ خف و تیرت آذرخش
تو همچو کوه و تیر بداندیش تو صدا.
اسدی .
معاذاﷲ که من نالم ز خشمش
وگر شمشیر بارد ز آسمانش
بیک پف خف توان کردن مر او را
بیک لج پخچ هم کردن توانش .
یوسف عروضی (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).
تف سیاستش از دیو دمنه دوخته خف
کف کفایتش از سر فتنه ساخته شیر.
ابوالفرج رونی .
خوف آن داردکز حقد و حسد دشمن تو
آتش افروزد و بر آتش خود گردد خف .
سوزنی .
چون دو دیدی ماندی از هر طرف
آتشی در خف فتاد و رفت خف .
مولوی (مثنوی ).
ناوک بر تو نرم خف است و دلم آتش
دارند نگه ز آتش افروخته خف را.
مختاری غزنوی .
آتش زند و سنگ شبانان را
از اطلس افلاک دهد چرخ برین خف .
شمس فخری .
- خف رگ ؛ سست رگ . بی غیرت . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) :
ازین خف رگ موی کالیده ای
بدی سرکه بر روی مالیده ای .
سعدی (ازآنندراج ).
... ادامه
536 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی: خفّ] [قدیمی]
مختصات: (خِ فِّ) [ ع . ] (ص .)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: بن حال
آواشناسی: xaf
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 680
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
amadou | mag
ترکی
offf
فرانسوی
souffler
آلمانی
schnauf
اسپانیایی
suspiro
ایتالیایی
uff
عربی
أمادو
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خف" به عنوان یک واژه غیررایج در زبان فارسی، ممکن است به معانی مختلفی اشاره داشته باشد. برای نگارش و استفاده درست از این کلمه، می‌توان به نکات زیر توجه کرد:

  1. معنی و کاربرد: ابتدا باید مشخص کنید که در کدام زمینه از "خف" استفاده می‌کنید. ممکن است این واژه به عنوان اسم یا فعل به کار رود و معانی مختلفی داشته باشد.

  2. نحوه نوشتن: کلمه "خف" باید با رعایت قواعد املایی فارسی نوشته شود و در صورت لزوم، با حروف بزرگ یا کوچک آغاز شود.

  3. نکات نگارشی:

    • استفاده از نقطه (.) در پایان جملات.
    • توجه به ساختار جملات و رعایت دستور زبان فارسی.
  4. جملات نمونه:

    • اگر به عنوان اسم استفاده می‌شود: "خف یک موجود جالب است."
    • اگر به عنوان فعل به کار برود: "او خف کرد و به دویدن ادامه داد."
  5. زبان محاوره و کتابت: در زبان محاوره ممکن است شکل‌های متفاوتی از این کلمه به کار برده شود که باید به درستی در متون رسمی منتقل شود.

با توجه به این نکات، نگارش و استفاده از کلمه "خف" می‌تواند تسهیل شود. اگر به توضیحات بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند جمله با کلمه "خف" آورده شده است:

  1. خف در برابر کنایه‌ای از عدم توانایی در انجام کاری است.
  2. در شب‌های سرد زمستان، کتل‌های خف را بر دوش خود می‌اندازیم تا گرما بگیریم.
  3. بچه‌ها اگر شلوغ کنند، باید به آنها بگوییم که خف کنند و آرام باشند.
  4. داستان‌های قدیمی همیشه به ما یادآوری می‌کند که چقدر آسمان می‌تواند خف و پرستاره باشد.

اگر از جمله‌های خاص‌تری یا در زمینه خاصی مدنظرتان است، لطفاً بفرمایید تا بیشتر کمک کنم.


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری