جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

dāstān
story  |

داستان

معنی: داستان . (اِ) حکایت . نقل . قصه . سمر. سرگذشت . حدیث . افسانه . (برهان ). دستان . فسانه . حادثه . ماجری . ماوقع. حکایت تمثیلی . واقعه . حکایت گذشتگان . (شرفنامه ٔ منیری ) :
همچنان کبتی که دارد انگبین
چون بماند داستان من بدین .
رودکی .
مر این داستان کش بگفت از فیال
ابر سیصد و سی شش بود سال .
ابوشکور.
تو از من کنون داستانی شنو
بدین داستان بیشتر زین منو.
فردوسی ؟
ز گنگ سیاووش گویم سخن
وزان شهر و آن داستان کهن .
فردوسی .
سپهبد چو بشنید ازو داستان
بدان داستان گشت همداستان .
فردوسی .
بگرسیوز آن داستانها بگفت
نهفته برون آورید از نهفت .
فردوسی .
کس آمد بگردوی از شهر ری
برش داستانی بیفکند پی .
فردوسی .
چو بنشست ماهوی با راستان
چه بینید گفت اندرین داستان .
فردوسی .
بدو گفت سیندخت کاین داستان
بروی دگر برنهد راستان .
فردوسی .
شنیدستم از نامور مهتران
همه داستانهای هاماوران .
فردوسی .
نیاکانت آن دانشی راستان
نکردند یاد از چنین داستان .
فردوسی .
شنیدستی آن داستان مهان
که از پیش بودند شاه جهان .
فردوسی .
ز پرویز چون داستان شگفت
ز من بشنوی یاد باید گرفت .
فردوسی .
چو گودرز بشنید این داستان
بیاد آمدش گفته ٔ باستان .
فردوسی .
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان .
فردوسی .
بکردار خوابیست این داستان
که یاد آید از گفته ٔ باستان .
فردوسی .
چو شد داستان سیاوش به بن
ز کیخسرو آرایم اکنون سخن .
فردوسی .
چه بینید گفت اندرین داستان
چه دارید یاد از گه باستان .
فردوسی .
کنون داستان کهن نو کنم
سخنهای شیرین و خسرو کنم .
فردوسی .
کنون داستانهای شاه اردشیر
بگویم تو گفتار من یاد گیر.
فردوسی .
برو داستانها همی خواندند
ز جم و فریدون سخن راندند.
فردوسی .
چو بگذشت از آن داستان روز چند
ز گردش نیاسود چرخ بلند.
فردوسی .
همی خواهم از داور کردگار
که چندان امان یابم از روزگار
کزین نامور نامه ٔ باستان
بمانم بگیتی یکی داستان .
فردوسی .
نکردند اندرین داستانها [ شاهنامه ] نگاه [ محمود ]
ز بدگوی و بخت بد آمد گناه .
فردوسی .
چو از دفتر این داستانها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی .
فردوسی .
که رستم یلی بود از سیستان
منش کرده ام رستم داستان .
(منسوب بفردوسی !).
عجب تر زین ندیدم داستانی
دو تن ترسد ز بشکسته کمانی .
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
درین روز که من نبشتم این قصه و داستان را کارها نو گشت . (تاریخ بیهقی ص 393 چ ادیب ).
تا فتح جنگوان را در داستان فزود
گم شد حدیث رستم دستان ز داستان .
مسعودسعد.
و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطایف و ارادات از داستان شیر و گاو اتفاق افتاده است . (کلیله و دمنه ).
با دولت شاه اخستان منسوخ دان هر داستان
کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده .
خاقانی .
هر داستان که آن نه ثنای محمد است
دستان کاهنان شمر آن را نه داستان .
خاقانی .
داستانی نیست در دست جهان به زین سخن
راستان جان بر سر این داستان افشانده اند.
خاقانی .
حقا که دروغ داستانیست
بطلانی داستان ببینم .
خاقانی .
اگرچه داستانی دلپسند است
عروسی در وقایه شهر بنداست .
نظامی .
حدیث خسرو و شیرین نهان نیست
وزان شیرین تر الحق داستان نیست .
نظامی .
عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانیست که در هر سر بازاری هست .
سعدی .
هنوز قصه ٔ هجران و داستان فراق
بسر نرفت و بپایان رسید طومارم .
سعدی .
هر چند کرد قصه ٔعشقش بیان جلال
یک داستان نگفت ز صد داستان که هست .
جلال خوافی .
|| سخن . گفتگو. گفتار. مذاکرة :
چو یک چند از این داستانها براند
بنه برنهاد و سپه برنشاند.
فردوسی .
|| مجازاً به معنی رای و عقیده و اعتقاد در ترکیب همداستان . رجوع به همداستان شود. || مثل . (ترجمان القرآن جرجانی ) (برهان ) (منتهی الارب ). دستان . (زمخشری ). سمر. حکمت . نادره . شهره . مثل سائر :
چه گفتند در داستان دراز
نباشد کس از رهنمون بی نیاز.
ابوشکور
یکی داستان دارم از روزگار
که هر جای دارم همی یادگار
سگ کاردیده بگیرد پلنگ
ز روبه رمد شیر نادیده جنگ .
فردوسی .
یکی داستان گفته بودم بشاه
چو فرمود لشکرکشیدن براه
که دل را زمهر کسی برگسل
کجا نیستش با زبان راست دل .
فردوسی .
باده اندر دست وخوبان پیش روی
خوبرویانی بخوبی داستان .
فرخی .
بشعر حجت گرد طمع ز روی بشوی
اگر به دل تَبَعِ پند و داستان شده ای .
ناصرخسرو.
ای کف تو عالم جود آفرین
جاه تو در عالم جان داستان .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 343).
لقاطات زبان خامه ٔ او
میان اهل معنی داستان باد.
کمال اسماعیل .
- داستان را ؛ مثلاً، فی المثل :
وگرنه میانش ببرم بتیغ
وگر داستان را برآید بمیغ.
فردوسی .
بفرمانش آریم اگرچه گوست
وگر داستان را همه خسروست .
فردوسی .
|| لقب زال پدر رستم . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: لقب زال دستان است بجهت ضرورت الف افزوده اند و چون دستان به معنی مکر و حیله است و او در خدمت حکیم عصر خود سیمرغ علم و فضل آموخته بود این لقب به او دادند - انتهی . اما این گفته توجیه علمی ندارد. || مکر. دستان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || کلمه ٔ داستان را ترکیباتی است چون : همداستان . هم رای . هم عقیده . هزارداستان . هزارافسانه .
... ادامه
2596 | 0
مترادف: 1- حكايت، سرگذشت 2- افسانه، قصه 3- حديث، مثل، نقل 4- ادبيات، رمان 5- زبانزد، شهره، مشهور
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: dāstān]
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: dAstAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 516
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
story | tale , fiction , narrative , narration , fable , novella , account , apologue
ترکی
hikaye
فرانسوی
histoire
آلمانی
geschichte
اسپانیایی
historia
ایتالیایی
storia
عربی
قصة | حكاية , تاريخ , القصة الإخبارية , مقالة , سيناريو , أسطورة , حبكة , نادرة , إشاعة , خرافة , كذبة , وقائع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «داستان» در زبان فارسی به معنای روایت، حکایت یا قصه‌ای است که می‌تواند واقعی یا تخیلی باشد. در ادامه به بررسی قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه می‌پردازیم:

1. شکل و صرف کلمه

  • «داستان» به عنوان یک اسم جمع‌ناپذیر است و به طور کلی به صورت مفرد و معانی مختلف خود مورد استفاده قرار می‌گیرد.
  • در صورت نیاز به اشاره به چند داستان، می‌توان از «داستان‌ها» (جمع) استفاده کرد.

2. استفاده در جملات

  • کلمه «داستان» می‌تواند در جملات به عنوان فاعل، مفعول یا مضاف‌الیه به کار رود.
    • مثال: «داستان زیبا بود.» (فاعل)
    • مثال: «من داستان را خواندم.» (مفعول)
    • مثال: «این کتاب داستانِ جالبی دارد.» (مضاف‌الیه)

3. ترکیب‌ها و عبارات

  • «داستان کوتاه»، «داستان‌های تخیلی»، «داستان واقعی» و... از جمله ترکیب‌های رایج هستند.

4. نگارش

  • هنگام نوشتن، لازم است کلمه «داستان» به درستی و با املای صحیح نوشته شود. همچنین توجه به نقطه‌گذاری و استفاده از عبارات و جملات واضح و شفاف اهمیت دارد.

5. سبک نگارش

  • در نوشتن داستان، باید به نکات نگارشی مانند پاراگراف‌بندی، ترتیب زمان و توصیف شخصیت‌ها دقت شود تا مفهوم داستان به خوبی منتقل شود.

6. قواعد نحوی

  • به‌کارگیری قواعد نحوی صحیح در استفاده از کلمه داستان نیز بسیار مهم است. به عنوان مثال، ترتیب کلمات در جمله باید به گونه‌ای باشد که معنی داستان درست و قابل‌فهم باشد.

با رعایت این نکات می‌توان از کلمه «داستان» به شیوه‌ای صحیح و موثر در نوشتار فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "داستان" در جمله آورده‌ام:

  1. این داستان بسیار جالب و آموزنده است.
  2. کودکان همیشه عاشق شنیدن داستان‌های پریان هستند.
  3. داستان این فیلمBased on a true story است.
  4. معلم در کلاس، داستانی از زندگی خودش را برای ما تعریف کرد.
  5. هر داستانی یک پیام خاص دارد که می‌تواند ما را تحت تاثیر قرار دهد.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، لطفا بفرمایید!


واژگان مرتبط: گزارش، روایت، حکایت، موضوع، حساب، خیال، دروغ، اختراع، شرح، داستانسرایی، گویندگی، توصیف، خبر، حکایت اخلاقی، رمان کوتاه، صورت حساب، مثال، داس

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری