درفش
licenseمعنی کلمه درفش
معنی واژه درفش
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بيرق، پرچم، رايت، علم، لوا 2- فوطه 3- دروش | ||
انگلیسی | awl, banner, forthcoming, bradawl, gimlet, oriflamme, vexillum, the door | ||
عربی | مخرز، مثقاب للجلد، awl | ||
ترکی | onun kapısı | ||
فرانسوی | sa porte | ||
آلمانی | seine tür | ||
اسپانیایی | su puerta | ||
ایتالیایی | la sua porta | ||
مرتبط | سوراخ کن، شعار، بیرق، نشان، نوک پهن، گردبر، مته، سوراخ کننده، شعله زرین، قوت قلب، چیز برجسته، پرچم نصب شده در میدان | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "درفش" در زبان فارسی به معنای پرچم یا عَلم و نماد قدرت و افتخار است. این کلمه در ادبیات فارسی و در متون تاریخی به خصوص در اشاره به پرچمهای ملی یا مذهبی به کار میرود. برای نوشتن و استفاده صحیح از "درفش"، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
در کل، "درفش" واژهای معتبر با معانی عمیق فرهنگی و تاریخی است که استفاده صحیح از آن در نگارش منتج به انتقال مفاهیم غنی و عمیق فرهنگی میگردد. | ||
واژه | درفش | ||
معادل ابجد | 584 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | de(o,a)rafš | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (بن مضارعِ درفشیدن) [قدیمی] | ||
مختصات | ( ~.) (اِ.) | ||
آواشناسی | derafS | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی درفش | ||
پخش صوت |
درفش . [ دِ رَ ] (اِ) برق و فروغ و روشنی . (از جهانگیری ) (برهان ). رشیدی گوید به این معنی درخش است نه درفش . (از آنندراج ) : کلمه "درفش" در زبان فارسی به معنای پرچم یا عَلم و نماد قدرت و افتخار است. این کلمه در ادبیات فارسی و در متون تاریخی به خصوص در اشاره به پرچمهای ملی یا مذهبی به کار میرود. برای نوشتن و استفاده صحیح از "درفش"، میتوان به نکات زیر توجه کرد: آوایی: "درفش" به صورت "derafash" تلفظ میشود و معکوس آن “شفراد” نیز به همین شکل نوشته میشود. زبان رسمی و غیررسمی: در نوشتار رسمی، باید از کلمات دارای ساختار صحیح و رسمی استفاده کرد. بنابراین در متون ادبی و مقالهها، باید به کار بردن "درفش" بهدرستی انجام شود. نحوه بهکارگیری: هنگام استفاده از کلمه "درفش" در جملات، توجه به همنشینیهای آن با دیگر واژهها و ساختارهای زبانی مهم است. مثلاً: در کل، "درفش" واژهای معتبر با معانی عمیق فرهنگی و تاریخی است که استفاده صحیح از آن در نگارش منتج به انتقال مفاهیم غنی و عمیق فرهنگی میگردد.
درفشی بزد چشمه ٔ آفتاب
سر شاه گیتی درآمد ز خواب .
فردوسی .
ز دریا چو خورشید برزد درفش
چو مصقول گشت آن هوای بنفش .
فردوسی .
سپیده چو برزد ز بالا درفش
درخشان کندروی چرخ بنفش .
فردوسی .
جهان شد ز گرد سواران بنفش
زمین پر ستاره هوا پر درفش .
فردوسی .
بر کنار دوزخ بایستد و دوزخ زفیر می کند و شرر می اندازد، علی (ع ) زمام او بدست گیرد، دوزخ گوید: جز یا علی فان نورک أطفاء لهبی ؛ بگذر که نور تو درفش من بنشاند، او گوید بیارام ای دوزخ ، آنگه مقاسمه کند گوید: یا نار هذا الی هذا لک . (از تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 2 ص 145 در تفسیر این آیه از سوره ٔ مائده : یریدون أن یخرجوامن النار و ما هم بخارجین منها و لهم عذاب مقیم . (قرآن 37/5). در زمین فسادی کنند و تباهی ، گفتند اصل یأجوج و مأجوج من أجیج النار، از درفش آتش ، یعنی به کثرت و اضطراب چون درفش آتش اند. (از تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 448 در تفسیر این آیه ٔ سوره ٔ کهف : قل انما أنا بشر مثلکم یوحی الی ّ أنما الهکم اله واحد. (قرآن 110/18). أحاط بهم سرادقها. (قرآن 18 / 29)؛ یعنی دودی که دم بازگیرد لا ظلیل ؛ نه سایه گستر، ولایغنی من اللهب ؛ و سود ندارد و بنگریزاند از درفش آتش دفع نکند آن را چنانکه حجاب سایه گستر منع باشد ازدرفش آتش ، انها ترمی بشرر کالقصر؛ یعنی دوزخ می اندازد به هر درفشی چند کوشکی ، و شرر درفش آتش باشد که ازو می جهد و اشتقاق او از ظهور است من قولهم شررت الثوب اذا نشرته ، هر درفش بزرگی چند کوشکی باشد. (از تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 5 ص 457)، در تفسیر این آیه از سوره ٔ المرسلات : والمرسلات عرفاً... (قرآن 77 / 1). || چیزی که درخشان باشد. (برهان ). || پرنیان و منسوج .
1- بيرق، پرچم، رايت، علم، لوا
2- فوطه
3- دروش
awl, banner, forthcoming, bradawl, gimlet, oriflamme, vexillum, the door
مخرز، مثقاب للجلد، awl
onun kapısı
sa porte
seine tür
su puerta
la sua porta
سوراخ کن، شعار، بیرق، نشان، نوک پهن، گردبر، مته، سوراخ کننده، شعله زرین، قوت قلب، چیز برجسته، پرچم نصب شده در میدان