جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×
×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
پیوستن به لام تا کام

زیر مجموعه ها


سوالات متداول

×
×

دست انداختن

معنی: دست انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) انداختن دست .قرار دادن دست . درآوردن دست گرد چیزی یا فراز چیزی :تلکد؛ دست انداختن در گردن کسی . (از منتهی الارب ).
- دست در روی کسی انداختن ؛ به روی او دست بلند کردن . دست برآوردن بر کسی به قصد لت یا سیلی زدن بر او : قاید جوابی چند درشت داد چنانکه دست در روی احمد انداخت . (تاریخ بیهقی ص 328). || کنایه از شنا کردن و شناوری . (برهان ) (از آنندراج ). || تاختن وبه تاخت رفتن و با شتاب پیش رفتن و چهارنعل رفتن اسب . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :
دست اندازیم چون اسبان سیس
در دویدن سوی مرعای انیس .
مولوی .
|| کنایه از تمسخر نمودن . (آنندراج ). سخره کردن . (ناظم الاطباء).
- دست انداختن بروی کاری یا مالی ؛ تصرف کردن . آن خود کردن . مسلط بر آن شدن . غاصبانه مداخله کردن . آنرا متصرف شدن . آغاز به تصرف و تجاوز کردن . آنرا تصرف کردن وغالباً به تصرفی عدوانی . آنرا بقصد تملک تصرف کردن .(یادداشت مرحوم دهخدا): تقلب ؛ دست انداختن در چیزی بخواست خود. (از منتهی الارب ).
- دست انداختن کسی را ؛ او را سخره کردن . او را استهزاء کردن . سخریه کردن . ریشخند کردن . مسخره کردن . مضحکه قرار دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| دست و پا انداختن ؛ بسط و قبض تشنجی محتضر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
... ادامه
584 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1570
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
عربی
محاكاة ساخرة | سخرية , خداع , محاكاة تهكمية ساخرة , حاكى بسخرية , حكى نكات

500 کاراکتر باقی مانده

مطالب مرتبط

خاک انداختن

خاک انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پنهان انداختن در خاک چیزی که بدزدی رفته تا دزد

دور انداختن

دور انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دور افکندن . بدور انداختن . برزمین انداختن . انداختن چیزی بی ارزش

دل انداختن

دل انداختن . [ دِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دل دادن و بی دل شدن . (آنندراج ). دل باختن

دفع انداختن

دفع انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . بتأخیر انداختن : سیصد و پنجاه و نه

دام انداختن

دام انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیه کردن دام . دام فروگستردن . دام فرونهادن . دام

خیو انداختن

خیو انداختن . [ خ َ / خیو اَ ت َ ] (مص مرکب ) تف انداختن . خیو افکندن . بزق . بسق .

جعبه لام تا کام

وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.
سفارش تبلیغات

تبلیغات توضیحی

عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات موضوعی

  1. ایدئولوژی زندگی تو چیه ؟ لایو با سیدمحمدعرشیانفر
  2. خرید دوره پولسازی

تبلیغات تصویری