جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
کد تخفیف اسنپ تاکسی با 50% تخفیف! دریافت کد


0
0
352
اطلاعات بیشتر واژه
واژه دست انداز
معادل ابجد 527
تعداد حروف 8
مختصات ( ~. اَ) (اِمر)
منبع لغت‌نامه دهخدا
نمایش تصویر دست انداز
پخش صوت

دست انداز. [دَ اَ ] (اِمص مرکب ) صاحب آنندراج گوید: حرکت دادن دست را برای کاری چون دزدیدن و گره بریدن و تیر انداختن و خاریدن و آسیب زدن و حمله بردن و صدر و مسند گستردن و شنا کردن . - انتهی . دست اندازی :
هر نغمه بلند و پست در رقاصی ست
بزمی ست که توبه مست در رقاصی ست
مطرب به نوازش تعدی پامال
دست اندازی که هست در رقاصی ست .
ظهوری (از آنندراج ).
|| آسیب .حمله . تعدی . (برهان ) :
سالک ازبس دوستی پامال مردم گشته ایم
ورنه دشمن را نباشد تاب دست انداز ما.
سالک قزوینی (از آنندراج ).
شکوه ٔ زلف از زبان ما نمی آید برون
زیر دست انداز او چون شانه پا افشرده ایم .
صائب (از آنندراج ).
خاکساری پیشه کن در هر زمین چون گردباد
در ره افتادگی بر چرخ دست انداز کن .
مخلص کاشی (از آنندراج ).
|| غارت و تاراج . (برهان ) (انجمن آرا). || (نف مرکب ) دست اندازنده . || کنایه از رقاص . (برهان ) (انجمن آرا). || شناور. (برهان )(از انجمن آرا). || کیسه بر. (برهان ). || تیرانداز. (برهان ). کنایه از تیرانداز. (از انجمن آرا). || کسی که دکه و پهلو به کسی زند. (برهان ). کسی که دکه زند. (انجمن آرا). کسی که پهلو به پهلوی دیگری راه میرود. (ناظم الاطباء). || شخصی که صدر و مسند بگستراند، چه دست به معنی صدر و مسند هم آمده است . (برهان ). فرازکننده ٔ صدر مجلس . (از انجمن آرا). || (اِ مرکب ) راه پست و بلند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). پستیها و گودالهای جاده . پستی و بلندیها و فرورفتگیها در جاده و شارع . گودیهای راه . گودالها در نشیب و فراز راهها. || واحد فاصله ٔ مکانی نظیر تیر پرتاب :
پایه ٔ قدر تو جاییست که از حضرت او
چرخ را عقل برون کرده به ده دست انداز.
انوری (از آنندراج ).
|| آنچه که دست روی آن گذارند. محل گذاشتن دست مانند دسته ٔ صندلی و نیمکت و غیره و نیز درنرده و طارمی و پله و پل و غیره . || قطعه ٔ زیرین از چارچوبه ٔ ارسی که بدان تکیه کنند. (ناظم الاطباء). پیش درگاه ارسی خانه و ایوان . سده . || حواله ٔ بی حساب . (برهان ). نقدی و حواله ٔ بی حساب . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || نام نوعی خراج نقدی که پیش ازین از قراء می گرفته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا از مرآت البلدان ج 1 ص 337). || کنایه از کره ٔ نر. (انجمن آرا).
puddle, bumpiness, ramp, bump
عجن، تخبط في الماء، تعثر في الوحل، أنقوعة، بريكة بركة صغيرة، ملاط أصم، بركة صغيرة
گودال، چاله فاضل اب، سطح شیب دار، پلکان، سکوب سراشیب، پلهء سراشیب، پیچ

تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «دست‌انداز» در زبان فارسی به معنای مانع یا مشکلی است که بر سر راه پیشرفت یا حرکت قرار می‌گیرد. این کلمه به صورت ترکیبی از «دست» و «انداز» ساخته شده است. در نگارش و استفاده از این کلمه، رعایت چند قاعده مهم است:

  1. نقطه‌گذاری: «دست‌انداز» با тирۀ وسط نوشته می‌شود که نشان‌دهندۀ ترکیب بودن این دو واژه است. لذا نوشتن آن به صورت «دست انداز» نادرست است.

  2. تلفظ: هنگام تلفظ این کلمه، باید توجه داشت که هر دو بخش ترکیبی به خوبی تلفظ شوند.

  3. استفاده در جملات: این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار می‌رود و می‌تواند در جملات به عنوان فاعل، مفعول یا خبر ظاهر شود. به عنوان مثال:

    • «این پروژه با دست‌اندازهای زیادی مواجه شد.»
    • «دست‌اندازهای اقتصادی می‌توانند بر روند توسعه تأثیر بگذارند.»
  4. معنا و دقت در انتخاب: در مواردی که از این کلمه استفاده می‌کنید، لازم است که به معنای آن توجه کنید و مطمئن شوید که در بافت مناسب به کار رفته باشد.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه «دست‌انداز» به درستی و به شیوه‌ای نگارشی صحیح استفاده کنید.


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی