دست بالا
licenseمعنی کلمه دست بالا
معنی واژه دست بالا
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | اليد العليا | ||
واژه | دست بالا | ||
معادل ابجد | 498 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی دست بالا | ||
پخش صوت |
دست بالا. [ دَ ] (ص مرکب ) غالب و معزز. (غیاث ). کنایه از غالب و مسلط. (آنندراج ). غالب و مظفر و فیروز. (ناظم الاطباء). برتر :
دست بالاست کار تو که فلک
زیر پایت روان همی ریزد.
خاقانی .
نیز چون همشیره با شروان رسید
کار شروان دست بالا دیده ام .
خاقانی .
دل از زلفش نگه داری خیالی
که هندوئی است دزد و دست بالا.
ملا خیالی (از آنندراج ).
اليد العليا