جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: دف زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کوفتن بر دف . زدن بر دف تا آواز برآرد. نواختن دف : مطربانْشان از درون دف می زنند بحرها در شورشان کف می زنند. مولوی . دوام عیش تو بادا پس از هلاک عدو چنانکه پیش تو دف می زنند و خصم دفین . سعدی . تقلیس ؛ دف زدن و سرود کردن و استقبال کردن ملوک و ولات را به انواع لهو و لعب بوقت قدوم . جسان ؛ دف زنندگان . (از منتهی الارب ). - به دف برزدن کسی ؛ رسوا کردن او از راه دف زدن : در شهر برسوائی دشمن به دفم برزد تا بر دف عشق آمد تیغ نظر تیزم . سعدی . || کنایه از گدائی کردن . (از آنندراج ). خواستن و درخواستن و گدائی نمودن . (ناظم الاطباء). خواستن و گدائی کردن . (برهان ) : چو خواهان می بر درش کف زده تو گوئی بدست طرب دف زده . ملاطغرا (از آنندراج ). || هرزه چانگی و بسیارگوئی . (لغت محلی شوشتر، خطی ). daf داف