جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

dombāl
pursuit  |

دنبال

معنی: دنبال . [ دُم ْ ] (اِ مرکب ) (از: دنب ، به معنی ذنب + َال ، ادات نسبت ) ذنب . (دهار). دم و ذنب . (ناظم الاطباء). دم اعم از آنکه ازآن ِ پرنده باشد یا از حیوانات . (از غیاث ): دم ؛ دنبال اسب . دنبال شتر. (یادداشت مؤلف ). دنباله . (برهان ) (از انجمن آرا) :
به بازی و خنده گرفت و نشست
شخ گاو و دنبال گرگی به دست .
فردوسی .
شغ گاوو دنبال گرگی بدست
به کوپال سر هر دو را کرد پست .
فردوسی .
یکی برکشیده خط از یال اوی
ز مشک سیه تا به دنبال اوی .
فردوسی .
گوسفندی که رخ از داغ تو آراسته کرد
اژدها بالش و بالین کندش از دنبال .
فرخی .
طاووس بهاری را دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند.
منوچهری .
آتش و دود چو دنبال یکی طاوسی
که براندوده به طَرْف دم او قار بود.
منوچهری .
همچنانکه خرمن و گیسو و دنبال [ ذوذنب ] اندر هوا برابر ایشان [ ستارگان ] پدید آید. (التفهیم ).
ماننده ٔ ماریست که نیمیش سپید است
از سوی سر و زشت و سیاه است به دنبال .
ناصرخسرو.
اما دندانش چون دندان گراز بود و دنبال داشت چون دنبال خران . (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ). و بر دنبال او [ اطراغولندیطوس ] نقطه های سفید است ... و پیوسته دنبال همی جنباند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ضحاک گفت زبانش بود... مجاهد گفت دنبالش بود. (تفسیر ابوالفتوح رازی ). و علامتش [ علامت حیوان زنده ] آن بود که دست و پای یا دنبال می جنباند یا چشم بر هم می زند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 95).
یا سم گوساله و دنبال گرگ
بر سر طور و شبان خواهم فشاند.
خاقانی .
فتراک عشق گیر نه دنبال عشق از آنک
عیسیت دوست به که حواریت آشنا.
خاقانی .
اعدای مارفعل تو از زخم کین تو
سوزنده تر ز سوزن دنبال کژدم است .
خاقانی .
بخت گویند که در خواب خر است
من نه دنبال خری خواهم داشت .
خاقانی .
می زدند آن دو شیر کینه سگال
برزمین چون دو اژدها دنبال .
نظامی .
گهی اشک گوزنان دانه کردی
گهی دنبال شیران شانه کردی .
نظامی .
لعب با دنبال عقرب بوسه بر دندان مار
پنجه با چنگال ضیغم غوص در کام نهنگ .
هاتف اصفهانی .
تسخیخ ؛ دنبال بر زمین فروبردن ملخ . (تاج المصادر بیهقی ). شائل ؛ آن ناقه که دنبال برمی دارد. (یادداشت مؤلف ). شول ؛ برداشتن ستور و شتر دنبال را. عسر، عسران ؛ دنبال برداشتن شتر. اکتبار؛ دنبال برداشتن است در دویدن . ابراق ؛ دنبال برداشتن اشتر. (تاج المصادربیهقی ). بصبصة؛ دنبال جنبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). لألاءة؛ دنبال جنبانیدن . (دهار). اکتساع ؛ دنبال به زیر درآوردن سگ . (تاج المصادر بیهقی ).
- اندک دنبال ؛ دم کوتاه . که دم خرد و کوتاه دارد:
آمد برون ز بیشه یکی زرد سرخ چشم
لاغرمیان و اندک دنبال و پهن سر.
مسعودسعد.
- دنبال ببر خاییدن ؛ با قوی وزورمندی هول و مخوف ستیزیدن . چغیدن . کاویدن . (امثال و حکم دهخدا).
با من همی چخی تو وآگه نیی که خیره
دنبال ببر خایی چنگال شیر خاری .
منوچهری .
- دنبال بریده ؛ ابتر. دم بریده . (یادداشت مؤلف ).
- مار کوفته دنبال ؛ ماری که دم او را به سنگ و جز آن کوبیده و له و خرد کرده باشند. (یادداشت مؤلف ) :
ز رنج لرزان چون برگ یافته آسیب
به درد پیچان چون مار کوفته دنبال .
مسعودسعد.
- مشک دنبال ؛ دم سیاه . که دمی سیاه دارد :
به بر زرد یکسر به تن لعل پوش
همه مشک دنبال و کافورگوش .
اسدی .
|| سرین و دبر. || عقب و پس چیزی . (ناظم الاطباء). پس چیزی . (غیاث ). پی . پس .عقب . پشت . عقیب . (یادداشت مؤلف ).
- از (زِ) دنبال ؛ از پی . براثر. در عقب :
برآشفت گردافکن تاج بخش
ز دنبال هومان برانگیخت رخش .
فردوسی .
دو چشمش ز کین چشمه ٔ خون شده
ز دنبال گردش به هامون شده .
اسدی .
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز.
(بوستان ).
- به دنبال ؛ در پی .عقب و پس و پشت :
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند.
میرزا طبیب اصفهانی .
- || پس از... در پی ... بعد از... از لحاظترتیب : متصل به ... :
به دنبال چشمش یکی خال بود
که چشم خودش هم به دنبال بود.
فردوسی .
- به دنبال آمدن ؛ پیروی کردن و از پی رفتن و تعاقب نمودن . (ناظم الاطباء).
- چشم به دنبال کسی (چیزی ) بودن ؛ انتظار او کشیدن . اشتیاق دیدن یا تصاحب داشتن . سخت مشتاق و عاشق دیدار یاتملک او بودن . (یادداشت مؤلف ) :
به دنبال چشمش یکی خال بود
که چشم خودش هم به دنبال بود.
فردوسی .
- در دنبال ؛ در پی :
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب .
حافظ.
- در دنبال کسی (چیزی ) افتادن ؛ عقب او حرکت کردن . پشت سر او رفتن . به دنبال او رفتن . (یادداشت مؤلف ) : سگ در دنبال افتاد. (مجمل التواریخ والقصص ).
- دنبال چیزی گردیدن ؛ در پی آن بودن . جستجوی آن کردن . در عقب آن بودن . (یادداشت مؤلف ) :
خضر این بادیه دنبال خطر می گردد
چه خبر ما ز سر بیخبر خود داریم .
صائب .
- دنبال رو ؛ که به دنبال کسی یا حیوانی رود. که عقیب وی رود. دنباله رو : بمیراند آتش فتنه را و خراب کند علامتهای آن را و براندازد آثار آن را و بدراند پیروهای آن و جدا گرداند دنبال روهای آن را. (تاریخ بیهقی
چ ادیب ص 312).
- دنبال کار خود رفتن ؛پی کار خود رفتن . عقب کار خود رفتن . (یادداشت مؤلف ).
- دنبال کاری را گرفتن ؛ تعقیب کردن آن . به عقب آن رفتن . پی آن راگرفتن . (یادداشت مؤلف ) : لشکرهای ایشان بیارامند و ساختگی بکنند دنبال کار خواهند گرفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ).
- دنبال کسی (جمعی ) را داشتن ؛ تعقیب آنان کردن . در پی آنان رفتن .(یادداشت مؤلف ) : عراقیان از پیش برخاستند و روی به جانب بغداد نهادند یونس خان دنبال ایشان داشت . (راحة الصدور راوندی ).
نه من دنبال شان دارم به پاسخ
نه جنگ خیر جوید گیو و بهمن .
خاقانی .
- دنبال کسی رفتن ؛ او را دنبال کردن . تعقیب او کردن . دنباله رو و پیرو او شدن . (یادداشت مؤلف ) :
گم آن شد که دنبال راعی نرفت .
(بوستان ).
- دنبال کسی فرستادن ؛ عقب او فرستادن . کسی را عقب کسی روانه کردن . (یادداشت مؤلف ) : و چون خاقان خبر یافت دوازده هزار مرد را دنبال ایشان بفرستاد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 103).
- دنبال هم ؛ در پی هم . پشت سر هم . یکی پس از دیگری . (یادداشت مؤلف ).
|| آخر. انتها. نوک .(یادداشت مؤلف ) : از [ شمشیر ] یمانی یک نوع آن بود که گوهر وی هموار بود به یک اندازه و سبزبود و متن او به سرخی زند و نزدیک دنبال نشانهای سپید دارد. (نوروزنامه ).
- در دنبال همه ؛ آخر همه . آخر از همه . (یادداشت مؤلف ). پس از همه . بعد از همه .
- دنبال ابرو ؛ پایان ابرو از سوی گوش . (یادداشت مؤلف ).
- دنبال چشم ؛ لحاظ. مؤخرالعین . (یادداشت مؤلف ). گوشه ٔ بیرونی چشم و ماق اکبر. (ناظم الاطباء).
- دنبال کشتی ؛ دبوسه . به معنی آخر دبوس است که خانه ٔ پس کشتی باشد. (آنندراج ). دبوسه . (ناظم الاطباء).
|| از پس و از بعد. (ناظم الاطباء) : پس پناه برد امیرالمؤمنین دنبال این حادثه ٔ الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت به آنچه خدا آن را از او خواسته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). || چوبه ٔ تیر. || نشان و اثر پا و پی . || خواهش و آرزو. (ناظم الاطباء).
- دنبال چیزی داشتن ؛ پی چیزی گرفتن . درصدد بدست آوردن رد آن بودن :
باللَّه که گر به تیرگی و تشنگی بمیرم
دنبال آفتاب و پی کوثری ندارم .
خاقانی .
... ادامه
860 | 0
مترادف: پشت، پي، تعاقب، دم، ظهر، عقب، قفا، متعاقب، واپس
متضاد: پيش
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم)
مختصات: (دُ) (اِمر.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: donbAl
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 87
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
pursuit | rear , attachment
ترکی
takip etmek
فرانسوی
suivre
آلمانی
folgen
اسپانیایی
seguir
ایتالیایی
seguire
عربی
يتبع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "دنبال" در زبان فارسی به عنوان یک حرف اضافه و همچنین به عنوان یک فعل (در قالب‌های خاص) استفاده می‌شود. در اینجا به برخی قواعد و نکات نگارشی مربوط به "دنبال" اشاره می‌شود:

  1. استفاده به عنوان حرف اضافه:

    • "دنبال" به معنای "پی‌گیر" یا "به دنباله" استفاده می‌شود. به عنوان مثال:
      • "او در دنبال حقیقت است."
  2. نحوه اتصال به کلمات:

    • به طور معمول، "دنبال" با اسم و یا جملات بعدی متصل می‌شود. به عنوان مثال:
      • "دنبال کتابی هستم."
      • "دنبال جواب سوالاتش بود."
  3. نقطه‌گذاری:

    • در جمله‌هایی که "دنبال" به عنوان حرف اضافه به کار می‌رود، پس از آن معمولاً نیازی به کاما یا نقطه‌گذاری خاصی نیست، مگر اینکه جمله به طور کلی نیاز به علائم نگارشی داشته باشد.
  4. قید و فعل:

    • "دنبال" می‌تواند در بعضی موارد به عنوان قید نیز مورد استفاده قرار گیرد، به خصوص در قالب‌های محاوره‌ای. اما در نوشتار رسمی، بیشتر به عنوان حرف اضافه قابل قبول است.
  5. توجه به معانی:

    • "دنبال" معانی مختلفی می‌تواند داشته باشد، بنابراین باید با توجه به سیاق جمله، معنی دقیق آن مشخص شود.
  6. نحوه تلفظ و نوشتن:
    • در نوشتار باید به املای صحیح آن توجه کرد. "دنبال" به صورت "دنبال" نوشته می‌شود و باید از نگارش‌های نادرست (مانند "دنباله") پرهیز کرد.

با رعایت این نکات می‌توانید به درستی از کلمه "دنبال" در نوشتار فارسی خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "دنبال" در جملات آورده شده است:

  1. من دنبال یک کتاب خوب برای مطالعه هستم.
  2. او همیشه دنبال موفقیت و پیشرفت در کارش است.
  3. بچه‌ها در پارک دنبال توپشان می‌دویدند.
  4. دنبال خواب عمیق و آرامش در شب هستم.
  5. ما دنبال راه‌حل‌هایی برای مشکلات محیط‌زیستی می‌گردیم.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا در مورد موضوع خاصی سوال دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری