جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

rān
thigh  |

ران

معنی: ران . (نف مرخم ) مخفف راننده . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). راننده و دفعکننده و ردکننده و نفی کننده . (ناظم الاطباء). و همواره بصورت مزید مؤخر در ترکیبات صفت بکار رود:
- بادران ؛ که باد را دور کند. که باد را دفع سازد.
- دزدران ؛ که دزد را براند. که دزد را دور کند. که دزد را دفع کند :
روز صیادم بد و شب پاسبان
تیزچشم و صیدگیر و دزدران .
مولوی .
- مگس ران ؛ آنکه یا آنچه مگس دور کند. آنکه یا آنچه مگس براند :
بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپر جبرئیل مگس رانت آرزوست .
سعدی .
|| سوق دهنده . روان کننده . روانه سازنده . راهی کننده بسوی ...
- آب ران ؛ روانه کننده ٔ آب . جاری سازنده ٔ آب .
- ارابه ران ؛ که ارابه را براند. که بکار رانندگی ارابه پردازد. راننده ٔ ارابه .
- سیل ران ؛ کنایه از چشم گریان و اشکریز :
از نسیم یار گندمگون یکی جوسنگ مشک
با دل سوزان و چشم سیل ران آورده ام .
خاقانی .
- تندران ؛ تیزران . تند راننده ٔ مرکب .
- تیزران ؛ تندران . که تند براند.
- زورق ران ؛ راننده ٔ زورق . راننده ٔقایق .
- قایق ران ؛ راننده ٔ قایق . زورق ران .
- قلبه ران ؛ شخم کننده ٔ زمین جهت زراعت . (ناظم الاطباء).
- کشتی ران ؛ راننده ٔ کشتی . ناخدا.
- گاوران ؛ راننده ٔ گاو. که گاو را براند.
- گله ران ؛ شبان . چوپان . رمه بان . راعی . که گله را براند.
|| انجام دهنده . اجراکننده . عمل کننده .
- حکمران ؛ حاکم . فرمانده . فرمانروا. حکم دهنده . امیر. رئیس .
- دادران ؛ دادگر. عادل . عدالت پیشه . که بعدالت و داد حکم و داوری کند.
- سلطنت ران ؛ پادشاه . حاکم . سلطان :
یکی سلطنت ران صاحب شکوه
فروخواست رفت آفتابش بکوه .
سعدی .
- شهوت ران ؛ که پیرو شهوت نفس است . که از هوای نفس پیروی کند. که کارها را از روی شهوت و هوی و هوس انجام دهد. عیاش .
- || که درامور جنسی زیاده روی کند. هوس ران . و رجوع به شهوت شود.
- غرض ران ؛ غرض ورز. مغرض . که در گفتار یا کاری غرض شخصی بکار برد. که در باره ٔ شخصی یا چیزی نیت بد داشته باشد. و رجوع به هوسران و کامران و غرض شود.
- کامران ؛ کامیاب و متمتع و با عیش و عشرت . (ناظم الاطباء). خوشبخت . کامیاب . کامگار. شادکام . که بکام و آرزوی خود برسد. که کار بکام خود دارد :
وگر کامرانی درآید ز پای
غنیمت شمارند فضل خدای .
سعدی .
عذر من خسته دل فروخوان
در حضرت کامران فرخ .
عباس اقبال آشتیانی .
و رجوع به شهوتران و هوس ران شود.
- هوس ران ؛ شهوتران . بوالهوس . که کار از روی هوی و هوس کند. و رجوع به شهوتران و کامران و هوس شود.
|| که سخن بگوید. که حرف زند.
- سخن ران ؛ متکلم و خطاب کننده . (ناظم الاطباء). ناطق . سخنگوی . نطاق . سخنور. که نطق کند.
- || کسی که سخن را دراز کند. (ناظم الاطباء).
|| (فعل امر) امر براندن . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). رجوع به راندن شود.
... ادامه
502 | 0
مترادف: آلست، پا، لنگ
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (بن مضارعِ راندن)
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: rAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 251
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
thigh | leg
ترکی
uyluk
فرانسوی
cuisse
آلمانی
oberschenkel
اسپانیایی
hermético
ایتالیایی
coscia
عربی
فخذ | شىء يشبه الفخذ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "ران" در زبان فارسی می‌تواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد و قواعد و نکات نگارشی خاصی می‌توان برای آن در نظر گرفت. در زیر به برخی از این نکات اشاره می‌گردد:

  1. جایگاه کلمه:

    • "ران" به معنای قسمتی از بدن (پای بین زانو و لگن) است و معمولاً در جملات به عنوان اسم استفاده می‌شود.
    • به عنوان مثال: "ران او آسیب دیده است."
  2. نقش کلمه در جملات:

    • "ران" می‌تواند به عنوان فاعل، مفعول یا جار در جملات مختلف به کار رود.
    • مثال: "من ران او را نمی‌شناسم." (مفعول)
  3. صرف و نحو:

    • "ران" به عنوان یک اسم غیرقابل شمارش در فارسی مطرح می‌شود و به طور معمول به شکل مفرد به کار می‌رود.
  4. حروف اضافه:

    • با کلمه "ران" غالباً حروف اضافه مانند "به"، "در" و "از" استفاده می‌شود.
    • مثال: "درد در ران او حس می‌شود."
  5. نکات نگارشی:

    • در نگارش باید توجه داشت که کلمه "ران" به درستی و بدون اشتباه نوشته شود. همچنین، در نوشتن متن‌های علمی یا پزشکی، استفاده از این کلمه باید با دقت و بر اساس مفهموم آن باشد.
  6. ارتباط با کلمات دیگر:
    • "ران" ممکن است با صفات و قیدهای مختلف به کار رود.
    • مثال: "ران آسیب‌دیده"، "ران چاق"، "ران بلند".

در نهایت، توجه به بافت متن و کاربرد صحیح کلمه در جملات از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "ران" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. او در هنگام دویدن دچار درد در ران خود شد.
  2. پزشک توصیه کرد که برای تقویت عضلات ران، ورزش‌های مخصوصی انجام دهد.
  3. در فصل تابستان، او همیشه شلوارک می‌پوشد تا زیبایی ران‌های خود را نمایش دهد.
  4. ران این خودرو به حدی قدرتمند است که می‌تواند به سرعت بالایی برسد.
  5. در مسابقه دو، رقبای او به سرعت از او جلو زدند و تنها صدای نفس‌های او از ران‌هایش شنیده می‌شد.

امیدوارم این جملات مفید باشند!


واژگان مرتبط: فخذ، ساق پا، ساق، پایه، مرحله

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری