جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

rad
rejection  |

رد

معنی: رد. [ رَدد ] (ع مص ) بازگردانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). برگردانیدن . (از اقرب الموارد). واگردانیدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) : ... و رد کردار نیک بر عاقلان . (کلیله و دمنه ).
- رد چیزی ؛ بازپس دادن آن :
باﷲ ار مرده بازگردیدی
به میان عشیره و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را ز مرگ خویشاوند.
(گلستان ).
|| قبول نکردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).نپذیرفتن . سر باززدن : گفت ایها الامیر و ان شفیعی الیک اعظم مما یزجی رده ؛ یعنی شفیع من به توبزرگتر از آن است که باز توان زد. (نوروزنامه ص 74).
- امثال :
رد احسان غلط است (یا) قبیح است . (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
|| منسوب به خطا کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). به خطا نسبت دادن کسی را. (از اقرب الموارد). رد کلام ؛ ابطال سخن . (ناظم الاطباء). || بازگردانیدن جواب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). جواب بازدادن . (مصادر اللغة زوزنی ).
- رد جواب به کسی ؛ فرستادن آن . بازگردانیدن آن . (از اقرب الموارد). بازدادن جواب . گفتن پاسخ : تا حسن خطاب و رد جواب و سایر آداب خدمت ملوکش درآموختند. (گلستان ). مَرَدّ. مردود. رِدّیدی ̍، بهمه ٔ معانی مذکور. رجوع به مصادر مزبور شود.
- رد سلام ؛ جواب سلام . (ناظم الاطباء).
- رد و قدح ؛ مباحثه و مناقشه و منازعه و مجادله . (ناظم الاطباء).
|| رد شمس ؛ متوقف ساختن خورشید بر جای خود: یوشع در روز جنگ با پادشاه کنعان برای اینکه جنگ را بپایان رساند امر داد تا خورشید بر جای خود متوقف ماند و این عمل او را رد شمس نامند. (یادداشت مؤلف ). || رد در؛ فرازکردن آن . || مایرد علیک هذا؛ یعنی سود نمی دهد ترا، چنانکه شاعر گوید: ولکن مایرد التلوم . || تغییر دادن چیزی از صفتی به صفت دیگر: فرد شعورهن السود بیضا. (از اقرب الموارد). || بازآوردن . || بازگشتن . (آنندراج ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). || امانت بازدادن . || یاری کردن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || افتادن و رد شدن هر چیز. || غلطیدن به طرفی دیگر که نمی باید. || برآمدن کلمه ٔ نامناسب از زبان بی اختیار. (لغت محلی شوشتر).
- رد و بد گفتن ؛ بد و بیراه گفتن .
|| پی کردن . (لغت محلی شوشتر). || خطا کردن در نشانه زدن . (لغت محلی شوشتر) (ناظم الاطباء). || معاوضه کردن .چیزی دادن و چیزی پس گرفتن .
- رد و بدل ؛ گفتگو و مباحثه و قیل و قال و مناقشه .(ناظم الاطباء).
- رد و بدل شدن (سخن یا کلام ) میان دو تن ؛ مکالمه ٔ دو تن . گفته شود: بین دو تن سخنان زننده و درشت رد و بدل شد. (یادداشت مؤلف ).
- رد و بدل کردن ؛ دادن و گرفتن . گفتن و شنیدن : سند یا دشنام رد و بدل کرد. (یادداشت مؤلف ).
... ادامه
351 | 0
مترادف: 1- اثر، پي، رگه، علامت، نشان، نقش 2- اعراض، اقاله، امتناع، انكار، بطلان، تقبيح، تكذيب، طرد، فسخ، نفي، نقض، نكول 3- استرداد، واپس 4- رفوزه، مردود 5- وازده
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [پهلوی: rat] ‹راد› [قدیمی]
مختصات: (رَ د یا دّ) [ ع . ]
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: radd
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 204
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
rejection | pass , refusal , denial , trace , rebuff , rebuttal , veto , disapproval , disproof , contradiction , disavowal , abnegation , contestation , disapprobation , exception , repulse , rejected
ترکی
ret
فرانسوی
rejet
آلمانی
ablehnung
اسپانیایی
rechazo
ایتالیایی
rifiuto
عربی
الرفض | رفض , نبذ , شىء مرفوض , شىء منبوذ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "رد" در زبان فارسی به معنی "عدم پذیرش" یا "پس زدن" است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌شود:

  1. نقطه‌گذاری: در جملاتی که از کلمه "رد" استفاده می‌شود، بسته به ساختار جمله، ممکن است نیاز به کاما، نقطه ویرگول یا نقطه باشد.

  2. صرف و نحو: کلمه "رد" می‌تواند به عنوان فعل و اسم استفاده شود. به عنوان مثال:

    • فعل: "او پیشنهاد را رد کرد."
    • اسم: "این رد درخواست او قابل قبول نیست."
  3. ترکیبات: "رد" ممکن است با کلمات دیگر ترکیب شود. مثلاً:

    • "رد شدن": به معنی پس زده شدن یا مردود اعلام شدن.
    • "رد کردن": به معنی انصراف دادن یا قبول نکردن یک پیشنهاد.
  4. استفاده در جملات منفی: کلمه "رد" می‌تواند در جملات منفی به کار برود، مانند: "او هیچ پیشنهادی را رد نکرد."

  5. حالت‌های مختلف: در تصریف فعل، زمان حال، گذشته و آینده باید به نحو درست استفاده شود:

    • گذشته: "او درخواست را رد کرد."
    • حال: "او درخواست را رد می‌کند."
    • آینده: "او درخواست را رد خواهد کرد."
  6. نکته نگارشی: هنگام نگارش باید به دقت توجه کرد که "رد" به کلمه "رُد" (که به معنی "ردیف" یا "سری" نیست) و "رد" (که به معنی "علامت نیکو" نیست) اشتباه نشود.

با رعایت این نکات می‌توانید به درستی از کلمه "رد" در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "رد" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. او به دعوت دوستش رد داد و گفت که نمی‌تواند بیاید.
  2. معلم به سوالات دانش‌آموزان با دقت پاسخ داد و هیچ ردی از ناامیدی در چهره‌اش نبود.
  3. این کتاب پر از ایده‌های جدید است، اما برخی از خوانندگان آن را رد کرده‌اند.
  4. وقتی او نظراتش را بیان کرد، دیگران به راحتی آن‌ها را رد کردند.
  5. من هرگز نمی‌توانم به چنین پیشنهادی رد بدهم؛ زیرا واقعاً برایم جذاب است.

امیدوارم این مثال‌ها مفید باشند!


واژگان مرتبط: طرد، عدم پذیرش، ردی، وازنی، مردود سازی، عبور، گذر، گذرگاه، راه، گدوک، امتناع، استنکاف، روگردانی، اباء، سر پیچی، انکار، تکذیب، حاشا، اثر، مقدار کم، نشان، طرح، رد پا، دفع، ضربت متقابل و تند، عمل متقابل، پس زنی، حق رد، رای مخالف، منع، نشانه مخالفت، مذمت، تقبیح، عدم تصویب، بی میلی، ابطال، دلیل رد، تناقض، تضاد، مغایرت، مخالفت، ضد گویی، چشم پوشی، کف نفس، فداکاری، رقابت، مرافعه، مناظره، بحی، سرزنش، استثنا، استثناء، اعتراض

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری