جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

ra(o)s
clay  |

رس

معنی: رس . [ رَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده . وارسنده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و... (ناظم الاطباء). به معنی فاعل که وارسنده باشد. (برهان ). رسنده به چیزی و در این معنی غیر مرکب مستعمل نیست چون دادرس و فریادرس و... (آنندراج ). اسم فاعل از مصدر رسیدن است در صورتی که با لفظ دیگر مرکب شود مثل دادرس و فریادرس . (فرهنگ نظام ). در ترکیب به معنی رسنده آید: بازرس . بررس . (فرهنگ فارسی معین ).
- بازرس ؛ مفتش . (یادداشت مؤلف ). آنکه از طرف سازمان یا اداره ای به تفتیش و رسیدگی وضع اداره یا مؤسسه ای بپردازد. سمتی است در ادارات و مؤسسه ها.
- بررس ؛ مطالعه کننده . در تداول وزارت فرهنگ و هنر و آموزش و پرورش سمتی اداری است که دارنده ٔ آن موظف است کتابها را خواه کلاسی و خواه غیرکلاسی بخواند و بررسی کند و نظر دهد. ویراستار. ویرایشگر.
- دادرس ؛ که به داد مردم برسد. که به فریاد مردم برسد. فریادرس .که به شکایت و تظلم مردم رسیدگی کند.
- || قاضی نشسته . (یادداشت مؤلف ). قاضی . (لغات فرهنگستان ایران ). رجوع به همین کلمه در حرف «د» شود.
- دسترس ؛ چیزی که میتوان بدان دست رسانید. (ناظم الاطباء) :
گرم دسترس باشد از روزگار
کنم بر غرض شاه را کامکار.
نظامی .
تو بر خیر و نیکی دهم دسترس .
نظامی .
رجوع به دسترس در حرف «د» شود.
- صدارس ؛ مسافت راهی که صدا بدانجا برسد. و رجوع به صدا و صدارس شود.
- عقل رس ؛ که عقل بدان برسد. که خِردبدان راه رساند.
- || که عقلش برسد. که عقلش کامل شود. بالغ. عاقل . کامل . (یادداشت مؤلف ).
- غوررس ؛ بازرس . محقق . بررس . که به چگونگی امر رسیدگی و دقت نماید. رجوع به غوررس شود.
- فریادرس ؛ کسی که به فریاد شخص میرسد و وی را نگاهداری می کند و از وی یاری می نماید. (ناظم الاطباء) :
کز ایران و توران نبینند کس
نخواهیم یاران و فریادرس .
فردوسی .
نیفتد در این طشت فریاد کس
که بربسته شد راه فریادرس .
فردوسی .
پناهنده را بود فریادرس .
نظامی .
و رجوع به فریادرس در جای خود شود.
- کاررس ؛ که به کار برسد. که به کار رسیدگی کند. فریادرس . دادرس . (یادداشت مؤلف ).
|| مخفف رسیده . (یادداشت مؤلف ).
- تیررس ؛ که تیر بدان برسد. مسافت راهی که تیر بدان برسد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به همین کلمه در حرف «ت » شود.
|| رسیده شده و بالغ و نضج گرفته . (ناظم الاطباء). پخته .
- پیش رس ؛ میوه ای که زودتر از دیگر میوه ها پخته گردد.
- خانه رس ؛ که در خانه رسیده باشد. میوه که در خانه پخته و رسیده باشد :
کند هرکسی سیب را خانه رس
ولی خوش نیاید به دندان کس .
نظامی .
که ناخوش بود میوه ٔ خانه رس .
نظامی .
رجوع به همین کلمه در حرف «خ » شود.
- دیررس ؛ میوه ای که دیرتر برسد و پخته گردد.
- زودرس ؛ میوه ای که زودتر برسد. پیش رس . رجوع به همین ترکیبات در جای خود شود.
- نارس ؛ کال و نارسیده .
- نورس ؛ تازه رس . که تازه رسیده باشد. میوه ای که تازه رسیده باشد. درختی که تازه نضج و نمو کرده باشد. جوانی که تازه بالغ شده باشد. رجوع به نورس در جای خود شود.
- نیم رس ؛ چیزی که بخوبی نرسیده و نضج نگرفته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به نیم رس در جای خود شود.
|| (اِمص ) رسیدن و وارسیدن باشد. (برهان ). رسیدن . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ). || (فعل امر) امر به رسیدن هم هست یعنی برس و وارس . (برهان ). امر از رسیدن یعنی برس . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ). صیغه ٔ امر از رسیدن . (از شعوری ج 2 ص 18).امر از مصدر رسیدن است که در تکلم با اضافه ٔ باء (برس ) استعمال شود. (فرهنگ نظام ). رجوع به رسیدن شود.
... ادامه
477 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [قدیمی]
مختصات: (رَ) (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: بن حال
آواشناسی: res
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 260
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
clay
ترکی
kil
فرانسوی
argile
آلمانی
ton
اسپانیایی
arcilla
ایتالیایی
argilla
عربی
طين | صلصال , طفل , وحل , فخار
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "رس" در زبان فارسی دارای چند معنا و کاربرد مختلف است. برای نگارش صحیح و استفاده درست از این کلمه، رعایت چند نکته دستوری و نگارشی اهمیت دارد:

  1. معانی مختلف:

    • "رس" می‌تواند به معنای گل یا ماده‌ای که برای ساخت سفال و دیگر مصنوعات استفاده می‌شود باشد.
    • همچنین این کلمه در برخی از اصطلاحات علمی و فنی نیز کاربرد دارد.
  2. نقطه‌گذاری:

    • هنگامی که "رس" در جملات به کار می‌رود، باید دقت شود که به کارکرد syntactic آن در جمله توجه شود. مثال: "این زمین برای کشاورزی مناسب نیست زیرا دارای رس زیادی است."
  3. کاربرد در ترکیب‌ها:

    • "رس" می‌تواند در ترکیب‌های خاص مانند "رسوبات" یا "رس‌چینی" مورد استفاده قرار گیرد. در این موارد، بایستی به قواعد مربوط به ترکیب‌های زبان فارسی توجه شود.
  4. نحوهٔ طنز و کنایه:

    • در متن‌های ادبی می‌توان از "رس" به‌صورت طنز یا کنایه‌آمیز استفاده کرد. در این موارد، دقت به لحن و بافت متن ضروری است.
  5. استفاده صحیح در جملات:
    • صحیح است که در جملات از "رس" به‌صورت مؤنث و مذکر استفاده کنیم، اما باید توجه کنیم که توافق در نوع و جنس کلمه با سایر کلمات در جمله حفظ شود.

در نهایت، برای تسلط بر نگارش و استفاده از کلمه "رس"، مطالعهٔ بیشتر و تمرین در نوشتار می‌تواند مفید باشد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "رس" در جملات آورده شده است:

  1. وقتی به دریا نگاه می‌کنم، در افق خطی از رس‌های نرم و زیبا می‌بینم.
  2. پس از باران شدید، رس روی سطح زمین تشکیل شده و گل و لای زیادی به وجود آورده است.
  3. رس‌های دشت برای کشاورزان بسیار مفید هستند و به رشد محصولات کمک می‌کنند.
  4. در کارگاه سفالگری، هنرمند با استفاده از رس، ظروف زیبایی می‌سازد.
  5. مواد تشکیل‌دهنده این خاک شامل رس، شن و ذرات ریز دیگر است.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


واژگان مرتبط: خاک رس، گل، سفال، خاک کوزه گری

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری